آرشیو یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷، شماره ۶۹۲۰
کتاب
۱۵
پیشخوان

صبح شد…

«صبح شد ولی آسمان پیدا نیست» رمانی به قلم صادق رضا نیا از سوی انتشارات نظری منتشر شد. این رمان که در 30 فصل نوشته شده داستان پسربچه ای است که دوران مختلف زندگی اش را از اولین روزهای مدرسه تا دوران انقلاب روایت می کند. بیژن در خانواده ای با خواهر و برادر و پدر و مادرش زندگی می کند. در یک خانواده متوسط شهرستانی که بزرگ ترهایش ادعا می کنند تاجرزاده و ارباب زاده اند. دغدغه های روزمره و پیش پا افتاده مثل تمام خانواده های متوسط به پایین شهرستانی خلا های زندگی شان را پر می کند و تداوم امید را در آنها زنده نگه می دارد. راوی داستان - بیژن- مانند دوربینی همه رویدادهای ریز و درشت پیرامون خود و خانواده را با دقت شگفت ثبت می کند. از قمه زنی برادر بزرگ ترش در میان اهالی محل و مسجد تا کفتربازی و دندان گردی پدر در گرفتن پول بابت فروش کفترها- در حالی که بچه هایش را از کفتر بازی منع می کند- راوی به اقتضای سن و سالش که بزرگ و بزرگ تر می شود، دغدغه هایش نیز قد می کشند و از خلال روایت ها و درگیری های کوچک به فضای بزرگ و بزرگ تر در شهر می رسد و در اوج بلوغ نارضایتی ها و عقده گشایی ها شکل دیگری می گیرد و چون چتری بر فضای کل کشور سایه می اندازد و زمزمه های نارضایتی بدل به فریاد می شود و جوی های کوچک به رود و رود به دریا ختم می شود و شکل انقلاب و دگرگونی نظام سلطنت را در پی دارد. در معرفی رمان آمده است: این رمان روایتگر داستان انقلاب از زاویه ای دیگر غیر از روایت رسمی است. قصه کودکی است که داستان را ازسال 1351 تا بهمن 57 همان گونه که خودش درک می کند یا از زبان بزرگان می شنود؛ روایت می کند. قسمت های اولیه رمان همانا نوستالژی دهه پنجاه و جامعه ای که در حال گذار از سنت به مدرنیته است. کودک همراه خانواده و دوستان در انقلاب شرکت می کند و با پیروزی انقلاب رمان هم به پایان می رسد.

شیوه نویسنده در پرداخت موضوع بین قصه و داستان معلق است. در بخش هایی، رویدادها را تعریف می کند و در بخش هایی نیز نشان می دهد و از دیالوگ کم ترین بهره را برده است.