آرشیو یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷، شماره ۲۲۱۰۵
فرهنگ: مقاومت
۸

مقاومت در فضای مجازی

دلنوشته یک جوان امروزی برای یک شهید

اشاره: آنچه می خوانید، دلنوشته ای از یک جوان امروزی، خطاب به برادرش و جوانی از نسل قبل «شهید جواد شاعری» است که با عنوان «غزل های ناتمام» در سایت «فاش نیوز» منتشر شده است:

‍ حتی اگر روی زمین باشی از آسمان آغاز می شوی

بعد از زمزمه اذان، نامت را جواد گذاشت. نمی دانست پسری که نام پدربزرگش را به شاعری ها پیوند می دهد، بدن خاکی اش بیست و چهار بهار، میهمان این سرزمین است .

نمی دانست کربلای فرزندش، در آب و آتش خلاصه می شود و کودکش چتربازی در امواج اروند را تجربه خواهد کرد.

شاید روزگار برای التیام قلب تکه تکه شده پدری که داغ سه پسر را چشیده بود، روز تولدمان را در یک برگ خلاصه کرد.

نمی دانم…

نمی دانم چه سری با من و تو همراه شده که روز تولدمان همراه با بیست وچهار فصل زندگی ات، همه در یک عدد، خلاصه شده است. (بیست وچهار)

از همان کودکی عاشقت شده بودم آن روزها که سید خانم از میان بقچه ترمه پیراهنت را در میان نقش فرش، رها می کرد و تار وپود پیراهنت سرمه چشمانش شده بود.

آن روزها برایم داستان هایی از برادری با موها و محاسنی بلند که نشانه جوانان دهه شصت و پنجاه بود، می گفت و من در هر خاطره، خیالم را با تصویر قهرمانی آرام، با زلفکانی تابیده و چشمانی به رنگ زندگی، نقاشی می کردم.

از آن سال که یخ بندانش، غزل های شاعری ها را ناتمام گذاشت، سی ودو زمستان می گذرد و تنها یادگار مانده از برادرم، صدای فراز هایی از زیارت عاشورا و خاطره شهادت در لشکر10-سیدالشهدا با بدنی بی سر است.

و امروز چه کودکانه دخترکم برای رسیدن به چشمان قاب شده عمویش، دست های کوچکش را تمنا می کند و شادمانه چشمانش را در تصویر ایستاده بر طاقچه گره می زند و شعر می خواند و داستان می سراید.

انگار این چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند.

امروز سال روز تولد دوباره جواد چریک است تولدی از جنس آسمان. ..

تولدی که طلوعش آسمان و غروبش، در اعماق امواج خروشان اروند بود و یادگارش، یاد و خاطره شهدای غواص کربلای5

برشی از ترانه احسان فرجی عزیز برای شهید جواد شاعری را در ادامه می خوانید:

خونت به اروند زندگی داده

از بعد تو این رود مواجه

از قعر آب به آسمون رفتی

این چتر بازی توی امواجه

از کربلای پنج برگشتی

با چهره پر راز برگشتی

از لشکر هم اسم اربابت

بی سر و سرافراز برگشتی

پانوشت:

مرگ برادر برای من تجربه ای شخصی است و به نظرم این فراق دارای «تم حماسی» است.به نظرم «برادر» در فرهنگ حماسی عطر پدر است و همزادی در موج نگاه دو برادر، سراسر حماسه دارد. کربلای4 آب، کربلای5 آتش، تو به ما آموختی که برای کربلایی شدن باید به آب و آتش بزنیم…

رضا شاعری