آرشیو دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷، شماره ۴۳۰۹
صفحه آخر
۱۶
در خواب خیابان

دکان کم رونق مطبوعات

سید اکبر میرجعفری

«روزگاری قیمت یک نسخه از روزنامه صوراسرافیل ده شاهی بود. برای اینکه بدانیم ده شاهی در آن زمان چقدر ارزش داشته است، کافی است بدانیم، قیمت هر نسحه از روزنامه اطلاعات که سی سال بعد از آن منتشر می شده، چهار شاهی بوده است!» شمارگان صوراسرافیل به سی هزار هم رسیده بود. دقیقا نمی دانم؛ اما به نظرم جمعیت ایران در آن زمان زیر پانزده میلیون نفر بوده است. این آمار را مقایسه کنید با پرتیراژترین روزنامه این زمان. بعد اضافه کنید تعداد باسوادان و تحصیل کردگان روزگارمان را با آمار تحصیل کردگان زمان انتشار صوراسرافیل! به نظرم حتی اگر هیچ جمله دیگری به این متن اضافه نکنم، کاملا گویاست که اکنون وضعیت مطبوعات ما در چه حال و روزی است؛ اما می دانم کسانی که از اوضاع فعلی مطبوعات نه تنها نگران نیستند؛ بلکه راضی اند، دلایل بسیاری می آورند تا امثال بنده را قانع کنند که اصلا مقایسه زمان حال با روزگار انتشار صوراسرافیل مقایسه درستی نیست.

مثلا خواهند گفت امروزه نحوه دریافت خبر، گسترش منابع خبری و… مردم را از خرید روزنامه بی نیاز می کند. به این ضعف و به تمام دلایلی که احتمالا در این باب خواهند گفت، این را هم اضافه می کنم: یکی از نویسندگان صوراسرافیل مرحوم علامه دهخدا بود. به خاطر نوشته های او بود که بسیاری از بی سوادان هم این روزنامه را می خریدند و پی باسوادی می گشتند تا آن را برای شان بخواند. قلم دردمند، قدرتمند و رسای وی بود که از زخم ناسور ملت می نوشت و زبان حال آنان می شد. پس طبیعی بود که بر دل مخاطب بنشیند. چنین است که در خاطرات دهخدا از پیرمرد پارچه فروشی سخن به میان می آید که توزیع کننده جزو نشریه صوراسرافیل بوده است. یک روز که این پیرمرد به سختی از پله های دفتر صوراسرافیل بالا می آمده تا تعدادی روزنامه را برای فروش تحویل بگیرد، دهخدا به او می گوید: «لازم نیست این همه پله را بالا بیایی؛ خودم روزنامه ها را برایت پایین می آورم.» پیرمرد در جواب دهخدا می گوید: «پس ثوابش چه می شود؟» غرض اینکه: «هرکه شیرینی فروشد، مشتری بر وی خروشد».