آرشیو دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۷، شماره ۳۳۱۲
صفحه اول
۱
سرمقاله

انتظاری که برآورده نشد

دکتر مهدی زارع (عضو وابسته فرهنگستان علوم)

یک سال از زلزله آبان 96 ازگله سرپل ذهاب گذشت و کمتر از دو هفته پس از سالروز آن زمین لرزه، در شب چهارم آذر 97، رخداد زمین لرزه ای با بزرگای 6.5 ریشتر در منطقه جنوب سرپل ذهاب مجددا خاطره آن شب ترسناک 21 آبان سال گذشته را در ذهن ساکنان منطقه زنده کرد. این اتفاق زمانی رخ داد که هنوز بخشی از ساکنان منطقه در مسکن های جدید مستقر نشده اند و هنوز بازسازی منطقه به پایان نرسیده است. در این منطقه، مجددا یک سری از پس لرزه ها، در روزها و شب های بعد از چهارم آذر 97 ادامه یافت و توجه عمومی به منطقه سرپل ذهاب برانگیخته شد؛ این سوال مطرح شد که آیا مردم منطقه سرپل ذهاب زلزله زده با این اتفاق ها کنار آمده اند یا اینکه توقعات آنها بجاست؟ ابتدا مرور کنیم توقع های بجا از مدیریت بحران چیست؟ فهرستی از انتظارات اولیه را می توان فهرست کرد؛ برقراری امنیت، شناسایی و ارزیابی سریع محل های آسیب دیده، اولویت بندی امدادرسانی براساس میزان آسیب، مدیریت صحیح منابع امدادی و تقسیم و توزیع عادلانه بسته های امدادی. از نظر آسیب های وارده به زیرساخت ها، انتظارات اولیه عبارت اند از برقراری سریع خدمات بیمارستانی، تعمیر راه های آسیب دیده (به ویژه جاده های بین شهری)، تامین انرژی (برق، آب و گاز) و برقراری راه های مخابراتی (تلفن، موبایل و اینترنت). پس از مرحله جست وجو، نجات و امداد، برای اسکان موقت این کارها باید انجام شود:

