آرشیو سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، شماره ۶۹۶۹
آلبوم قرن
۱۰
عکس و نوشتار

سوختن برای ساختن

دکتر رضا طاهرخانی (روزنامه نگار و عکاس)

تصویر «لئوپودو آراگون» پانامایی یا هر به آخر خط رسیده دیگری که در دهه های پنجاه و شصت و هفتاد میلادی در آتش خشم از امریکا می سوزند، امروز در درک جایگاه جهانی امریکا، از هر زمان دیگر آشکارتر است.

او، بیچاره اما شکارچی با وجودی است که از خشم معاهده ای که بخشی از سرزمینش را ذلیلانه به ایالات متحده وامی گذاشت، راهی جز به آتش کشیدن خود نیافت تا بالعکس روال مرسوم، دوربینی را برای نگاهبانی غیرت در تاریخ شکار کند نه اینکه خود شکار عکاس شود. «آراگون» تمام جهان را به نظاره کشاند تا عقیم بودن عکس از انتقال فریاد را با سرخ شدن گوشت و پوست و خاکستر شدن استخوانش فریاد زند. و این تنها بخش کم اهمیت ماجرا بود. اصل ماجرا این بود که امریکا آن قدر، قلدر می نمود که یک سال کشورش را می گرفت و سال دیگر با صدها کشته و بر اساس پیمانی از سر زورگویی و آن هم یک جانبه، حق هرگونه مداخله ای را برای خود محترم می شمرد و سالی بعد، باز با بهانه ای دیگر بر آن می تاخت و هر بار خونین تر از قبل شرافت آن ملت را به بازی می گرفت؛ و یک شهروند بی تاب اما با شرف؛ از این همه نامردی تنها می توانست خودش را بسوزاند تا شاید در گوش تاریخ بماند و برحافظه وامانده ملت ها نقش بندد.اگر دو تا، یا تعدادی بیشتر شبیه آراگون بودند، او شاید هرگز نمی سوخت و صدای دسته جمعی شان به سرانجامی دیگر ختم می شد. اتفاقی که باور دارم امروز در جهان رخ داده و سکه از هیبت هیولایی امریکا فرو ریخته تا غلط بکند پایش را در گلیم دیگری کج بگذارد. معتقدم روند افول امریکا از زمانی آغاز می شود که انسان های آزاده ای چون آراگون خود را تنها ندیدند که خویش و دودمان خود را به آتش کشند؛ بلکه آن دردمندی به جای کالبد پوست شان، ماهیت وجودشان را آتش زد تا در مقابل امریکا سینه در سینه بایستاندشان. این روند افول که قطعا با انقلاب اسلامی ایران آغاز شد، اکنون هیبتی گرفته که نه تنها امریکا قادر نیست کسی یا کسانی را به آخر خط برساند، بلکه کسی هم خود را به آتش نمی کشد تا می شود او را به آتش کشید.

نتیجه اش آن است که امروز رئیس جمهوری مو زرد ایالات متحده با چند تریلیون دلار ناقابل، به طور حیرت انگیزی به دزدانه سفر کردنش به سرزمین فتح شده شان اعتراف می کند و این یعنی امریکا به خود می پیچد!

امریکا امروز دقیقا مشابه «آراگون» پانامایی به خود می پیچد و می سوزد. تنها با این تفاوت که غیرت هویدا کردن آن آتش را ندارد، اما آن قدر عقل دارد که بگوید امریکا دیگر پلیس دنیا نمی تواند باشد.

من حال بد عکاس این چند عکس را کمی درک می کنم که چگونه در تردید و با وجدانی جراحت برداشته از انجام یک فرصت حرفه ای، یا گداختن از تماشای تن سوزی یک انسان با خود جدال می کرده و شاید تا روزها به این می اندیشیده که چگونه تماشای این لحظه مهیب را تاب آورده و گرفتن عکس را بر خاموش کردن آتش لئون ترجیح داده است. این مشقی است که وجدان هر عکاسی که جنگ یا معرکه ای دلخراش از قربانی شدن انسان ها را ثبت نموده تجربه کرده و سپس تصمیم او در آن لحظه، مسیرش را تا انتهای زندگی تعیین کرده است.

صحنه این خودسوزی مقابل سفارت امریکا در استکهلم بسیار خلوت است. یکی دو ماموری که به نظر می آید محافظان سفارتند در تلاش جمع کردن معرکه اند و لئون سرانجام چند ساعت بعد در بیمارستان جان می سپارد و پاناما دوباره و دوباره طی چند بار توسط نظامیون یا سیاسیون امریکا از پای در می آید.