آرشیو چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۷، شماره ۶۹۲۹
بچه های کوچه پشتی
۱۶

خاطرات آقا معلم

تنبیه یا بخشش؟ مساله این است

مجید احمدی نیا

قبل از اینکه بخواهم تعریف کنم، این را بگویم که من با تنبیه مخالفم و ترجیح می دهم با آرامش و حرف زدن، بیشتر اتفاقاتی را که در کلاسم می افتد حل کنم.

چند وقت پیش، یک روز صبح وقتی وارد کلاس شدم، متوجه همهمه ای شدم که در کلاس برپا بود. یکی دو دقیقه به بچه ها گوش کردم که ببینم چه می گویند. سر و صدای زیادی بود. چند نفر شاکی بودند. چند نفر انکار می کردند. در واقع نمی شد تشخیص داد چه خبر است و چه اتفاقی افتاده و چه کسی مقصر است.

اسم بچه ها را روی تخته نوشتم و از هر کدام، چند سوال پرسیدم:

چه اتفاقی افتاد؟

کار خوبی بود، یا کار بد؟

چه کسی مقصر است؟

به نظر شما با مقصر، چه کار کنیم؟

به هر کدام از دانش آموزهایم چند دقیقه وقت دادم تا ماجرا را تعریف کنند و جواب هایشان را هم روی تخته نوشتم. وقتی تمام شد، همه بچه ها گفته بودند کسانی را که اشتباه کرده اند به دفتر آقای مدیر بفرستید غیر از دو نفر که نظری نداشتند و احتمالا این دو نفر، همان کسانی بودند که در آن اتفاق نقش داشتند.

اما من نمی خواستم آن دو نفر را به دفتر بفرستم. چون فکر می کردم آن قدر اتفاق مهم و بدی نبود که بخواهم به آن دامن بزنم، اما می خواستم کاری انجام دهم که اثر بیشتری داشته باشد.

کمی صبر کردم و از بقیه بچه ها خواستم بیشتر فکر کنند. چون خیلی از آنها قبلا اشتباه هایی کرده بودند و با نظر و قول بقیه همکلاسی هایشان و معذرت خواهی خودشان، تصمیم گرفته بودم آنها را به دفتر مدیر مدرسه نفرستم.

چند دقیقه ای گذشت و آن دو نفر گفتند: بچه ها، ببخشید.

نظر یکی از بچه ها عوض شد. گفت: آقا، من می بخشمشون، اگه می شه نفرستینشون دفتر. قول می دن دیگه تکرار نکنن.

هنوز جمله اش تمام نشده بود که یکی دیگر از بچه ها دستش را بالا آورد و گفت: آقا ما هم بخشیدیم. این اتفاق برای همه دانش آموزها تکرار شد و کل کلاس، نظرشان عوض شد.

به هدفم رسیده بودم. شاگردهایم تمرین کرده بودند به حرف های همدیگر گوش کنند. یک اتفاق را با آرامش و دقیق، تعریف کنند. از همدیگر معذرت خواهی کنند و از همه مهم تر، همدیگر را ببخشند. این همان چیزی بود که من می خواستم به آنها یاد بدهم. بخشش…