آرشیو چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۷، شماره ۴۳۱۱
صفحه اول
۱
سرمقاله

عاقلانه ترین کار، امیدواری

محمد نعیمی پور

با بزرگی در دهه فجر گفت وگویی داشتم و در خلال این گفت وگو سوالی مطرح شد با این مضمون «با وجود اینکه در جمهوری اسلامی اقدامات خوبی انجام شده و حتی برخی اقدامات قابل توجه و کم نظیر بوده است اما بخشی از مردم با وجود چنین باوری به پیشرفت ها با حاکمیت رابطه خوبی برقرار نمی کنند، چرا و علت چیست؟» در پاسخ به این سوال ممکن است دلایلی مختلف مطرح باشد و هر قشر، طبقه و مجموعه ای از مردم به دلایلی نکات مثبت را احساس می کنند اما در نهایت رضایتمندی حاصل نمی شود و حتی اگر بحث و بررسی صورت گیرد، ممکن است بپذیرند که اتفاقات مهمی در این 4 دهه رخ داده اما میزان همدلی و همراهی شان اندک است. پاسخ به این سوال از اهمیت ویژه ای برخوردار و نیازمند بررسی دقیق و عمیق است… با این حال برخی همچنان این گزاره را قبول ندارند و معتقدند این حرف ها را کسانی بر زبان می آورند که از مردم اطلاعی ندارند در عین حال باید بپذیریم که بر اساس آمار و ارقام و شواهدی که از انتخابات استخراج می شود جمعیت زیادی این نگرانی را دارند که اوضاع رو به بهبود نیست بلکه روز به روز دریغ از دیروز!

بنابراین لازم است که همه ما به این سوال پاسخ دهیم که « چه باید کرد اگر بخواهیم در ایران زندگی کنیم؟» معتقدم جواب این سوال برای همه ما اعم از مسوولان و شهروندان حایز اهمیت است. در مردمی که به نوعی درگیر این سوال هستند حسی القا شده که بسیاری از اقدامات را تحمیلی می دانند یا آمرانه تلقی می کنند. حتی در برنامه هایی که از تلویزیون پخش می شود و دستاوردهای انقلاب را بعضا به صورت مستند هم ارایه می کند، نحوه کار به شکلی است که مخاطب احساس می کند، قرار است مفهومی تحمیل شود لذا با موضوع واکنشی برخورد می کند. برخورد واکنشی به این معنا که «هر حکومت دیگری هم جای این حکومت بود بعد از 40 سال همین اقدامات یا شاید بهتر از آن را انجام می داد.» یا «این اقدامات انجام شده اما در مقابل اتفاقات ناگوار زیادی مثل فسادی که در کشور بیداد می کند نیز رخ داده است» یا حتی « اینها همه تبلیغات دروغ است» حتی ممکن است آن اتفاق میمونی که به وقوع پیوسته و بزرگی آن را هم قبول کند اما با نظریه توطئه ای فکر کند «کار خودشان نیست و چه کردند و چه نکردند…» بنابراین مجموعه این بحث ها برای حاکمیت و صاحبان منصب قابل تامل است و در این راستا حاکمیت باید به برخی نکات عنایت داشته باشد. بفرمایید، بنشینید یا بنشین همگی امر بر نشستن است اما ادبیات آن متفاوت است که به مخاطب احساس خوب یا احساس بد منتقل می کند. حکومت نیز باید به این نکته توجه کرده ادبیاتش با عموم مردم را تغییر دهد تا از ایجاد احساس فرمان و امر و عتاب جلوگیری کند. با تغییر ادبیات این احساس هم تغییر می کند که همه چیز تحمیلی است.فارغ از حاکمیت، مردم هم باید بدانند بسیاری از آنها که با چنین حسی مواجه هستند توجه ندارند اولین اثر این همه ناامیدی و سیاه دیدن روی خودشان تاثیر می گذارد. در واقع نشاط و تحرک و امید به زندگی را در خودشان از بین می برند و نه تنها در ارتباط با مسائل مربوط به کشور و حاکمیت بلکه در ارتباط با مسائل شخصی و موضوعات مربوط به زندگی نیز دچار بدبینی و سیاه بینی می شوند و این اتفاق چیزی جز تلاطم در زندگی را به همراه نخواهد داشت. مردم برای اینکه به لحاظ روحی و شخصیتی دچار خودزنی نشوند باید واقع بینانه برخورد کنند. هم بد و هم خوب را ببیند تا اندکی امید ایجاد شود.

برخی فکر می کنند مفرشان رفتن از کشور است. این اقدام هم البته مشکلاتی از قبیل مشکلات هویتی ایجاد می کند. از همه مهم تر گاهی در این راه آنقدر مشکلات اقتصادی و تامین مالی وجود دارد که آن سرابی را که بهشت می دانستند به برزخ یا دوزخ تبدیل می شود. گرچه نمی توان منکر شد که در میان افرادی که مهاجرت کردند البته افرادی نیز تجربه های مثبت داشته و موفق بودند و شاید با مشکلات کمتری مواجه شدند.اما این موضوع برای همه نیست و برخی مجبور می شوند برای اینکه روزگار بگذرانند به هر کار و پلشتی تن بدهند و در عین حال حس شان این است که نباید برگردند. حکومت در این شرایط می تواند به این افراد اطمینان خاطر بدهد که اگر بازگردند مشکلی برای شان ایجاد نمی شود.بنابراین اینکه چه نگاهی به حاکمیت داریم یا در مورد آن چگونه می اندیشیم یا چه تصوری و حسی داریم، کافی نیست که دست به اقداماتی بزنیم که پرریسک است و همه زندگی را تحت الشعاع قرار می دهد.شاید عاقلانه ترین کار این باشد که امیدوار باشیم حتی با حداقل ها ایستاد و با مشکلات رو به رو شد و برای تغییر فضای اجتماعی کشور تلاش کرد اما اجازه نداد ناامیدی و خودزنی بر روح و ذهن مسلط شود. لذا به صورت خلاصه برای برون رفت از چنین وضعیتی اولا حاکمیت باید بداند که هر چه بر دل مردم حکومت کند دوام بیشتری دارد و می تواند نیت ها و برنامه های خود را راحت تر پیش ببرد و در غیر این صورت روزی می رسد که اگر مشکلات بزرگی برای حاکمیت به وجود بیاید که نیاز به حمایت همه مردم داشته باشد، ممکن است موفق به کسب این حمایت نشود. از سویی با حکومت بر دل مردم است که طول دوران حاکمیت افزایش می یابد. از طرف دیگر مردمی که منفعل و ناامید و مستاصل می شوند زودتر از آنچه فکر می کنند در زندگی سقوط خواهند کرد.