آرشیو چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، شماره ۳۳۴۴
روزنامه فردا
۱۶
منظومه خاموش 8

چرا برمی گردید؟

دکتر مهدی حجوانی

قبل از ظهر چهار آرپی چی زن که یکی از آنها برادر شهرابی، فرمانده دسته ما و یکی دیگر وحید ابراهیمی، مسئول تیم دو از دسته مان بود، برای پیوستن به مازندرانی ها از پشت خاکریز بلند شدند و رفتند که داخل کانال بشوند. بین خاکریز و کانال خمپاره ای کنارشان منفجر شد. برادر شهرابی و وحید ابراهیمی درجا شهید شدند و از دو برادر دیگر یکی ظهیری بود که از ناحیه پهلو به سختی ترکش خورد و بعدا شهید شد و دیگری عبداللهی که به هر دو پایش ترکش خورد و هر دوپایش شکست و بعدا شنیدم که یک پایش را قطع کردند. بعدازظهر هم چند نفر از دسته ما مجروح شدند. منصور فاتحی از ناحیه پا و گردن ترکش خورد، مقدم فرق سرش تیر سیمینوف خورد و شکاف سختی برداشت، مجتبی کره ای را موج انفجار گرفت و چندتای دیگر هم زخمی شدند. حدود ساعت چهار بعدازظهر عده ای از برادران مازندرانی را در حال عقب نشینی دیدم. قیافه ها نگران بود. صحنه بسیار ناراحت کننده ای بود به ویژه آنجا که می دیدم مسئول یکی از گرو هان های آنها جلوی اینها را می گرفت و می گفت چرا برمی گردید؟ چرا خالی می کنید؟ همیشه این گونه عقب نشستن ها حتی اگر از طرف 10 یا 12 نفر باشد-مثل همین جا- به شدت بر روحیه دیگران تاثیر می گذارد. اینها در مقابل آن همه رشادت های لشکر 25 کربلا، تعدادشان زیاد نبود، ولی با وجود این، تاثیر گذاشته بودند. در این حال کار به آنجا کشید که فرمانده لشکر حاج محمد کوثری هم خود را به نیروها رساند و بعد (ظاهرا برای فرستادن نیروی تازه نفس) به عقب برگشت. فرمانده گردان ما حاج حسن محقق هم با قیافه ای گرفته و ناراحت خودش شخصا وارد کانال شد و اسلحه به دست گرفت. عراق جرئت پیدا کرده بود و خاکریز را با توپ مستقیم می زد.