آرشیو سه‌شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، شماره ۳۴۵۳
روزنامه فردا
۱۶
یک اتفاق واقعی

مرد، از بس که کودک کار بود

میترا امام

در همین نزدیکی او هم یک کودک کار بود.

برای تولدش کسی شادی نکرد. جشن و سوری برپا نبود. اگر کارت واکسیناسیونش را ببینید، تاریخ 1/1 را مشاهده می کنید. چون فقط سال تولدش را به یاد دارند. به دنیا آمده بود تا طعم فقر، گرسنگی، تبعیض و تحقیر را بچشد. خشونت برایش از خانه شروع شده و در اجتماع گسترش یافته بود.

در کوره راه مهاجرت غیرقانونی از شجاع کوه گذشته بود. استخوان های افرادی را که حین عبور مرده بودند دیده بود. جمجمه مرد، زن و کودک کابوس های شبانه اش بود.

در نیمه راه برای اینکه کمتر به گروه شک کنند، از خانواده جدا شده و با ناآشنایان طی طریق کرده بود.

تعرض و تجاوز را خوب لمس می کرد.کوچه باغ های کن و اتوبان همت محل کارش بود.

در فصل توت ظرف های توتش را پر می کرد و راه می افتاد. در فصل گردو سیاهی دستانش خبر از فال کردن گردو می داد. فروشنده و کارگر خودش بود و خودش.

حالا در همین نزدیکی در جوی آب افتاده و چون بقیه مسیر جوی بسته بوده است، در زیباشهر بدن نحیف مجروحش را پیدا می کنند و جان می سپارد.

نه ختمی و نه مراسمی.

برای مبارزه با کار کودک آستین ها را بالا بزنیم و بلند شویم.