فهرست مطالب

حکمت سینوی - پیاپی 35 (زمستان 1385)

نشریه حکمت سینوی
پیاپی 35 (زمستان 1385)

  • 130 صفحه، بهای روی جلد: 8,000ريال
  • تاریخ انتشار: 1386/01/25
  • تعداد عناوین: 8
|
  • فرزانه ذوالحسنی صفحه 5
    نیروی عقل در وجود آدمی از آیات کبرای الهی و مطمئن ترین وسیله برای نیل به عالی ترین مراتب حقیقت در عالم است. برهان عقلی حجت خدا و الهامی الهی است که در ظرف اندیشه بشر تجلی یافته است و محک صادقی است که نور وجود را از ظلمت عدم متمایز می سازد و آدمی به مدد آن از حضیض وجود خاکی تا اوج هستی افلاکی پر می کشد؛ امدادی که انسان تا رسیدن به سرمنزل مقصود لحظه ای از آن بی نیاز نیست.
    تفکر عقلی در صورت خلوص مبادی استدلال از شائبه های ناروا و صفای صورت آن از تیرگی های ناصواب نه در دریافت واقعیت های جهان قصور می ورزد و نه در گزارش آن به انسان کوتاهی می کند، بلکه از هر اشتباهی مصون و از هر خیانتی مبراست و می کوشد اشتباهات حواس ظاهری و باطنی را نیز برطرف کرده و انسان را به یقین برساند.
    عقل جز در برابر حق خضوع نمی کند و اگر آدمی این توانمندی شریف خود را به وهم و خیال و حس نیالاید با آن می تواند به خزائن غیب و تجرد دست یابد. اما تنها افرادی معدودی به مرحله تعقل بار می یابند چرا که این سلوک عقلی موازی با با سیر وجودی آدمی است و او به میزان رتبه وجودی خود به درجه تعقل مفتخر می گردد و این هر دو محتاج فیض الهی است که از مجاری خاص به بشریت افاضه می شود.
    پیامبر اعظم حکمت را به تعلیم مستقیم الهی دریافت کرد «خدا به تو کتاب و حکمت نازل کرد، چیزهایی به تو آموخت که از این پیش نمی دانستی» (نسا،113).
    ائمه اطهار علیهم السلام وارثان اصیل این شان پیامبر هستند. انبیای الهی چشمه های حکمت (نهج البلاغه، خ 108) و اهل بیت عصمت و طهارت معادن حکمتند (زیارت جامعه کبیره). حکمت از وجود مقدس انبیای عظام و به طور اخص ذات نورانی پیامبر اعظم سرچشمه می گیرد و در عالم هستی جاری می شود و در وجود معادن پر گوهر معصومان ذخیره می گرددتا به همت دانش آموزندگان سبیل نجات و رستگاری (همو، ح 147) همانان که حکمت را چنان گمشده خویش می جویند (همو، ح 80) استخراج شود.
  • فرشته نباتی صفحه 8
    از زمان ارسطو سه نوع استدلال شناسایی شده است؛ قیاس، استقرا و تمثیل. از این میان تنها قیاس می تواند نتیجه یقینی به بار آورد و به همین دلیل از سوی ارسطو به عنوان شیوه استدلالی قابل اتکا معرفی شده است. منطقیون پس از ارسطو این نظر او را پذیرفتند و بنابراین در باب استدلال (حجت) بیش از همه به قیاس پرداختند.
    از سده هفدهم به بعد به دنبال انقلاب علمی و رشد خیره کننده علوم تجربی، استقرا (و در کنار آن تمثیل) مورد توجه بیشتری قرار گرفت و شایسته بحث و فحص افزون تری شناخته شد و از اواسط سده بیستم، شیوه ای استدلالی تحت عنوان «استنتاج بهترین تبیین» شناسایی شد. در این شیوه با مفروض گرفتن مجموعه ای از اطلاعات، بهترین نظریه ای که بتواند آن را تبیین کند، نتیجه گرفته می شود. این شیوه شباهت های بسیاری با آنچه منطقیون قدیم آن را «حدس» نامیده اند، دارد. مهمترین تفاوت میان این دو آن است که «قضایای حدسی» در نگاه متقدمان در زمره «یقینیات» قرار می گیرد ولی در نظر متاخران این قضایا که حاصل استدلال های ناهمگن یا نسخ پذیر هستند، قضایایی محتمل می باشند که ممکن است با افزایش معلومات، کذب آنها آشکار شود. مقایسه این دو منظر، بصیرت هایی در مورد سیر ذهنی انسانها هنگام حدس و نتایج حاصله از این سیر به ما می دهد.
