آرشیو پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۷، شماره ۳۳۷۸
صفحه اول
۱
سرمقاله

موقعیت ژئوپلیتیک سیستان و بلوچستان

پیرمحمد ملازهی

استان سیستان و بلوچستان در جنوب شرق ایران موقعیت ژئوپلیتیک درخور توجهی دارد. این استان شرقی ایران به لحاظ جغرافیای طبیعی خود، از طبیعت دوگانه بحری و بری برخوردار بوده و در طول تاریخ ارتباط دهنده شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است. آثار تمدنی کشف شده در شهر سوخته سیستان، حکایت از وجود کارگاه های صنعتی پردازش و تراش سنگ های لاجورد دارد که از منطقه بدخشان افغانستان و تاجیکستان امروز به سیستان آورده و در کارگاه های شهر سوخته تراش داده می شده و به غرب آسیا صادر می شده اند. سیستان در مسیر تجارت جهانی شرق و غرب قرار داشته و شهر سوخته حکم بارانداز تجارت در راه ابریشم قدیم را داشته است. گفته شده کاردان های تجاری با 10 هزار شتر، کالاهای شرق آسیا و چین را به کرانه های دریای مکران و بندر طبس در چابهار امروز می رسانده اند و از آنجا از طریق دریا به جزیره العرب تا کرانه های مدیترانه انتقال می دادند و به بازار مصرف اروپا می رساندند. شهر زرنج یا زرنگ که مرکز سیستان تا قبل از تقسیم سیستان به وسیله گلد اسمیت بوده ، از مراکز تجاری مهم بر سر راه تجاری ابریشم قدیم بوده است که امروز در خاک افغانستان قرار دارد و در ولایت نیمروز سیستان حالت مرکزیت خود را حفظ کرده است؛ هرچند از گذشته پررونق آن اکنون خبری نیست (در واقع سیستان در هر دو بخش ایرانی و افغانستانی آن که بخش بری سیستان و بلوچستان با گذشته تاریخی ارتباط دهنده شرق و غرب را تشکیل می دهد و کرانه های دریای مکران با مرکزیت بندر طبس نیز مرکز بخش بحری سیستان و بلوچستان تاریخی بوده است). از این رو در نگاهی تاریخی به ویژگی های جغرافیای استراتژیک شرق ایران و نقش ارتباط دهنده و تسهیل کننده تجارت جهانی بین شرق و غرب عالم می توان گفت سیستان و بلوچستان در موقعیتی ژئوپلیتیک قرار دارد که می تواند تولیدکننده قدرت ملی باشد. وقتی سخن از موقعیت ژئوپلیتیک سیستان و بلوچستان به میان می آید، باید این واقعیت را در نظر داشت که سیستان و بلوچستان بعد از ترتیبات مرزی که با نظر قدرت استعماری انگلستان در دوره ناصرالدین شاه قاجار، پادشاه وقت ایران، به وسیله گلد اسمیت، کارگزار امپراتوری انگلیس که شبه قاره هند را در اختیار داشت، به سه ناحیه تقسیم شد؛ بخشی از آن در حوزه قدرت سلطنت بارکزایی های افغانستان و بخشی در اختیار خان کلات و بخش دیگری نیز در حوزه قدرت ایران باقی ماند. بنابراین وقتی سخن از موقعیت راهبردی سیستان و بلوچستان می کنیم، نمی توان این موقعیت را بدون کلیت جغرافیایی واحد منطقه ای و جدا از تقسیم بندی های سیاسی در نظر گرفت.اهمیت این موضوع در آن است که سیستان و بلوچستان در موقعیت راهبردی جدید خود که به نوعی یادآور نقش تاریخی ارتباط دهنده اش است، همچنان از ویژگی جغرافیایی طبیعی خود در مرکز توجه منطقه ای و رقابت های بین المللی است. پروژه یک جاده- یک کمربند چین، قدرت نوظهور آسیا که جاده ابریشم جدید نیز نامیده می شود، از بخش پاکستانی بلوچستان عبور می کند و به بندر گوادر در 60کیلومتری چابهار و طبس تاریخی می رسد. جاده ابریشم جدید که قرار است کاشغر، مرکز ایالت سین کیانگ چین را به گوادر وصل کند، تاکید مجددی بر اهمیت ژئوپلیتیک بلوچستان در کلیت آن، جدا از مرزبندی های سیاسی است. در واقع سیستان و بلوچستان یک بار دیگر به نقش تاریخی و تجاری خود در اتصال شرق و غرب بازمی گردد و این در حالی است که شرایط نوین جهانی بر اهمیت ژئوپلیتیک این منطقه به نحو محسوسی افزوده است. به این معنا که سیستان و بلوچستان ایران و بلوچستان پاکستان و افغانستان در مساعدترین شرایط جغرافیایی طبیعی ارتباط دهنده خود، از یک سو آسیای میانه محاصره در خشکی را به منطقه خلیج فارس و خاورمیانه متصل می کند و از طرف دیگر، جنوب آسیا و شبه قاره هند را به هر دو منطقه خاورمیانه و آسیای میانه پیوند می دهد. به عبارت روشن تر، سیستان و بلوچستان به صورت چهارراه و تقاطع کریدور ارتباطی- ترانزیتی قرار دارد که شرق و غرب و شمال و جنوب را در پیوند با هم قرار می دهد. در واقع می توان گفت بهترین کریدورهای تجاری شرق و غرب و جنوب و شمال از هر دو موقعیت بحری و بری سیستان و بلوچستان می تواند گذر کند و این امتیازی بی بدیل در نگاهی به وضعیت موجود کریدورهای تجاری است. سیستان و بلوچستان از سه مزیت مهم راهبردی برخوردار است:

1. دسترسی به آب های آزاد بین المللی خارج از تنگه هرمز؛

2. آسان سازی دسترسی آسیای مرکزی محاصره در خشکی آسیای میانه به آب های آزاد اقیانوس هند؛

3. وجود حالت پل ارتباطی شمال- جنوب و شرق و غرب.

واقعیت آن است که سیستان و بلوچستان با وجود این شرایط مساعد طبیعی، در حاشیه قرار گرفته و یکی از عقب مانده ترین مناطق کشور است که در تمامی شاخص های توسعه با فاصله زیادی از استان های دیگر کشور عقب افتاده است. این وضعیت چالش های ژئوپلیتیکی در پی داشته است. پررنگ شدن تفاوت های مذهبی و قومی از یک طرف و بازشدن فضا برای جریان های ضدسیستمی از طرف دیگر، نگاه توسعه حاکمیت اسلامی را تحت الشعاع قرار داده و در قالب نگاه امنیتی صورت بندی کرده است؛ موضوعی که در بلندمدت می تواند خطراتی جدی تر از گسترش و نفوذ رادیکال های منطقه ای پیوندخورده با جریان های تندرو بین المللی را افزایش دهد و ژئوپلیتیک تروریسم مکتبی را بر آن بیفزاید. به عبارت روشن تر، این خطر وجود دارد که به جای آنکه ظرفیت های ژئوپلیتیک سیستان و بلوچستان باعث کارکردهای تولید قدرت ملی شود، در مسیر انحرافی تضعیف قدرت ملی، از حمایت خارجی برخوردار شود و یک چالش جدی به وجود آورد.

