فهرست مطالب

نشریه علوم سیاسی
سال یازدهم شماره 3 (پیاپی 43، پاییز 1387)

  • تاریخ انتشار: 1387/08/11
  • تعداد عناوین: 10
|
  • مقالات
  • احمد واعظی صفحه 9
    فلسفه سیاسی به عنوان دانشی مشتمل بر سه ضلع اصلی (تحلیلی، توصیفی و تجویزی) مجال آن را دارد که در چارچوب مبانی و ارزش ها و انسان شناسی اسلامی تدوین یابد و مقوله ای به نام «فلسفه سیاسی اسلامی» امکان ظهور دارد. حکمت متعالیه که مرحله تکامل یافته سنت فلسفه اسلامی است و از زمان صدر المتالهین شیرازی تا زمان حاضر، امتداد دارد، به طور منقح، مشتمل بر عناصر محتوایی یک فلسفه سیاسی جامع نیست؛ هر چند می تواند در طریق تکوین چنین فلسفه ای، ایفای نقش نماید. مقاله حاضر، ضمن تبیین مراد از فلسفه سیاسی و فلسفه سیاسی اسلامی بر آن است که جایگاه واقعی حکمت متعالیه را در تدوین فلسفه سیاسی اسلامی تا حدی روشن سازد.
    کلیدواژگان: حکمت متعالیه، فلسفه سیاسی، فلسفه سیاسی اسلامی، انسان شناسی فلسفی
  • سیدخلیل الرحمن طوسی صفحه 23
    این مقاله درصدد مقایسه دو تن از فیلسوفان بزرگ فلسفه اسلامی و فلسفه مدرن غربی، ملاصدرا و مارتین هایدگر با هدف یافتن برخی عناصر احیانا مشترک در فلسفه سیاسی آن دو است. نگاه مشترک ملاصدرا و هایدگر به مساله وجود انسان، آنان را به نحو غریبی به یکدیگر نزدیک می کند. هر دو فیلسوف (هریک با بیان خاص خویش) نقش عمل را در تحقق وجود انسان تاکید نموده و بر این عقیده اند که انسان در زندگی اش دائما در حال کنش و عمل (هایدگر) و تعامل با کثرات و حرکت از کثرت به سوی وحدت (ملاصدرا) است. از این رو هایدگر همواره به این تصریح می کند که سرنوشت ما با بودن در جامعه رقم می خورد و ملاصدرا نیز کمال نهایی و رسیدن به سر منزل مقصود وجود انسانی را از مسیر بودن در جامعه می داند. نویسنده پس از بررسی مبانی انسان شناسانه ملاصدرا و هایدگر و بررسی وجوه اشتراک و افتراق آن دو، بدین نتیجه می رسد که هرچند دو فیلسوفی که فلسفه وجودی شان آنان را به سوی نگاهی نو به انسان و درک عمیق تری از هستی، جامعه و وضع سیاسی زمان خود رهنمون می کند، اما در فلسفه سیاسی آنان را به مقصد یکسانی نمی رساند.
    کلیدواژگان: وجود شناسی، انسان شناسی، دازاین، حکمت متعالیه، سیاست متعالیه، امر قدسی، وحد، کثرت
  • نجف لک زایی صفحه 53
    حکمت سیاسی متعالیه، مکتبی خدامحور است. در این مکتب، خداوند متعال، حضور جدی و اصلی در متن زندگی فردی و اجتماعی دارد. عناصر جدی هستی در این تفکر عبارتنداز: خدا، انسان و طبیعت.
    نظریه دولت هادی، برآمده از مکتبی غایت دار و هدف محور است. در این تفکر، همه عناصر فکری و عملی به سوی خدا، قیامت و خیر و سعادت و تکامل انسان، تنظیم می-شوند. «خیر»، چیزی است که انسان را به خدا برساند. هرکس به خدا نزدیک تر است، می-تواند سکان دار جامعه و رهبر و هادی آن باشد. از این رو با توجه به شاخص های پیش-گفته، نظام سیاسی مورد نظر این دیدگاه، نظامی دینی است که در عصر رسالت پیامبر، در عصر امامت امام معصوم و در عصر غیبت، حکیم مجتهد عارف در راس آن است.