    کلیدواژگان: استدلال، استدلال ناهمگن، استنتاج بهترین تبیین، قوه حدس، حدسیات
  • فاطمه علیپور صفحه 31
    برخی از صاحب نظران حوزه دین با هر گونه تعقل و ژرف نگری در دین مخالفت می ورزند و ممارست در معقولات و تفلسف را مردود می دانند. در حالی که یافتن حقیقت دین نیازمند تعمق و ژرف نگری است. از آنجا که در دین مبین اسلام، عقل و خردورزی بسیار ارزشمند بوده و از جایگاه ویژه ای برخوردار است از عقل و شرع در کنار یکدیگر یاد می شود و فرهنگ غنی اسلامی بر دو ستون محکم عقل و نقل استوار گردیده است و عقل دارای دو کارکرد در مقام تحقیق در دین و درباره دین و نیز در امر دینداری و مقام تحقق می باشد. یکی از کارکردهای آن مربوط به نقش عقل در ایجاد معرفت و فهم دین است و فلسفه اسلامی که حاصل خردورزی اندیشمندان مسلمان می باشد همسو و با قرآن کریم و روایات معصومان علیهم السلام، راهبردهای برون شریعتی فراوانی را ارائه نموده است که قادر است پاره ای از معارف دینی را در حوزه توحید، نبوت و معاد تولید نماید. راهبرد درون شریعتی عقل نقش معنایابی و معناسنجی آن است. بدین معنا که بدون راهبرد عقل، درک نقل میسر نخواهد بود. عقل علاوه بر این دو کارکرد در اصول اعتقادی، در استنباط احکام شرعی در کنار کتاب و سنت نقش آفرینی می نماید.
    کلیدواژگان: عقل، دین، مبانی دین، شریعت، کارکرد
  • نادیا مفتونی، احد فرامرز قراملکی صفحه 56
    پرسش از چیستی، موضوع فلسفه متعلق به حوزه علم شناسی است. ارسطو راهی به سوی وحدت و تمایز علوم گشوده و ضابطه ای منطقی را به عنوان یک توصیه روشی فراروی دانشمندان قرار می دهد: در مسائل هر علم باید از عوارض ذاتیه موضوع آن علم سخن گفت.
    ابن سینا در ادامه کار فارابی قاعده فوق و متفرعات آن را به تفصیل نظام می دهد و در مقام عمل نیز هنگام ورود به همه رشته های علمی به ضوابط منطقی پایبندی نشان داده و موضوع فلسفه را هم مطابق با این ضوابط تعیین می نماید.
    ابن رشد عمدتا نقشی جز شارح و مفسر ارسطو ایفا نمی کند و قواعد منطقی ارسطو را پیرامون علم شناسی همان گونه که وی ارایه نموده است، تشریح می نماید. تفاوت اساسی ابن رشد با ابن سینا آن است که در مقام عمل در ورود به رشته های گوناگون علمی از جمله فلسفه توجهی به قواعد علم شناسی ندارد و با نظر مستقیم به مسائل وارد بحث می شود.
    تطبیق قواعد منطقی دانش شناسی بر همه آنچه به عنوان مسائل فلسفی مطرح است چالش خیز می باشد. ابن سینا برای پر کردن شکافی که میان مقام تعریف و مقام تحقق علوم به طور کلی و فلسفه به نحو خاص وجود دارد، تلاش هایی انجام داده است.
