فهرست مطالب

علوم زمین - پیاپی 59 (بهار 1385)

نشریه علوم زمین
پیاپی 59 (بهار 1385)

  • 188 صفحه، بهای روی جلد: 10,000ريال
  • تاریخ انتشار: 1385/02/12
  • تعداد عناوین: 18
|
  • سخن سردبیر
    صفحه 1
  • پوران نظریان سامانی، علی صنوبر لیشماکشی صفحه 2
    نفت مخازن آسماری در 3 میدان فروباردزفول جنوبی شامل میدانهای نفتی: پارسی، پارزنان و رگ سفید مورد بررسی قرار گرفت. تجزیه های مقدماتی شامل مراحل آسفالتن گیری و کروماتوگرافی ستونی بر روی نمونه های نفتی انجام و درصد اجزای مختلف هیدروکربنی (سیر شده، آروماتیک، رزین و آسفالتین) در آنها مشخص شد. نتایج حاصل در این مرحله نشان داد که ترکیب هیدروکربن سیرشده در نمونه های نفتی پارسی و پازنان، درصد وزنی بیشتری نسبت به دیگر اجزا دارد. در حالی که ترکیب غالب در نمونه نفتی رگ سفید جز آروماتیک می باشد. در ادامه با استفاده از روش کروماتوگرافی گازی (GC)، توزیع و فراوانی آلکانهای نرمال و ایزوپرنوییدهای پریستان و فیشان مورد ارزیابی قرار گرفته و نتایج نشانگر آن بود که نفتهای مورد مطالعه، در محیط کاهنده و از گیاهان دریایی مشتق شده اند. بر اساس نسبتهای ایزوپرنوییدهای پریستان و فیتان به آلکانهای نرمال همجوارشان یعنی C17 و C18، مشخص شد که این نفتها دارای رسش گرمایی بالایی بوده و تحت تاثیر فرایندهای تخریب زیست شناختی قرار نگرفته اند. همچنین با استفاده از نسبتهای مذکور مشخص شد که نمونه های مورد مطالعه از رسوبات دریایی مشتق گردیده و طبعا کروژن نوع II کروژن شناخته شده در آنهاست. بررسی استرانهای C29، C28، C27 و هوپانها به وسیله کرماتوگرافی گازی- طیف سنجی جرمی (GC-MS) صورت پذیرفت. حضور زیست نشانگر الئینان در هوپانوگرام هر سه نمونه نفتی مورد آزمایش، یکی از مهم ترین نتایج به دست آمده است که سن سنگ منشا کرتاسه پسین و یا جوان تر (سازند پابده) را برای این نمونه ها پیشنهاد می نماید. مقادیر ارجحیت فرد کربنی (CPI) نزدیک به یک، غلظت بالای هوپانهای TS و Tm و همچنین نبود زیست نشانگر مورتان، نشانگر رسش گرمایی بالا برای نفتهای مورد بررسی است. در نهایت می توان چنین نتیجه گرفت که میدانهای نفتی مورد مطالعه دارای منشا و محیط ته نشست مواد آلی تولید کننده نفت یکسان بوده و در یک خانواده نفتی قرار می گیرند.
    کلیدواژگان: مقایسه نفت، نفت، زیست نشانگر، مخزن آسماری، فروافتادگی دزفول جنوبی، کروماتوگرافی گازی، طیف سنجی جرمی
  • محمد لطفی صفحه 10
    ورقه زمین شناسی ماه نشان در استان زنجان واقع در شمال باختری ایران قرار دارد. ازدیدگاه ریخت زمین ساختی، پهنه ای از رشته کوه های موازی با روند شمال باختری- جنوب خاوری همراه با دشتهای میان کوهستانی وابسته را شامل می شود. از شمال خاوری تا جنوب باختری شامل زیرپهنه های زیراست:- حوضه اندآباد- مشمپا، شامل ردیفی پرستبرا از رسوبات آواری اولیگوسن زیرین و لایه های سبز و سرخ تپه ماهوری نئوژن وابسته به محیطی کم ژرفا و تبخیری است (زیر پهنه شماره 1).
    - کوهستانهای حبش- مغانلو به شکل زیرپهنه ای طولی با ساختار فلسی که بر اثر انباشتگی ورقه های رورانده با شیب راندگی به طرف شمال خاور به وجود آمده و در نهایت واحدهای سنگی پرکامبرین (تنها سازند کهر) و فانروزوبیک برونزد یافته اند (زیر پهنه شماره 2).
    -دشت دوز کند- ماه نشان- ینگجه، با ویژگی تقریبی گرم و خشک، به طور مایل در داخل منطقه قرار دارد (زیر پهنه شماره 3).
    - کوهستانهای ابراهیم آباد- اینچه- آلمالو، در جبهه شمال باختری منحصرا از واحدهای سنگی دگرگون شده درجه بالا و برونزدهایی چند از سازند کهر تشکیل شده است (زیر پهنه شماره 4).