    در این مقاله، همچنین بر این نکته، تاکید شده است که اگر یاری مردم نباشد، رهبر الهی در عرصه رهبری نمی تواند به وظایف خود عمل کند. بنابراین، الگوی پیشنهادی این مکتب برای نظام سیاسی، مبتنی بر حضور دین در متن جامعه است که در آن رهبر نیز همچون سایر مردم، موظف است براساس قوانین الهی، اقدام کند.
    کلیدواژگان: حکمت سیاسی متعالیه، صدرالمتالهین، دولت هادی، رهبر
  • مجتبی عطارزاده صفحه 85
    در رویکرد صدرایی به حوزه اجتماعی و سیاسی، ضمن پافشاری بر ضرورت آزاد اندیشی و وجود امنیت برای عالمان و اندیشوران که حیات جامعه، مرهون نظریه پردازی و نوآوری های آنان است، با مفروض انگاشتن توان ذهن انسان در پیوند دو مؤلفه وجود و ماهیت اعیان، سیری کلی به سوی «موجود مطلق» در نظر گرفته می شود.
    این نوشتار، در پی آن است که با بازاندیشی در حکمت صدرایی، نادرستی این توهم که صدرالمتالهین با مسائل سیاسی جامعه، بیگانه بوده است، را آشکار نماید. به همین منظور، در آغاز به بررسی زوال یا کمال حکمت عملی در پی ظهور اندیشه صدرایی می پردازیم؛ آن گاه در مقام تشریح بنیاد فلسفه سیاسی صدرا بر پایه حکمت عملی، به تلاش وی در توجه دادن به عقلانیت برای تبیین شریعت اشاره می کنیم و پس از احراز وجود رویکرد سیاسی در اندیشه فلسفی صدرا به اثبات ناسازگی نظام سیاسی معقول آن گونه که صدرا آن را ترسیم کرده با سلطه و رویکرد استیلایی در امر تصدی قدرت، مبادرت می کنیم.
    کلیدواژگان: معرفت عقلانی، ولایت سیاسی، اندیشه یوتوپیایی، سیاست معقول، اسانسیالیسم
  • سیدکاظم سیدباقری صفحه 105
    معرفت نفس، گام آغازین برای رسیدن به شناختی دقیق از اجتماع و در نهایت، خداوند است. از آن جا که حکمت متعالیه، منظومه ای دقیق و سامانه فکری سنجیده ای می باشد، طبعا نوع نگرش صدرا به انسان و ویژگی های آن، متاثر از زیرساخت های فلسفی وی است.
    در این نوشتار که به انسان شناسی در فلسفه سیاسی متعالیه می پردازد، سعی شده تا ضمن تبیین مفاهیم، به این دغدغه اساسی پاسخ داده شود که براساس مبانی نظری انسان شناسی در فلسفه سیاسی متعالیه، انسان دارای چه ویژگی هایی از منظر صدرالمتالهین می باشد. در پاسخ، به این امر پرداخته شده که براساس مبانی نظری انسان شناسی حکمت متعالیه، همانند شناخت، اصالت وجود، تشکیکی بودن آن و پویایی هماره هستی، انسان دارای ویژگی هایی همانند مدنی الطبع بودن، جویندگی و پویندگی کمال، خردورزی، اختیار، نیازمندی به قانون و در کشاکش قدرت و فضیلت است.
    براساس این بررسی، انسان هر اندازه عالم تر گردد و از شناخت بیشتری برخوردار شود، سعه وجودی بیشتری خواهد یافت و زمینه تشبه به ذات واجب در او فراهم و هویدا شده و متخلق به اخلاق الله می گردد.