اهمیت این مطلب به ویژه در آن است که بلوچستان در کلیت آن، در مرکز توجه قدرت های رقیب، در راس آنها چین و آمریکا، دو مدعی اصلی قدرت هژمون در قرن بیست و یکم قرار گرفته است و در همان حال، با ورود چین به بندر گوادر و ورود هندوستان به بندر چابهار، رقابت های هند و پاکستان نیز به رقابت های چین و آمریکا اضافه شده و دومین امتیاز سیستان و بلوچستان و موقعیت ژئوپلیتیک آن را تحت تاثیر قرار داده است. دومین امتیاز سیستان و بلوچستان بعد از نقش ترانزیتی آن، خط انتقال انرژی از حوزه انرژی خلیج فارس و حوزه دریای خزر است که این امتیاز نیز تحت تاثیر روندهای سیاسی قرار گرفته و بخش ایرانی آن با موانعی روبه رو شده است. خط لوله صلح که قرار بود پاکستان و هندوستان را در یک پروژه مشترک در تعامل اقتصادی سودآور و برآورنده نیازهای روزافزون سوختی قرار دهد، در نقطه صفر مرزی متوقف باقی مانده است و خط «تاپی» از طریق افغانستان به تدریج دارد جایگزین خط لوله صلح می شود. گذشته از این، با تشدید رقابت های منطقه ای بین ایران و عربستان سعودی، پروژه انتقال انرژی حوزه خلیج فارس از بستر دریا به بندر بمبئی در کرانه هندی اقیانوس هند، در یک برنامه جاه طلبانه و با پیش بینی هزینه گزاف در حال بررسی است که طبق آن دو خط لوله نفت و گاز و یک خط لوله آب شیرین هندوستان و عربستان در پیوندی استراتژیک قرار می گیرند که عربستان سعودی سوخت هند و هندوستان آب شرب عربستان سعودی را در بلندمدت تامین کند.

دو بندر ایرانی چابهار و پاکستانی «گوادر» در مرکز ثقل توجه منابع منطقه ای و جهانی قدرت قرار گرفته و این خود حکایت از موقعیت راهبردی کرانه های مکران در قرن بیست و یکم دارد. اهمیت استراتژیک بندر چابهار برای ایران آن است که این بندر خارج از تنگه هرمز قرار داشتند و شانس دسترسی به اقیانوس هند را در مساعدترین شرایط دارد. موضوعی که سال ها به فراموشی سپرده شده بود و تنها زمانی که جنگ تحمیلی هشت ساله عراق به ایران پیش آمد و بنادر خوزستان از کارکرد روزانه خود بازماندند، به اهمیت آن پی برده و نیاز به بندری خارج از تنگه هرمز احساس شد. کرانه های مکران بخش مهمی از سواحل اقیانوس هند را خارج از تنگه هرمز شامل می شود که از استان هرمزگان آغاز و در نزدیکی های کراچی، مرکز ایالت سند پاکستان تداوم می یابد و طولی حدود هزارو 500 کیلومتر را شامل می شود و فقط حدود 300 تا 350 کیلومتر آن کرانه های مکران سیستان و بلوچستان را پوشش می دهد. بیشتر این کرانه در بلوچستان پاکستان قرار دارد و بندر گوادر است که در شرایط کنونی توجه جهانیان را به خود جلب کرده است.

سرمایه گذاری چین در گوادر واقع در ساحل پاکستانی مکران و سرمایه گذاری هندوستان در کرانه ایرانی مکران را هرگاه از زاویه رقابت های هندوستان و چین مورد توجه قرار دهیم و این واقعیت را در نظر بگیریم که چین علاوه بر حضور اقتصادی و سرمایه ای در بندر گوادر، در حال حضور نظامی و احداث پایگاه دریایی در آن است، اهمیت کرانه های دریای مکران روشن تر خواهد شد؛ به ویژه آنکه در نگاه چین پروژه یک جاده- یک کمربند، یک مسیر دریایی هم دارد که از بندری در جنوب چین از مسیر مالاکا از کشورهای میانمار، بنگلادش و سریلانکا عبور می کند و با دورزدن هندوستان به بندر گوادر می رسد که از آن به نام رشته مروارید یاد شده است.

