آرشیو شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، شماره ۳۳۹۱
اندیشه
۹
بررسی

آینده دموکراسی

دموکراسی به عنوان نوعی نظام حکومت داری معانی تاریخی گوناگونی دارد. آخرین نمونه آن نظام سیاسی لیبرال دموکراسی به عنوان رقیب سوسیالیسم بود که هرقدر در اواخر قرن بیستم عرصه برای یکه تازی آن بیشتر فراهم شد کاستی ها و ناکارآمدی هایش بیشتر نمایان شد. امروزه برآمدن جنبش های دست راستی در اقصی نقاط دنیا، بحران های مالی، جهانی سازی اقتصادی و تقویت سیاست های نولیبرالی، چالش هایی جدی را پیش روی مفاهیم سنتی مرتبط با دموکراسی نمایندگی قرار داده. با وجود این، به عقیده برخی از متفکران سیاسی ظهور فرصت های نوین در سال های اخیر به پیدایش چشم اندازهای بدیلی برای آینده دموکراسی نیز منجر شده است. دوناتلا دلاپرتا جامعه شناس سرشناس ایتالیایی و یکی از پژوهشگران سرشناس جهان در حوزه دموکراسی، در کتاب «می توان دموکراسی را نجات داد؟» با تمرکز بر مسئله مشارکت، شورا و جنبش های اجتماعی می کوشد راه هایی را برای تقویت زیربنایی دموکراسی از طریق مشارکت های مردمی و نهادسازی های اجتماعی پیشنهاد دهد. پیش از این کتاب «مقدمه ای بر جنبش های اجتماعی» از این متفکر به فارسی ترجمه شده است. دلاپرتا، در این کتاب به صورتی جامع، مفاهیم و شیوه های گوناگون دموکراسی مشارکتی و شورایی را بر اساس بررسی بازنمایی های این مفاهیم در نظریه های هنجاری و همچنین تحقیقات کاملا تجربی تحلیل کرده است. این کتاب، افزون بر تشریح مثال های تاریخی مهم، به شکلی دقیق به موضوعات مرتبط با احیای متاخر جنبش های اجتماعی نیز پرداخته است؛ موضوعاتی مانند قیام های بهار عربی در خلال فرایندهای گذار دموکراتیک، ظرفیت بالقوه فناوری های نوین در راستای توسعه دموکراسی الکترونیک در اعتراضات خشمگینان در اسپانیا و وال استریت در ایالات متحده، و در نهایت پیشنهادهای ارائه شده در جهت تحقق دموکراسی جهان وطنی که به تازگی از سوی کارزارهایی با هدف دموکراتیک سازی اتحادیه اروپا و سازمان ملل مطرح شده است. این کتاب در کنار بررسی جنبش های اجتماعی، به ارزیابی واکنش های نهادی در برابر این جنبش ها - از پلیسی کردن اعتراضات تا تلاش های اصلاحی - نیز پرداخته است.

جنبش های اجتماعی و دیگر کنشگران جامعه مدنی به شکل فزاینده ای به عنوان کنشگران مهم حوزه نظریه پردازی در زمینه دموکراسی شناخته می شوند. این کنشگران از جایگاهی مرکزی به ویژه در زمینه مفاهیم مشارکتی و شورایی دموکراسی برخوردارند. آنها همزمان با افزایش رشد مشارکت فضاهای آزادی را نیز می سازند، فضاهایی که در آن، درباره موضوع خیر عمومی بر پایه دلیل و برهان بحث می شود. پیوندی تجربی نیز میان جنبش های اجتماعی و فرایندهای دموکراتیزاسیون برقرار بوده است. آنچه در پیاده سازی موفق فرایند دموکراتیک مهم بوده میزان فراهم آوردن منابع دانش و تعهد است و در این راستا سازمان های جامعه مدنی اغلب مشارکت کنندگانی انتقادی یا مراقبان سیاست های نهادی تلقی می شوند؛ سیاست هایی که در راستای پیاده سازی این اهداف اتخاذ شده اند. در حالی که به لطف بسیج جامعه مدنی، حقوق شهروندی شامل حقوق سیاسی به لحاظ تاریخی به امری غالب بدل شده، مطالعات جنبش های اجتماعی تاکنون به صورتی خاص تنها بر دموکراسی های مستقر متمرکز شده اند. فقط همین اواخر بود که مطالعات منطقه ای به منظور بررسی ظهور و همچنین کارکرد جنبش های اجتماعی در مناطق مختلف جغرافیایی شامل آمریکای لاتین، جنوب شرقی آسیا و خاورمیانه آغاز شدند. نویسنده توجه به اشکال ستیز سیاسی در جنوب جهان را بسیار مهم می داند. این امر گذشته از سنجش امکان عمومی سازی مجموعه ای از مفاهیم و نظریه هایی که در اروپا و شمال آمریکا توسعه پیدا کرده اند، به جهت غنی سازی مطالعات جنبش های اجتماعی و انعکاس خصوصیات رژیم ها و شرایط تاریخی متفاوت نیز اهمیت دارد. علاوه بر این، این امر از این منظر نیز بسیار مهم خواهد بود که در غرب و شمال جهان، یعنی آنجا که جنبش های اجتماعی بیشتر توسعه یافته اند، شرایط در پی گسترش فرایندهای جهانی شدن و تناقضات نهفته در آن به سرعت در حال تغییر است. در واقع امروزه مطالعات جنبش های اجتماعی جعبه ابزار مفیدی از مفاهیم را جهت مواجهه با کنش های جمعی فراهم می آورد.