    کلیدواژگان: علم شناسی، موضوع فلسفه، عوارض ذاتیه، تعریف، تحقق
  • سعیده سادات شهیدی صفحه 79
    فلسفه اسلامی از سوی مستشرقان غالبا با دیدگاه های انتقادی و به قصد نفی وجهه فلسفی آن روبرو بوده است. این منتقدان یا فلسفه اسلامی را دنباله روی صرف فلسفه یونان تلقی می کنند و معتقدند فلسفه اسلامی، صرفا فهم عرب زبانان مسلمان از فلسفه یونان است و یا به واسطه قید اسلامی، آن را در سطح علم کلام و به دور از ویژگی های فلسفی معرفی می کنند. در حالی که می توان وجوه استقلالی فلسفه اسلامی نسبت به فلسفه یونان را در طرح مسائل جدید، نقد یا تکمیل مباحث فلسفی یونانی در فلسفه اسلامی نشان داد. از سوی دیگر فلسفه اسلامی هم در بهره گیری از روش برهانی و نیز در مقدمات درست ساخت، ویژگی های کامل یک فلسفه ایده آل را داراست. همچنین تاثیرپذیری حکمای مسلمان از باورها و متون اسلامی تنها در مقام گردآوری است و این امر به حیثیت فلسفی فلسفه اسلامی که به مقام داوری مربوط می شود،خللی وارد نمی سازد.
    کلیدواژگان: فلسفه، باورهای دینی، فلسفه اسلامی، مقام گردآوری، مقام داوری
  • زهرا امی صفحه 100
    فلسفه برای کودکان در سبک لیپمن در مظان کثرت گرایی پست مدرنیسمی و نسبیت گرایی حاصل از آن است. اخذ مواضع حذف مساله یا قبول بی چون و چرا، عجالتی و عافیت طلبانه است. نقد و بررسی فلسفه برای کودکان از این حیث ما را در تولید الگویی مناسب راهنمایی می کند. حساسیت به زمینه، بحث های کلاسی غیرتلقینی و مباحثات غیرغایت مدار، ویژگی هایی هستند که نسبیت گرایی را در فلسفه برای کودکان واقعی می گردانند. «کندی» بدین لحاظ است که به آن خرده می گیرد. لیپمن منطق و ملاک محوری را کافی در دفع نسبیت گرایی می بیند؛ حال آنکه صحت و سقم قضایا به موادی وابسته است که در علومی غیر از منطق بررسی می شود و ملاک ها هم اگر در کوران نسبیت گرایی واقع شوند، به چاقویی می مانند که دسته خود را هم می برد. اگر چه توجه به وحدت ماهوی کودکان از اضطراب نسبیت گرایی می کاهد و غالبا در کلاس های پژوهش فلسفی، آنان را به اتفاق نظر سوق می دهد، اما شرط کافی نیست و پیشنهاد الگویی نظام مند، حاوی دستورالعملی که مربی را یاری رساند، تا به دور از افراط و تفریط، کودکان را به حقیقت گرایی و وحدتی جامع رهنمون سازد، لازم به نظر می رسد.
    کلیدواژگان: فلسفه برای کودکان، لیپمن، کثرت گرایی، نسبیت گرایی، زمینه مندی
  • نمایه موضوعی از شماره 28-35 (پاییز 1384 - 1385)
    صفحه 117
  • چکیده مقالات به زبان انگلیسی
    بهزاد سالکی صفحه 3
|
  • Dr. Freshteh. Nabati Page 8
    Since the time of Aristotle three kinds of reasoning has been recognized: syllogism, induction and analogy. Among these only syllogism can bring about certain results and for this reason Aristotle has introduced it as the most reliable way of reasoning. Logicians after Aristotle accepted his view and therefore more than anything dealt with syllogism in the chapter on demonstration.From seventeenth century, following the scientific revolution and amazing growth of empirical sciences induction (and along with it analogy) drew much more attention.From the middle of the twentieth century a demonstrative method under the title of “inference to the best explanation” was recognized. In this method, by postulating a collection of information, the best theory that can explain it is deduced. In this method there is many similarities with what the old logicians called it “conjecture”. The most important difference between these two is that the “conjectural propositions” in predecessors’ view are amongst “certain truths” but in later thinkers’ view these propositions which are the result of heterogeneous or refutable reasoning are probable propositions which by the growth of knowledge their falsity might be detected.A comparison between these two perspectives gives us insights into mental coure of human beings in the coure of conjecture and the results which are derived from it.