بر اساس این این انتظار می رود که در آینده بر اهمیت کرانه های مکران و به موازات آن موقعیت استراتژیک سیستان و بلوچستان افزوده شود. گذشته از این عربستان سعودی و کشورهای عرب صاحب نفت حوزه جنوبی خلیج فارس در یک نگاه آینده نگرانه در حال برنامه ریزی برای دوران پسانفت هستند و از همین حالا در اندیشه سرمایه گذاری در بخش های صنعتی، تاسیسات بندری و حتی کشاورزی در دو بخش مستعد جنوب آسیا و آسیای میانه برآمده اند. مسیر ارتباطی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس برای دسترسی آسان به این دو حوزه اقتصادی از کرانه های مکران، بلوچستان پاکستان و ایران می گذرد. از این رو تصور می شود که در آینده و پسااقتصاد نفت در حوزه خلیج فارس، تجارت و بازرگانی و سرمایه گذاری در حوزه های اقتصادی متنوع تری که دنیای عرب بتواند بقای اقتصادی خود را تضمین کند، از سیستان و بلوچستان عبور کند و این خود بر اهمیت ژئوپلیتیک این منطقه خواهد افزود. به عبارت روشن تر موقعیت کرانه ای دریای مکران در بلوچستان ایران و پاکستان دارای اهمیت ژئواکونومیک خواهد شد که به نوبه خود در معادلات ژئوپلیتیک قادر به ایفای نقش خواهد بود.با درک همین اهمیت راهبردی بودن سیستان و بلوچستان در هر دو حالت بحری و بری بودن آن است که توافق های چندجانبه برای بهره گیری از این موقعیت بین ایران و پاکستان از یک سو با هندوستان و چین برای فعال کردن دو بندر چابهار و گوادر صورت گرفته و از سوی دیگر ایران، هند و افغانستان در حال عملیاتی کردن توافق سه جانبه هستند از این رو می توان پیش بینی کرد کرانه های مکران و مسیر ارتباطی سیستان و بلوچستان در دو زمینه مشخص تر با کارکرد دوگانه ای روبه رو شوند.

1)توسعه خطوط ارتباطی جاده ای و ریلی که چابهار را به افغانستان و آسیای میانه پیوند دهد.

2) فعال سازی خطوط انرژی، نفت و گاز که انرژی دو حوزه خلیج فارس و دریای خزر را به بازارهای مصرف عمده در شرق و جنوب آسیا برساند.

سرمایه گذاری های لازم در این هر دو بخش در حال تکمیل است و در کلیت آن تفاوتی نخواهد کرد که از مسیر کرانه پاکستان مکران عملیاتی شود یا از کرانه ایرانی آن. افزون بر این یک توافق سه جانبه دیگری بین هند، ایران و روسیه برای فعال سازی خط ترانزیت شرق به غرب حاصل شده است که هندوستان را از مسیر ایران به روسیه، اروپای شرقی و غربی پیوند می دهد که زمان حمل و نقل کالا و هزینه های آن را تا 30 درصد کاهش خواهد داد و زیرساخت های جاده ای و ریلی آن در حال تکمیل است. این توافق نیز بر اهمت ژئوپلتیک چابهار در آینده خواهد افزود.در هر حال با توجه به مجموعه این گونه واقعیت هاست که می توان گفت سیستان و بلوچستان که در چند سده گذشته به صورت فاجعه ای منزوی و درگیر چالش های متنوع باقی مانده بود و نقش تاریخی ارتباط دهنده اش را از دست داده بود، در شرایط نوین منطقه ای و بین المللی در کانون توجه قرار گرفته و انتظار می رود با عملیاتی کردن پروژه های در دست اقدام بتواند اصلی ترین فرصت خود را که نقش ترانزیتی و پیونددهنده افغانستان، آسیای میانه به جنوب آسیا و حوزه خلیج فارس از یک طرف و خاورمیانه و حوزه خلیج فارس به آسیای میانه و افغانستان از طرف دیگر است، بازیابد و خود نیز از انزوا خارج شده و در روند توسعه ملی قرار گیرد.