    کلیدواژگان: انسان شناسی، فلسفه سیاسی متعالیه، اصالت وجود، پویایی، خردگرایی، اختیار، قانون، قدرت، فضیلت
  • عزیز علی زاده سالطه صفحه 139
    صدرا فیلسوفی است که به اصول و مبانی شیعه، اعتقاد راسخ دارد و در مواضع متعددی به تبیین و توجیه آنها می پردازد. عقیده به وجود ولی و امام، به عنوان حجت دائم خدا در روی زمین، از جمله اینهاست. از نظر او امامت و ولایت برخلاف نبوت برای همیشه جاری است و سیاست، تابع شریعت الهی است.
    صدرا برای اثبات حجت دائم خدا و به تبع آن، تبیین حق حاکمیت وی، به قاعده «امکان اشرف» تمسک می جوید. صدرا در این جا از نگرش خاص فلسفی خود و با عنایت به قرآن و روایات درباره انسان برای تتمیم و تحکیم این موضوع، استفاده می کند و به این نتیجه می رسد که نوع امام و ولی، نوعی اشراف از سایر انواع بوده و غایت خلقت است و نسبت ولی به سایر ابنای بشر، مانند نسبت انسان به دیگر انواع حیوانی است. همان طور که انسان، اشرف موجودات زمین و غایت خلقت است و اگر او از زمین برداشته شود، دیگر موجودات باقی نخواهند ماند، اگر حجت خدا در زمین نباشد، سایر انسان ها مجال حیات نخواهند یافت. به تبع آن، اگر امام در جامعه، حاکم نباشد هر چند که فیض وجود او به دیگران می رسد امور جامعه، سامان نمی یابد.
    این نوشتار بر آن است تا میزان تاثیر انسان شناسی صدرا در اثبات مسئله ولایت و به تبع آن حق حاکمیت ولی را به تصویر بکشد.
    کلیدواژگان: صدرا، قاعده امکان اشرف، نوع واحد نبودن انسان، ولایت و تشیع، حاکمیت
  • محمدقاسم الیاسی صفحه 159
    از دیرباز، رابطه شریعت و سیاست، دغدغه فیلسوفان و دین پژوهان بوده است. صدرالمتالهین نیز علی رغم تصور صوفی مسلکان و دنیا گرایان - که قائل به جدایی دنیا از آخرت هستند، به خوبی توانسته بین اینها پیوند ایجاد کند و بر این اساس، رابطه شریعت و سیاست را ناگسستنی بداند. صدرا در خصوص نسبت بین شریعت و سیاست، فرضیه های «عینیت وحدت»، «عینیت تعامل» و «غایی ابزاری» را در اذهان، تقویت و با اصول و مبانی محکمی، این رابطه را تثبیت کرد.
    در راستای تبیین موضوع، پرسش های زیر مطرح شده است: 1. آیا سیاست و شریعت، وحدت دارند؟ 2. آیا بین سیاست و شریعت، «عینیت تعامل» برقرار است؟ 3. آیا سیاست، در خدمت شریعت است، و شریعت، بسان روح، غایت و مولای سیاست است؟
    حکمت متعالیه با توجه به مبانی و اصول خود به هر سه پرسش، پاسخ هایی داده است. از تحلیل مبانی نظری رابطه شریعت و سیاست که عبارتند از: خیریت وجود، جایگاه انسان در هستی (خلافت الهی)، جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس انسان، حرکت جوهری نفس و اختیار انسان، مدنی بودن انسان و لزوم بعثت انبیا• و رابطه دنیا و آخرت، می توان هر سه رهیافت را به دست آورد. این نوشتار، متکفل بررسی این موضوع است.
