آرشیو چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷، شماره ۳۳۵۶
ادبیات
۸
مرور

درباره رمان «پاچینکو» نوشته مین جین لی

نبرد اخلاق و پول

جواد لگزیان

اوایل قرن بیستم در یک دهکده کوچک به نام یونگدو در کره تحت استعمار ژاپن، جزیره ای در پنج مایلی شهر بندری بوسان، بر کناره دریای آبی دختری به نام سونجا به مردی به نام هانسو دل می بازد. اما وقتی از او فرزندی دارد مرد می گوید که زن و سه فرزندش در شهر منتظر او هستند. کشیشی به نام اسحاق در اقدامی اخلاق گرایانه با سونجا ازدواج می کند و با هم به ژاپن می روند اما هانسو که عضو یاکوزاست دورادور از سونجا محافظت می کند و مخارج نوح و برادرش موسی پسر اسحاق را هم پرداخت می کند. نوح به سراغ ادبیات می رود و موسی با مدیریت سالن های پاچینکو، بخت آزمایی به سبک ژاپنی، گام در راه ثروت می گذارد. رمان خانم «مین جین لی»، نویسنده کره ای مقیم آمریکا که سال ها در ژاپن زندگی کرده، با توصیفاتی تلخ از فقر خانواده سونجا آغاز می شود و با شرحی دل انگیز از عشق سونجا به مردی شیک پوش با چاشنی مناظر طبیعت در جزیره ای زیبا ادامه می یابد: «آنها بیرون از جزیره و در امتداد آن راه می رفتند؛ جایی که هیچکس نمی دیدشان. خط ساحلی از همیشه بسیار باشکوهتر بود.همچنان که به جنگل در آن طرف جزیره نزدیک می شدند، درختان عظیم کاج، افرا و صنوبر، آراسته به برگ های طلایی و قرمز، انگار که لباسهای عیدشان را پوشیده اند، به آنها خوشامد می گفتند». اما گویا این خوشامد دوامی ندارد و موج های رویا با صخره های سخت واقعیت برخورد می کند. مرد شیک پوش یک عضو یاکوزاست که با جیب پر از پول تا پایان رمان حضور خود را استمرار می دهد، آن هم برخلاف بسیاری چون اسحاق و برادرش یوسف که در اتفاقات مهیب سر راه چون بیماری و بمباران ژاپن به باد فنا می روند. دیگر خوشبخت های داستان مانند موسی هم که البته نصیب کمتری از دنیا می برند، دستی در پاچینکو دارند. حرفه ای که درباره آن همین بس که بدانیم سال 2015 پاچینکو درآمدی حدود 19 تریلیون ین ایجاد کرده که حدود 190 میلیارددلار آمریکا یا دو برابر درآمد صادرات صنعت اتومبیل ژاپن است. فشار مهاجرت بر کره ای های مقیم ژاپن و بحران هویت آنها در این اثر به خوبی انعکاس یافته ا ست؛ برای مثال در حرف های تند از سر دلتنگی نوح به مادرش سونجا: «تمام عمرم ژاپنیها می گفتند که خون کره ای دارم، که کره ای ها مجرمانی خشن، عصبی، مکار و فریب کارند. همه عمرم مجبور بودم این حرف ها را تحمل کنم. سعی می کردم مثل اسحاق صادق و فروتن باشم. هرگز صدایم را بالا نبردم. اما این خون، خون من کره ای است و حالا فهمیده ام که خون من خون یک یاکوزاست. مهم نیست چه کار می کنم، این حقیقت چیزی است که هرگز نمی توانم آن را تغییر دهم. بهتر بود اصلا به دنیا نمی آمدم… من نفرین شده ام». اما واقعیات ویرانگرتری را هم می شود در پاچینکو خواند. واقعیاتی که در سخنان هانا نامزد سلیمان، دختری بزرگ شده آمریکا، خطاب به سلیمان پسر تحصیل کرده موسی طنینی هولناک یافته است. هانا با پرخاش از او می خواهد کار در بانک های آمریکا را رها کند و به کسب پدری برگردد، حرف هایی که در آن پیروزی پول بر اخلاق بیداد می کند: «بله پاچینکو. تمام احمقهایی که درباره آن چرت وپرت می گویند، حسودند. پدر تو آدم درست کاری است. اگر می خواست راه کج برود می توانست ثروتمندتر بشود، اما الان هم به اندازه کافی پولدار است… ممکن است یک یاکوزا باشد اما چه اهمیتی دارد؟ این دنیا، دنیای کثیفی است سلیمان. هیچکس پاک نیست. زندگی باعث می شود کثیف شوی. آدمهای پولدار زیادی از بانک صنعتی و بانک مرکزی ژاپن دیده ام که از بهترین خانواده ها بودند. بسیاری از آنها در کارشان اعمال بسیار بدی انجام می دهند اما کسی مچشان را نمیگیرد. گوش کن سلیمان، اینجا هیچچیزی تغییر نخواهد کرد. می فهمی؟». قهرمانان رمان خانم مین جین لی زنانی سختی کشیده از طبقات محروم اجتماعی از روستاییان فقیر تا شهرنشینان تهی دست اند. البته تصویر یک جدال نسلی را در پاچینکو نیز شاهد هستیم. مین جین لی در مصاحبه پایان کتاب تاکید می کند: من در تمام زندگی ام انواع زن هایی که در مشاغل پست و متوسط کار می کنند، دوروبرم بوده اند؛ کسانی که پول زیادی ندارند تا به سالنهای ورزشی بروند، موهای خود را رنگ کنند و… زیبایی فیزیکی متعارف به زمان، پول و تلاش نیاز دارد و این برای همه زن ها گران است، اما برای زن های بدون پول بی رحمانه است. تمام تحقیق ها به این واقعیت اشاره می کنند که افراد جذاب هم پول بیشتری کسب می کنند و هم موقعیت اجتماعی بالاتری دارند. نیازی به گفتن نیست که این یک حلقه دائمی از ظلم و ستم جنسیتی است که زن ها را به پرداخت هزینه نگهداری فیزیکی خود وادار می کند و بعد آنها را به صورت مالی مجازات می کند چون پولی ندارند تا خود را زیبا نگاه دارند. واقعیت این است که برخلاف آنچه رسانه ها می گویند، زن های زیادی در تاریخ و زندگی وجود دارند که به طور معمول جذاب نیستند ولی بسیار دلنشین اند. بنابراین می خواستم درمورد زنی بنویسم که در زمستان در مترو می بینم یا در انتظار اتوبوس، درحالی که فقط یک کت مندرس بر تن دارد، یا زنی که به عنوان صندوقدار در فروشگاه کار می کند. من شیفته جسارت زن هایی هستم که در مبارزات روزانه خود با صداقت و بزرگواری زندگی می کنند. امروزه همه ما در عصر نابرابری مالی، آموزشی و اطلاعاتی زندگی می کنیم. آنچه هر روز شاهدیم این است که چگونه بسیاری از مردم عادی با ایمان و بخشش با مراقبت از خانواده، دوستان، همسایگان و جوامع خود، درحالی که در تلاش برای اهداف فردی خود هستند، در برابر نومیدی از زندگی و تاریخ مقاومت می کنند. ما نمی توانیم کمکی بکنیم اما می توانیم با علاقه به داستان های مردمی گوش کنیم که تاریخ چنین با بی فکری آنها را نادیده گرفته است. با این همه باید اثر خانم مین جین لی را خوش بین دانست، چراکه هرچند مصیبت ها از مهاجرت و تحقیر تا جنگ و بمباران و پیروزی پول صفحات تلخ رمان را رقم می زنند، اما زنی چون سانجو همچنان پایدار است و با تمام توان برای انسان خوب بودن تلاش می کند: «فراتر از دغدغههای روزمره، اندک لحظات باشکوه و زیبایی هم وجود داشت حتی در زندگی این زن. و حتی اگر کسی هم نداند، باز یک حقیقت است. یک دلخوشی وجود داشت: آموخته بود که افرادی را که دوست داری همیشه همه جا با تو هستند. گاهی اوقات می توانست مقابل باجه ایستگاه قطار یا ویترین کتابفروشی بایستد و دست کوچک نوح را وقتی که پسربچه کوچکی بود احساس کند».

پاچینکو / مین جین لی / ترجمه منصوره وحدتی احمدزاده / نشر اختران