  • Dr. Fatima Ali – Pour Page 31
    Some authorities in the domain of religion are opposed to any intellection and profound thinking in religion and they reject involving in rational ideas and philosophizing, whereas to find the truth of religion requires deep reflection and profundity of thought. Since in Islam intellect and reasoning are very worthwhile and occupy a special place reason and Divine law are mentioned alongside each other and rich Islamic culture is based on two solid foundations of reason and tradition. Reason has two functions in the area of investigation on and about religion, as well as in the realm of religiosity and realization of religion.One of its functions is related to the role of reason in producing knowledge and understanding religion. Islamic philosophy which is the result of thinkers reasoning in line with holy Quran and the tradition of innocent Imams has provided many outer religious strategies which are capable of producing some of the religious sciences in the realm of Divine unity, prophecy and resurrection. The inner religious strategy of reason is its role in finding and assessing the meaning of religious propositions. It Means that without the leading of reason it would be impossible to understand the tradition. Reason, as well as these two functions in the fundamentals of beliefs, plays a prominent role in inferring religious laws alongside the Book and tradition
  • Dr. Nadia Maftoni, Dr. Ahad Framarz Gharamaleki Page 56
    The question of the nature of philosophy’s subject – matter belongs to the area of theory of knowledge. Aristotle has opened a way towards unity and distinction of sciences and he puts a logical criterion as a methodic recommendation in front of scientists in the problems of any science one should speak of its essential accidents.Ibn Sina, following Farabi’s work, develops the above – mentioned criterion and its derivatives and in practice when dealing with scientific disciplines of any sort he shows to be commited to logical criteria and then basing himself on these criteria determines the subject of philosophy.Ibn Rushd mainly plays no role more than the commentator of Aristotle and explains Aristotelian logical rules on the theory of knowledge as he himself has presented them. The basic difference between Ibn Rush and Ibn Sina is that Ibn Rushd in practice when he deals with various scientific branches, including philosophy, pays no attention to the rules of scientific theory and immediately deals with the problems.The application of logical rules in the theory of knowledge to all that is considered philosophical problems is challengeable. In order to fill the gap between the place of definition and the place of the realization of sciences in general and philosophy in particular, attempts has been made by Ibn Sina.
  • Saida Sadat Shahidi Page 79
    Western orientalists have often encountered with Islamic philosophy by way of critical approach and rejecting its philosophical value and prestige. These critics either consider Islamic philosophy as merely following Greek philosophy and believe that Islamic philosophy is just an understanding by Arabic-speaking Moslems of Greek philosophy, or by adding an Islamic tag to it they introduce it at the level of science of theology (kalam) and consider it far removed from philosophical features. Whereas independent aspects of Islamic philosophy compared with Greek philosophy in designing new problems, critique or supplementing Greek philosophical discussions in Islamic philosophy can be shown. On the other hand, Islamic philosophy both by employing demonstrative method and correct premises of structure has all the perfect characteristics of an ideal philosophy. Likewise, the influence of Islamic beliefs and ideas on Moslem philosophers is only at the level of collecting data and this matter does not have damaging effect on the philosophical reputation of Islamic philosophy whose task is to judge these data.
  • Zahra Omi Page 100
    Philosophy for children in the style of Lipman is liable to post – modernist pluralism and resultant relativism deriving from it. Adopting positions of eliminating problem or unquestionable acceptance is hasty and self-seeking affair. Review of philosophy for children in this respect helps us in providing a suitable model. Sensitivity to the background, non-suggestive class discussions and discussions which have no definite goal are characteristics which make relativism a real option. Kennedy criticizes it because it is slow-moving. Lipman considers logic and central criterion sufficient for rejecting relativism. And since truth and falsity of propositions depends on materials which are surveyed in sciences other than logic, and criteria if they are placed at current of relativism are like a knife which cuts its handle. Although attention to natural unity of children reduces the chaos of relativism and often leads them to common agreement in their philosophical classes, but it is not a sufficient condition and hence it seems necessary to propose a systematic model, including instructions which helps instructor so as to lead children to truth-seeking and comprehensive unity, without going to extremes.