    کلیدواژگان: شریعت، سیاست، حکمت متعالیه
  • غلامرضا اسم حسینی صفحه 187
    حضرت امام با تاثیرپذیری از مشرب فلسفی حکمت متعالیه، در تقابل با دو نظام سرمایه داری و کمونیستی توانستند نظامی را که عهده دار سعادت فردی و اجتماعی است، تحقق بخشند. با همین مبنا، حکومت اسلامی را تئوریزه کنند، و با حضور عینی مردم بر آن، جامه عمل بپوشانند. این حرکت بزرگ به نوع برداشت امام خمینی از انسان کامل در عرصه سیاست و حکومت بر مبنای مشرب فکری حکمت متعالیه مربوط می شود. هدف پژوهش حاضر، کاوش در این موضوع است. در این راستا این سؤالات مطرح شده است که نگاه امام خمینی به مفهوم انسان کامل و ابعاد آن در عرصه سیاست و حکومت چیست، و چگونه توانست با برجسته ساختن همین مبنا در مقابله و تحدی با دیگر مکاتب مادی و معنوی، نظامی را تاسیس و رهبری کند که عهده دار حفظ و گسترش کرامت انسان و جامعه باشد. برای پاسخ به این سؤال و تحلیل و تبیین جامع ویژگی های انسان کامل، ابتدا خاستگاه و پایه اصلی بحث، یعنی معرفت شناسی و هستی شناسی در حکمت متعالیه که همان چارچوب نظام فکری حضرت امام است بیان شده است. در ادامه، جایگاه انسان شناسی در حکمت متعالیه و سیر تکامل انسان در این مکتب بررسی گردیده است.
    کلیدواژگان: حکمت متعالیه، انسان کامل، امام خمینی، سیاست، عرفان
  • نقد و معرفی
  • سیدصادق حقیقت صفحه 207
    شاید چندان مرسوم نباشد که چند متن به شکل یک جا مورد نقد قرار گیرند. در این مقاله، به این دلیل، چند متن با هم مورد بررسی قرار می گیرند که گویا مبانی نویسندگان آنها از یک جهت، و نقدهای وارد به آنها از جهت دیگر مشابه هم هستند؛ هرچند موضوع متن ها و مباحث آنها به ظاهر، تفاوت دارد. تشابه متن هایی که مورد بررسی قرار می گیرد، در مقایسه برخی علوم مدرن با متفکران سنت اسلامی است. مدعای مشترک این متون، این است که آن علوم و روش شناسی هایی که مدرن به نظر می رسند، در سنت خود ما سابقه داشته است: «آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد». در این ارتباط، مقدمه هایی که بر کتاب روش در علوم اجتماعی: رویکردی رئالیستی نوشته شده، و بخشی از مطالب کتاب جامعه شناسی معرفت: جستاری در تبیین رابطه ساخت و کنش اجتماعی و معرفت های بشری، مورد بررسی و نقد قرار می گیرد.
  • گزارش علمی
  • آیه الله عبدالله جوادی آملی صفحه 227
    نجف لک زایی: در آغاز لازم می دانم که از جانب خود و همه دوستان پژوهش گر از الطاف و عنایت های حضرت عالی برای تشکیل این نشست ها تشکر و قدردانی کنم.
    از آن جا که پرسش هایی که در گذشته تنظیم شده بود و به محضرتان تقدیم کرده بودیم، نیازمند بررسی های بیشتر بود، این ارزیابی صورت گرفت؛ بدین ترتیب سؤال هایی که حضرتعالی در جلسات گذشته مستقیما به آنها پاسخ دادید یا این که مطالب شما، پاسخ آنها ولو به طور اجمال فهمیده می شد، حذف گردید و تنها پرسش هایی که همچنان به دقت و توجه بیشتری نیاز داشت، باقی ماند. برخی از این سؤال ها نیز که با هم مشابهت داشتند، ادغام شدند و با ارزیابی مجدد این پرسش ها به حضور حضرت عالی تقدیم شد. اکنون آماده ایم از مباحث شیوا و ارزش مند حضرت عالی مستفیض شویم.
