آرشیو یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۷، شماره ۲۲۱۱۷
فرهنگ: مقاومت
۶
یک شهید، یک خاطره

به حرمت خون شهدا

مریم عرفانیان

گفت: «دعا کن اسیر نشم، آخه ممکنه طاقت شکنجه رو نداشته باشم.»

بعد از سکوتی طولانی ادامه داد:

- «دعا کن مجروح هم نشم.»

گفتم: «ان شاءالله سالم برمی گردی علی آقا؟»

گفت: «نمی خوام مجروح بشم و زندگی شما به خاطر مجروحیتم سخت بشه، طاقت درد هم ندارم.»

دوباره بعد از سکوتی طولانی ادامه داد: «فقط دعا کن شهید بشم؛ آن هم با لباس سپاه.»

از حرف هایش دلم لرزید و صدایش بلندتر از هر صدایی در گوشم پیچید: «وقتی بهشت رضا دفنم کنید، به خاطر حرمت خون شهدا آمرزیده می شم.»

و دیگر چیزی نگفت.

خاطره ای از شهید سیدعلی نشست موسوی تبار

راوی: مریم اکبری، همسر شهید