آرشیو سه‌شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۷، شماره ۲۲۱۰۷
معارف
۶
حکایت خوبان

حب مومنین و شراکت در عمل آنان

«عطیه عوفی» می گوید: با جابر بن عبدالله به عزم قبر امام حسین(ع) بیرون آمدم و چون به کربلا رسیدیم، جابر نزدیک شط فرات رفته و غسل کرد و ردایی همانند شخص محرم بر تن نمود و همیانی را گشود که در آن بوی خوش بود و خود را معطر کرد و هر گامی که برمی داشت، ذکر خدا می گفت تا نزدیک قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روی قبر بگذار! چون چنین کردم، بر روی قبر از هوش رفت.

من آب بر روی جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین!… آنگاه سلام داد و گفت: سلام بر شما ای ارواحی که در کنار حسین نزول کرده و آرمیدید. گواهی می دهم که شما نماز را بپا داشته و زکات را ادا نموده و به معروف امر و از منکر نهی کردید، و با ملحدین و کفار مبارزه و جهاد کرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نمودید.

و اضافه نمود: به آن خدایی که پیامبر(ص) را به حق مبعوث کرد، ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده اید، شریک هستیم.

عطیه می گوید: به جابر گفتم: ما که کاری نکردیم! اینان شهید شده اند. گفت: ای عطیه! از حبیبم، رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم» هر کس گروهی را دوست داشته باشد، با آنها محشور گردد، و هر کس عمل جماعتی را دوست داشته باشد، در عمل آنان شریک خواهد بود.(1)

1- بحارالانوار، ج 65، ص 130