    آیه الله جوادی آملی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم متقابلا مقدم شما را گرامی می دارم و از ذات اقدس اله مسئلت می کنم که ان شاء الله سعی شما مشکور باشد. شما که به خواست خدا برآنید که «سیاست متعالیه را از منظر حکمت متعالیه» تبیین کنید، باید توجه کنید که صدرالمتالهین; در بسیاری از نوشته هایشان به این مباحث پرداخته اند، اما غالب مباحث ایشان را در این خصوص می توان در کتاب های مبدا و معاد و الشواهد الربوبیه مشاهده کرد؛ یعنی در مبدا و معاد در حدود سی صفحه و در الشواهد الربوبیه در حدود پنجاه صفحه و جمعا در حدود هشتاد صفحه، ناظر به این مطالب است. البته این دو کتاب مکمل یکدیگرند؛ به گونه ای که برخی از مباحث در هر دو کتاب آمده و بعضی نیز تنها در یکی از آنها آمده است. ان شاء الله چنانچه این هشتاد صفحه با دقت مطالعه شود، غالب این پرسش ها یا نقدها پاسخ خود را می یابند.
|
  • Ahmad Vaezi Page 9
    Political philosophy, as a system of knowledge which is based on three main analytic, descriptive, and prescriptive aspects, can be framed according to Islamic anthropology, values, and foundations under the rubric of “Islamic political philosophy.” Transcendental philosophy that is the evolved form the Islamic philosophical tradition and continued from the time of Mulla Sadra to the present time does not contain the conceptual elements of a comprehensive political philosophy; however, it can help improve such a philosophy. The present paper, after elaborating on political philosophy and Islamic political philosophy, is to clarify the actual status of transcendental philosophy in framing Islamic political philosophy.
  • Seyed Khalil Al-Rahman Toosi Page 23
    The paper is to compare a great Islamic philosopher, Mulla Sadra, to a great modern Western philosopher, Martin Heidegger, to find some probable common elements in their political philosophy. The similarity of Mulla Sadra’s and Heidegger’s approaches to the existence of man makes them peculiarly comparable. Both philosophers (each with his own ways) emphasize on the role of action in the realization of man’s existence and believe that man is permanently in action (Heidegger) and interaction with multiplicity and moving towards unity (Mulla Sadra). Thus, Heidegger repeatedly asserts that our fate is determined through being in the society and Mulla Sadra, too, believes that man can achieve ultimate perfection through being in the society. After studying the anthropological foundations of Mulla Sadra and Heidegger and their similarities and differences, the paper comes to the conclusion that though the similar philosophies of existence of these two philosophers leads them to a new outlook towards man and to a deeper understanding of the universe, society, and the political conditions of their time, their political philosophy does not lead them to a similar destination.
  • Najaf Lakzaee Page 53
    Transcendental political philosophy is a God-based school of thought in which He has an essential role in personal and social life. Its major elements are God, man, and nature. The theory of guiding government arises out of a purposeful, goal-oriented school in which all practical and intellectual elements are regulated in accordance with God, resurrection, and the happiness and perfection of man. “The good” is what leads man to God. Whoever is closer to Him can lead the society. Thus, according the above elements, the political philosophy based on this approach is a religious system governed by a philosopher, mystic mujtahid, whether it be in the era of the holy Prophet, the infallible Imams, or during the Occultation of the twelfth Imam. The paper also emphasizes on the fact that without the help of people, a divine leader cannot accomplish his duties. Thus, the model of political system proposed by this school of thought is based on the presence of religion in depth of the society where the leader, too, like all other people, is bound to act according to divine rules.
  • Mojtaba Attarzadeh Page 85
    In a Sadraian approach to society and politics, there is an emphasis on the freedom of thinking and security for scholars and thinkers because the thriving of the society depends on their innovations. In this approach, it is assumed that man’s mind has the ability to join the two features of ‘existence’ and ‘the nature of A’yan and that there is a general journey towards ‘the absolute existence.’ Through rethinking Sadraian philosophy, this paper is to show that the idea that Mulla Sadra was indifferent and unfamiliar to the sociopolitical issues of his time is not correct. To do so, first, we will study the rise or fall of the practical wisdom after the emergence of Sadraian thought. Then, to clarify the foundations of Sadraian philosophy on the basis of basis of practical wisdom, we will refer to his endeavor to concentrate on rationality to explain Sharia. After showing that there is a political approach in his philosophy, we will elaborate on the incompatibility of the plausible [ma’qul] political system _ as he depicted it _ with domination and hegemonic attitude in holding power.
