آرشیو چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، شماره ۵۳۸۴
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

حکایت 2 دوست فرزانه زودخشم

امید مهدی نژاد

دو دوست که هر دو از مریدان و شاگردان کارگاه های حکمت خلاق دکتر زادبوم جواهری بودند، روزی پس از اتمام جلسه کارگاه، تصمیم گرفتند در سطح شهر قدم بزنند و ضمن بهره گیری از هوای اردیبهشتی، با مشاهده وضعیت اجتماع، قدری در مشکلات و مصائب جامعه درنگ و تامل کنند. وقتی از در کلاس واقع در مقدس اردبیلی بیرون آمدند، در زعفرانیه انداختند تا از آنجا به الهیه و پارک وی روند و از آنجا به سمت پایین قل بخورند. دوست اول، وقتی در کوچه های زعفرانیه، به خانه های مجلل و قصرهای باشکوه و خودروهای لوکس و شهروندان تمیز و زیبا و سگ های پشمالو نگریست، به دوست اول گفت: «ای دوست، وقتی این خانه ها و قصرها و ماشین ها و سگ ها را قسمت می کردند، ما کجا بودیم؟» دوست دوم گفت: «در صف فرزانگی بودیم.» دوست اول گفت: «زاییده بوده ایم بابا.» و هردو خندیدند. دوست دوم گفت: «از این سو برویم.» کمی جلوتر به بیمارستانی بزرگ رسیدند. دوست دوم به دوست اول گفت: «ای دوست اول، حال بگو وقتی سرطان و ایدز و نارسایی ریوی و نارسایی کلیوی و بیماری های خاص و نقص عضو را قسمت می کردند، ما کجا بودیم؟» در این هنگام دوست اول که توقع این حاضرجوابی را از دوست دوم نداشت، با او گلاویز شد و دوست دوم نیز در مقام دفاع از خود برآمد و دو دوست به شدت یکدیگر را زدند. ماموران حراست بیمارستان به محض دیدن صحنه زد و خورد، با پلیس تماس گرفتند و ماموران پلیس چهار دقیقه بعد از تماس به محل درگیری رسیدند و دو دوست را که در هم گره خورده بودند از هم باز کردند. دو دوست پس از آنکه از هم باز شدند، یک صدا گفتند: «اکنون فهمیدیم که نعمت واقعی سلامتی، شادی، جوانی، عشق، دوستی و با هم بودگی است، همین چیزها که داشته ایم، ولی به آن اهمیت نداده ایم و در پی نداشته ها بوده ایم.» و پس از آن که مقداری گریستند، تا فردا خاموش شدند.