با توجه به تفاوت بین مفاهیم و روش های مختلف دموکراسی، هدف نویسنده در این کتاب بازسازی ایده های دموکراسی نیست بلکه تحلیل شیوه ای است که کنشگران متفاوت با استفاده از آن ایده ها را از پیش تصور و به خواسته ها و پیشنهادات تبدیل کرده اند و توانسته اند در دموکراسی های واقعی و نیز دولت های دموکراتیک نفوذ کنند و آنها را تغییر دهند. در سراسر این تحلیل برخی ملاحظات کلی از وضعیت و محتوای الگوی لیبرالی از دموکراسی ارائه می شود. این الگو امروزه مسلط است اما دموکراسی های دیگر از جمله دموکراسی مشارکتی، دموکراسی قوی، دموکراسی گفتگویی، دموکراسی ارتباطی، دموکراسی رفاهی یا دموکراسی انجمنی آن را زیر سوال می برند.

نویسنده هدف کتاب را ایجاد پلی بین نظریه و شواهد تجربی، مباحثات مرتبط با دموکراسی و مباحثات مرتبط با جنبش های اجتماعی، به منظور بررسی ویژگی های هنجاری چهار الگوی متفاوت از دموکراسی و همچنین سیر تکامل تاریخی آنها می داند. از این نظر، نویسنده در پی آن است که فراتر از شکاف موجود میان نظریه هنجاری و مطالعات تجربی برود، چون از نظر او این شکاف علت کمبود مطالعات تطبیقی نظریه مدار درباره نوآوری های دموکراتیک است. این شکاف به جدایی میان تحلیل نهادی دموکراسی و تحلیل اصول دموکراتیک مرتبط است، گویی که آنها به دو جهان متفاوت تعلق دارند. بنابراین نویسنده می کوشد به گفتگوی میان نظریه های هنجاری و تبیین های تجربی کمک کند چون غیبت یا حداقل ضعف شان مانعی چشمگیر برای پیشروی در تحلیل دموکراسی تلقی می شود. نه تنها الگوها بلکه خود نهادهای دموکراسی نیز با سطوح مختلف تنش و در موازنه های متفاوت دگرگون شده اند تا فهم های گوناگون از دموکراسی را دربر گیرند. نویسنده پس از بیان چالش های مرتبط با الگوی لیبرالی در فصل دوم، الگوها و تجربه های دموکراسی مشارکتی و شورایی را به ترتیب در فصول سوم و چهارم با توجه ویژه به نقش جنبش های اجتماعی به مثابه ارتقا دهندگان این نوع از دموکراسی ها معرفی می کند. پس از آن به کاربرد رسانه های جدید در جستجوی اشکال جدید مشارکت و شورا در فصل پنجم، ساخت یک دموکراسی جهانی در فصل ششم و نقش جنبش های اجتماعی در فرایند دموکراتیزاسیون در فصل هفتم می پردازد. فصول هشتم و نهم به دو واکنش بسیار متفاوت دولت ها به جنبش های اجتماعی، در اشکال پلیسی کردن اعتراض و تجارب نهادی با هدف نوآوری در دموکراسی می پردازند.