  • Seyed Kazem Seyed-Baqeri Page 105
    Knowing the self is the first step to know society and even Allah. Since Transcendental Philosophy is a precise and thoughtful system of thinking, Mulla Sadra’s viewpoint towards man and his/her characteristics is also shaped by his philosophical foundations. In this paper, which deals with anthropology in the Transcendental Political Philosophy, after elaborating on some basic concepts, I try to answer the question that what characteristics man has according to Mulla Sadra’s Transcendental Political Philosophy. In answer, it is believed that, on the basis of the theoretical foundation of anthropology in Transcendental Philosophy such as Originality of Existence, its being skeptical, and the existence being changing, man has a civil nature and free will, is acquisitive, rational, in need of law and always in conflict between power and virtues. According to this study, the more man is knowledgeable, the more capacity he will have; thus, the ground will be prepared for him to adopt divine features and moralities.Keywords:
  • Aziz Alizadeh Saleteh Page 139
    Mulla Sadra is a philosopher having a strong faith in the principles of Shiism which in many occasions he tried to explain and prove. One such belief is accepting the existence of an imam or wali as God’s Hojjat [proof] on the earth. According to him, Imamate and Willayat, unlike Nabovvat [prophethood] are always effective and politics is dependent on divine Sharia. To prove the existence of Imam as God’s proof on earth and, as a result, his right to govern, Mulla Sadra benefits from a rule called “the possibility of the best [Emakan-e Ashraf].” He uses his specific philosophical approach and refers to the Quran and traditions about man to complete and reaffirm the idea, coming to the conclusion that imams and Walis are the best among human beings and are the goal of creation. He also claims that the relationship between Wali and other humans is like the relationship between human beings and animals. As man is the best of creatures and the goal of creation and if man disappeared from the earth no other creatures would remain, in the same way, if God’s proof were not on the earth, other men would not have the possibility of living. As a result, if imam were not governing the society _ though others still would benefit from him _, social affairs would not be settled down. This paper is to depict the rate of Mulla Sadra’s anthropology on the authentication of Willayat-e Faqih and, as a result, his right to govern.
  • Mohammad Qasem Elyasi Page 159
    The relationship between Sharia and politics has always been the concern of philosophers and religion researchers. Mulla Sadra, too, despite the assumption of Sufis and secularists who believe in the separation of the world and the hereafter, could soundly join them. In this way, he believes Sharia and politics are inseparable. Concerning the relationship between Sharia and politics, he substantially verifies such hypotheses as “objectivity-unity”, “objectivity-interaction”, and “teleological-instrumental.” To explain the subject the following questions are posed: Is there a unity between politics and Sharia? Is there an “objectivity-interaction” relationship between politics and Sharia? Is politics in the service of Sharia? Transcendental philosophy has answers to all the questions on the basis of its principles. The theoretical foundations of the relationship between Sharia and politics can help answer the questions. These foundations are as follows: the good of the existence, man’s position in the world, man’s soul being physical in existence and spiritual in survival, the essential motion of the soul, man’s free will, man’s civility, the necessity of sending prophets, and the relationship between the world and hereafter.
  • Gholam-Reza Esm Hosseini Page 187
    Under the influence of transcendental philosophy, Imam Khomeini could establish a political system guaranteeing individual and social happiness in opposition with capitalistic and communist systems. He could also theorize on Islamic government and realize it with the help of the people. This great movement is dependent on his conception of perfect man in the arena of politics and government on the basis of transcendental philosophy of school of thought. The goal behind the present research is studying this subject. Thus, the following questions are raised: What is imam Khomein’s conception of perfect man and its impacts on politics and government? How could he, through relying on this basis, establish a political system guaranteeing and maintaining man’s and society’s dignity? To answer the question, it is necessary to elaborate on the origin of this argument, that is, epistemology and ontology in transcendental philosophy. Afterwards, the position of anthropology in transcendental philosophy and the stages of the evolution of man in this school are studied.