آرشیو دوشنبه ۱۶ امرداد ۱۴۰۲، شماره ۵۵۴۹
هنر و ادبیات
۷
نگاه

چرا آثار موسیقایی در ایران از عرضه در زمان مناسب باز میمانند؟

نوشداروهای بعد از مرگ سهراب

دکتر علیرضا امینی

توالی دوره های تاریخی در دنیای هنر در همه جای جهان اتفاق می افتد؛ این توالی به این صورت است که دوره کلاسیک و رمانتیک را داریم، یک دوره حد واسط هم به نام دوره نئوکلاسیک در این میان پدید می آید؛ هر دوره کلاسیک وارد دوره نئوکلاسیک می شود یعنی به مرور زمان که جامعه از پیچیدگی های تفکر کلاسیک در هنر خسته می شود، هنرمندان با خلق آثار و ایجاد تئوری های فکری جدید دوره نئوکلاسیک را پایه گذاری می کنند که جامعه آماده حرکت به سمت رمانتیک می شود و در اصل توالی به صورت کلاسیک، نئوکلاسیک و رمانتیک است. ولی ما بعد از رمانتیک نمی توانیم شاهد نئورمانتیک باشیم، دلیلش هم این است که رمانتیک به خودی خود یک نوع دوره مدرن محسوب می شود. بنابراین ما نئورمانتیک نداریم؛ یعنی بعد از هر دوره رمانتیکی دوباره یک دوره کلاسیک ظهور خواهد کرد.

با این مقدمه سراغ اتفاقی که برای موسیقی ایران افتاد، می روم؛ هر دوره ای در تاریخ هنر بین 3 تا 6 دهه است. به صورت میانگین ما نیم قرن برای هر دوره ای قائل می شویم که ممکن است تحولی بین کلاسیک و رمانتیک اتفاق افتد و شاهد دوره نئوکلاسیک هم باشیم. با وجود تحولات نیم قرنی، در ایران در اصل از دوران ضبط صفحه که یک دوره کلاسیک را پشت سر گذاشتیم، دوره کلاسیک باید در اصل در حوالی دهه 50 تا 60 وارد دوره نئوکلاسیک می شد.

در این دهه انقلاب شکل گرفت؛ ما در دوره های توالی هنر به طور طبیعی باید شاهد یک دوره نئوکلاسیک می بودیم که زیربنای رمانتیک شود. همان طور که این روند به درستی طی می شد و از دل آهنگسازان کلاسیک که در دوره گل ها وجود داشتند به موازات آهنگسازانی مثل جهانبخش پازوکی، فرید زولاند، محمد حیدری و چند آهنگساز دیگر در طبقه ای دیگر می آیند، افرادی مثل یدالله بدر، سعید مهناویان و دیگرانی که برای بسیاری از خوانندگان کارهای عامیانه می ساختند و همین افراد کم کم زیربنای یک رمانتیک مردمی را ساختند. آهنگسازانی که نام بردم در واقع در دوره نئوکلاسیک موسیقی قرار می گیرند که مسیر را برای رفتن به دوره رمانتیک هموار می کردند که این دوران با انقلاب در ایران مواجه شد. در آستانه انقلاب فرهنگی در دهه 60 دوره کلاسیک طی شده بود و آثار نئوکلاسیک بروز یافته بودند و در واقع باید این دوره یعنی نئوکلاسیک هم به طور کامل طی می شد که زیربنای دوره بعدی یعنی رمانتیک شود اما با وقوع انقلاب، کلاسیک جدید دیگری شکل گرفت و دیگر دوره نئوکلاسیک کلا دیده نشد.

در این دوره ممیزی ها شروع شد و قوانین، دوباره کلاسیسیم جدیدی را پایه گذاری کرد. قوانینی که در جامعه شکل گرفت و گرایش مردم و حتی مدیران و شوراها در خودشان آماده پذیرش نئوکلاسیک و رمانتیک جدید بودند ولی مجبور بودند که کلاسیک رفتار کنند و این مساله باعث شد ما دوره ای اجباری را داشته باشیم. یعنی دوره ای که از لحاظ فرهنگی به ایران تحمیل شد [...] اما چرا؟ از دهه 80 به بعد به طور معمول ما باید وارد دوره رمانتیک می شدیم اما این اتفاق نیفتاد و عقبگرد کردیم و به دوره کلاسیک برگشتیم.