تامین امنیت افراد و دارایی های خانواده های زلزله زده، برقراری سریع چادرهای اسکان موقت در مکان مناسب، توجه به شرایط اقلیمی و سرما و گرما در چادرها، دسترسی به امکانات بهداشتی (آب، دارو، حمام و سرویس بهداشتی) و حمایت روان شناختی از آسیب دیدگان. انتظار می رود بازسازی نیز پس از گذشت چند روز نخست و بعد از عملیات امدادونجات شروع شود؛ البته اینکه بازسازی با گذشت بیش از یک سال از رخداد زمین لرزه هنوز به پایان نرسیده، موضوعی قابل بررسی است که آیا تامین هزینه ها، طراحی نقشه مناسب، تامین سریع مصالح باکیفیت و ساخت اصولی ساختمان ها (در کندترین حالت) به بیش از یک سال زمان نیاز دارد؟البته در چهار روز ابتدایی بعد از زمین لرزه 21/8/96 مسئولان اعلام می کردند که امدادرسانی در مناطق زلزله زده غرب ایران با شدت و قوت در حال انجام است و هم زمان، بیشتر نمایندگان استان کرمانشاه در مجلس، از نارضایتی مردم خبر می دادند! مثلا احمد صفری، نماینده کرمانشاه در مجلس شورای اسلامی، چهارشنبه 24 آبان در مصاحبه ای با خبرگزاری ایلنا گفت: «به برخی روستاها هیچ کمکی نرسیده است». چیزی که از همان روزها کمبود آن حس شد، پرهیز از دادن وعده های غیرمسئولانه و تعهد بلندمدت مسئولان و سلبریتی ها (مشاهیر فرهنگی و ورزشی) در جمع آوری کمک ها برای امدادرسانی و بازسازی مناطق آسیب دیده و اجتناب از حرکات نمایشی بود. از نظر رسانه ای نیز رسانه ملی هم زمان با انتشار اخباری از مناطق زلزله زده، به نحوی که همه چیز را تحت کنترل و اوضاع را مثبت نشان می داد، اخبار و گزارش های محلی پراکنده ای منتشر می شد که بر کمبودها و بی توجهی ها تاکید داشت. از این نظر، پیام های عمدتا ضدونقیضی از منطقه زلزله زده به مخاطب می رسید. با دنبال کردن رسانه رسمی و ملی ما و مقایسه آن با اطلاعات عمدتا مغشوش که از طریق شبکه های مجازی منتشر می شد، اغتشاشی طبیعی در فرایند امدادرسانی و انحراف زنجیره تامین مناطق زلزله زده رخ می داد. هم زمان عملکرد رسانه های فارسی زبان برون مرزی عمدتا با هدف نشان دادن ناکارآمدی کل سیستم و بعضا با انتشار شبه اطلاعات دریافتی از افراد ساکن در منطقه (شهروند خبرنگاران)، به مختل کردن مدیریت بحران و افزایش سطح نارضایتی بیشتر دامن می زد. حقیقت آن است که سرپل ذهاب منطقه ای است که در جنگ هشت ساله در خط مقدم قرار داشته و عملا از سال 1368 به بعد و در 29 سال قبل، در حال بازسازی بوده است. با تحمل هشت سال جنگ تحمیلی و آسیب های ناشی از آن در منطقه مرزی کرمانشاه، توقع ساکنان متناسب با امدادرسانی دائمی دولت و حاکمیت در منطقه در سه دهه گذشته تنظیم شده است. واقعیت دیگر آن است که ما در کشور با پدیده کفران نعمت و به تعبیری، «نفرین منابع» مواجهیم. «کفران و نفرین منابع» به دلیل اقتصاد رانتی/ نفتی امری عادی در ایران و کشورهایی نظیر ما تلقی می شود و مردم دریافت حق السهم خود از «پول نفت» را عادی می بینند. مشکل دیگری که در سده اخیر (به ویژه از زمان رضاشاه تا امروز) دیده شده، توسعه نامتوازن و پیشرفت بر پایه مدلی یکسان برای همه کشور و در همه مناطق بوده است. عملا چنین توسعه نامتوازنی با بی توجهی به منابع و شرایط محلی متنوع در یک سرزمین مانند ایران در 85 سال گذشته، به ویژه در نیم قرن گذشته (از زمان اصلاحات ارضی در حکومت شاه تاکنون) تسریع شده است. چنین شکلی از «شبه توسعه» در ایران در عمل، آمایش سرزمین را امری ناممکن کرده است. چنین توسعه نامتوازنی به نحوی در سده گذشته ادامه یافته است که همه آحاد مردم کشور به تدریج انتظاری یکسان از پیشرفت دارند که عمدتا بر پایه نگاهی اقتصادی و با تاکید و تکیه بر بالابردن سبک زندگی همخوان است. نقش تشکل های مردم نهاد، به ویژه از زلزله پنجم دی 1382 بم تاکنون، در ایران پررنگ تر شده است. البته در منطقه زلزله زده سرپل ذهاب و همچنین در سایر نواحی زلزله زده و سانحه دیده تشکل های مردم نهاد تا زمانی که در شکاف بین مردم و دولت حرکت کنند، نه اعتماد دولت را به دست می آورند و نه مردم را نمایندگی می کنند؛ چراکه در دید دولت «اپوزیسیون سیاسی» و از دید مردمان «رابین هود» تلقی می شوند که هر دو غیرسازنده است! چالش دیگر که در شکل گیری انتظارات موثر است، مسئله فقر است؛ فقر اقتصادی و به ویژه فرهنگی همچنان در لایه های گوناگون جامعه ایران عمیق و سنگین است. با شهرنشین کردن مردم، الزاما نمی توان توقع داشت مردم فرهنگ شهرنشینی هم پیدا کنند. شهرنشینی اگر فرایندی سطحی و تحمیلی باشد به هرچه بیشتر متوقع کردن مردم می انجامد. چنین شهرنشینی ای یک محصول بلافاصله دارد و آن «حاشیه نشینی» است که بعضا ویژگی هایی رفتاری منفی ایجاد می کند و به آن دامن می زند. این اتفاق از بعد از انقلاب سفید در سال 1341 و اصلاحات ارضی به بعد تسریع شده است. قوم گرایی حاشیه نشین ها موجب می شود بیشتر آنان با مفهوم ملت بودن (شدن) همذات پنداری نکنند. در این نواحی همبستگی و علایق ملی همچنان دچار اشکال است و اولویت های قومی بر اولویت های وحدت بخش ملی توفق و برتری دارد.

توجه متناسب و منطقی و مدیریت صحیح باید به سرعت به پایان بازسازی و عادی شدن شرایط منطقه زلزله زده سرپل ذهاب و بازگشت آرامش به زندگی مردم عزیز این منطقه بینجامد. هر نوع ناکارآمدی انتظارات را در جهت های غیرسازنده ای تقویت می کند که در نهایت به ضرر مردم چنین مناطقی و به ضرر منافع ملی خواهد بود.