نئوکلاسیک را هم که ندیده بودیم و از آن سو با دوره کلاسیکی مواجه شدیم که می توان گفت تحمیلی بود. در این دوران هر از گاهی شوراهای مجوز نظرات شان تغییر می کرد، آهنگی مجوز نمی گرفت و بعد فشار می آوردند و مجوز می گرفتند. اثری پخش می شد ولی محبوبیت پیدا نمی کرد؛ به طوری که اگر 5 دهه تولید را در صدا و سیما بررسی کنیم، می بینیم برای بیش از 10 هزار اثر هزینه تولید و ضبط شده که یک یا دو بار پخش شده اند ولی در آرشیو بدون هیچ استفاده ای خاک می خورند یعنی ارزش استفاده ندارند.

امروز در سال 1402 باید دوره های نئوکلاسیک و رمانتیک را می گذراندیم و در این زمان کم کم کلاسیک جدید دیگری را شاهد می بودیم و این در حالی است که هنوز اجازه ارایه آثار نئوکلاسیک را هم آن طور که شایسته است، پیدا نکردیم. از آنجا که فرهنگ و هنر مسیر خودش را طی می کند و البته بسیار هم تحت تاثیر شرایط اجتماعی است، متاسفانه ما در یک دوره کلاسیک تحمیل شده، شاهد زیست تحمیلی آثار نئوکلاسیک و رمانتیک هستیم. موسیقی های زیرزمینی که بیرون می آید، ناشی از همین اتفاق است. شاهد ظهور گونه هایی هستیم که باید به وقتش بیرون می آمده ولی در زمان خودش اجازه رشد و بروز نیافته است. اتفاقاتی که در روند سیستم اداری سازمان هایی مثل دفترهای موسیقی و شعر اداره ارشاد، صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات می بینیم، ناشی از همین وضعیت است. یعنی مدیران اصلا نمی دانند باید چه کاری انجام دهند.

مدیری می آید و به اثری مجوز می دهد در حالی که ممکن است یک مدیر دیگر به همان اثر اجازه انتشار ندهد و مدیر بعدی برعکس مدیر قبلی عمل کند! و این یعنی فقدان ساز و کار منطقی. فرهنگ جاری است اما وقتی آن را محدود می کنند، شاهد این اتفاقات می شویم و حال هم به جای اینکه شاهد جریان فرهنگی موسیقی باشیم شاهد زیست های نادرست و بدون تعریفی هستیم که باید به موقع خود دیده می شدند و نشدند و هنوز زیر سایه همان کلاسیک تحمیلی، روزگار می گذرانند. البته این مساله تنها در موسیقی نیست و در دیگر هنرها هم شاهد اتفاقات عجیبی هستیم. یک فیلم در تلویزیون رسمی اجازه پخش ندارد، ولی همان فیلم در پلتفرم ها پخش می شود.

ریشه تمام این اتفاقات را باید در مدیریت فرهنگی جست وجو کرد. سیر تحول فرهنگ به خودی خود، جاری است اما وقتی جلوی جریان آب را بگیریم، پشت سدی که برای آن ساخته ایم جمع می شود، آب که از بین نمی رود همین جریان آب که بسیار هم جریان زیبایی است با مدیریت نادرست پشت سد جمع می شود و یک باره تبدیل به یک جریان مخرب می شود. همان چیزی که در موسیقی های پاپ دهه 90 شاهدش بودیم و حالا هم البته همچنان هستند، بی مایه، گاه سخیف و بی هیچ اصالتی... طبیعتا این نوع موسیقی ماندگاری ندارد، اما آسیب های خود را خواهد داشت.

آنچه باید در ادامه تاکید کنم، این است که افراد جامعه بیش از آثار کلاسیک به آثار رمانتیک علاقه مند هستند. شما زیباترین قطعات کلاسیک را در مترو بنوازید آنچنان توجهی را جلب نمی کند، اما کافی است که یک موسیقی عام پسند را حتی با کیفیت پایین بزنید؛ توجه افراد جلب می شود و البته که این طبیعی است، چون موسیقی کلاسیک خودش خاص پسند است. حالا با توجه به این موضوع ما شاهد سوءاستفاده تجاری برخی شرکت ها، سازمان ها، ارگان ها و نهادها هستیم که اصلا اخلاق گرا نیستند و به راحتی هر کاری که در آن پول باشد، صرف نظر از کیفیت انجام می دهند، چراکه تنها تجارت و پول برای آنها مهم است. اساسا هم همین پول و اقتصاد است که جریانات را هدایت و گاهی هم منحرف می کند. حالا این نهادها به جای اینکه با قدرت اقتصادی ای که در دست دارند، تئوری هایی را ارایه دهند تا از آن دوران ماندگی و رکود هنری خارج شویم و شاهد جریان درست و طبیعی فرهنگ و هنر باشیم، متاسفانه این بخش ها برای انباشت پول خودشان تلاش می کنند نه سیر طبیعی جریانات هنری.

با این مسائلی که برشمرده شد، در غالب اجراها مشکلات مختلفی را شاهد هستیم، مشکلاتی که ناشی از همان فساد فرهنگی است که ما داشتیم و اکنون هم همه جا داریم. در حالی که کسانی که قدرت و اقتصاد را در اختیار دارند، می توانند کمک کنند و با مدیریت فرهنگی درست به موسیقی جان دوباره بخشند، اتفاقا از این وضعیت نامتوازن پیش آمده سوءاستفاده کرده و جریان اقتصاد هنر را فاسد می کنند. این بخش ها با عملکرد نادرست متاسفانه هنر مردمی و هنر رسانه را دچار فاسد می کنند.

بیش از هر زمان دیگری نیاز است که یک اتاق فکر ایجاد شود، فارغ از نهادها و افراد ذی نفع تا شاید بتوان اندکی به دردهای بی درمان موسیقی التیام گذاشت. اینکه می گویم این اتفاق بدون حضور افراد ذی نفع باشد، دلیل دارد و دلیلش هم این است که هر کدام از نهادهای ذی نفع با حضورشان به فکر تجارت هستند نه هنر. سازمان ها هم درگیر آشفتگی فکری ناشی از تحولاتی هستند که ما را مبتلا به همان کپک فرهنگی کرده پس عملا آنها هم نمی توانند تاثیری بگذارند؛ بنابراین باید نهادی خارج از سیستم های فرهنگی کنونی ایجاد شود که قدرت کافی را داشته باشد، من این را بارها هم پیشنهاد کرده ام تا با ایجاد یک اتاق فکر شاهد ساختار جدید برای اعتلای هنر موسیقی باشیم. اتاق فکری که نفع مالی را در این دوره کنار بگذارد و دلش برای موسیقی این سرزمین بسوزد. موسیقی ای که با هزاران مانع روبه رو است و با هزار مشکل نفس می کشد. موسیقی ای که حتی فرصت تجربه دوره های مختلف خود را تاکنون چنانکه باید و شاید در کشور ما پیدا نکرده است.

هیچ گاه نباید فراموش کنیم زمانی که جریان های فرهنگی درست و البته به جای خود اتفاق می افتد، دوره های تاریخی هم روند طبیعی خود را دارد و دقیقا می توان با مدیریت جریان های فرهنگی دوره های تاریخی هنر را درست هدایت کرد و می توان با این مدیریت آثار مورد نیاز جامعه را خلق کرد یا درست تر بگویم جریان های فرهنگی به خودی خود مسیرشان را طی می کنند در واقع تنها کاری که باید کرد، این است که نباید مانع آن شد. هنرمندان تحت تاثیر جریان های اجتماعی به طور طبیعی کار خود را می کنند و تومورها و دشواری های هنری که شاهدش هستیم ناشی از همین بر هم زدگی و اخلال در جریان های فرهنگی و هنری است.

اگر جریانات فرهنگی دست خود هنرمندان باشد، به درستی پیش می روند و احتمال خطا هم به زیر 10 درصد می رسد؛ نظام حاکم وظیفه دارد با جریانات فرهنگی و هنری که به صورت طبیعی راه خودشان را می روند، همراهی کنند و اجازه دهند که جریانات مسیر خود را طی کنند نه اینکه مانع حرکت آنها شود. در واقع باید گفت که این سانسورها و ممیزی ها همیشه باعث اخلال در سیستم دوره ها و جریان های فرهنگی و هنری می شود، اگرچه نمی تواند تا ابد مانع باشد اما همان طور که پیش تر گفتم این تقابل آسیب زا خواهد شد و نباید با گذاشتن موانع جلوی جریان های هنری را در موسیقی یا هر هنر دیگری گرفت.