    - دشت دندی- انگوران، با نهشته های سیلابی و واریزه ای QP که با شدت زیاد توسط شاخابه های دره مانند بریده شده اند (زیر پهنه شماره 5).
    جایگاه سنگ چینه ای و ویژگی های سنگ شناختی توالی سنگی در دو زیر پهنه آهیخته شماره 2 و شماره 4، نشانگر دو رژیم رسوبگذاری ار نوع حوضه کافتی و محیط سکویی، برای تکوین مادرسنگهای اولیه آنهاست.
    رسوبات اولیه و ولکانیتهای وابسته در زیر پهنه شماره 4، تحت فرایند دگرگونی، به شدت دگر شکل شده و سنگهای دگرگون شده ای از نوع گنیس، آمفیبولیت، شیست سبز و مرمر در آن به وجود آمده اند، در حالی که در زیر پهنه شماره 2 سنگهای نوع اسلیت، فیلیت و شیست نارس تکوین یافته اند. این بدین معنی است که شیب زمین گرمایی و شدت دگرگونی از حوضه کافتی (زیر پهنه شماره 4) به سوی محیط سکویی (زیر پهنه شماره 2) به تدریج کاهش می یابد. افزون بر این رخداد فرا دگرگونی موجب زایش توده های گرانیتویید آناتیکتیکی نوع S در سراسر حوضه کافتی (زیر پهنه شماره 4) شده است.
    برخی از این گرانیتوییدهای آناتکتیکی (مانند توده گرانیتویید مغانلو) به شکل توده های نفوذی دیاپیری قدرتمند در دوره ای خیلی دیرتر از زمان تبلور ماگمایی شان جایگزین شده اند و به جای هاله های همبری دگرگونی، ایجاد هاله های برشی و خرد شده در اطراف توده های گرانیتوییدی نموده اند. چنین هاله های برشی و خرد شده، نقش محمل ها و مجاری مناسب برای مهاجرت و انتقال سیالهای کانه دار گرمابی را بازی می کنند و موجب تکوین دگرسانی های فراگیر در راستای کانه زایی های مربوطه می شوند.
    برای مثال، دگرسانی های پتاسیک، آرژیلیک متوسط تا پیشرفته و کانی زایی های آنتیموان اپی ترمال وابسته در اطراف توده گرانیتویید نوع S مغانلو در متن مقاله توصیف شده است.
    کلیدواژگان: ریخت زمین ساخت، زیرپهنه فلسی، رسوبات سیلابی و واریزه ای، مادر سنگ اولیه، شیست نارس، گرانیتویید نوع S، توده های نفوذی دیاپیری، هاله های برشی شده، دگرسانی های فراگیر، مهاجرت سیالهای کانه دار، کانی زایی اپی ترمال
  • لاله مهرآئین، محمد تاتار صفحه 24
    امروزه استفاده از اندازه گیری های ارتعاشات محیطی (میکروترمور) در مطالعات تعیین اثر ساختگاه و ریزپهنه بندی لرزه ای رواج فراوانی یافته است. اندازه گیری های میکروترمور به دلیل سهولت اندازه گیری، صرفه اقتصادی و قابلیت اندازه گیری در نواحی وسیع، ابزاری مناسب برای تعیین اثر ساختگاه به شمار می رود. در این تحقیق، اثر ساختگاه بر پایه تحلیل ارتعاشات محیطی ثبت شده در 40 نقطه مختلف از جنوب باختر تهران مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرد. در این راستا، نه تنها روش های مختلف موجود در تعیین اثرات ساختگاهی مورد بررسی قرار گرفت، بلکه سعی شد تا روش های شناخته شده رایج در روش نسبت طیفی H/V بر روی داده های برداشت شده اعمال و نتیجه مربوطه تحلیل شود. به طور کلی، نتیجه تحلیل بیش از 480 پنجره زمانی 20 ثانیه ای مربوط به برداشتهای مختلف در ایستگاه های فوق نشان داد که رفتار آبرفت در نقاط مختلف جنوب باختر تهران متفاوت است. نقشه منحنی های هم بسامد تشدید رسم شده، نشان می دهند که این بسامد در مناطق جنوب باختر- شمال باختر منطقه مورد مطالعه، دارای تغییرات نسبتا تند بوده درحالی که در خاور و بخشهای مرکزی تغییرات ملایم تری با بسامد تشدید کمتر از 2 هرتز را شاهد هستیم. به طور کلی نتیجه بررسی های به عمل آمده، نشان می دهد که بسامد تشدید بین 2.5- 1.5 هرتز در بخشهای خاوری و میانی منطقه مورد مطالعه تا 4.5-3.5 هرتز در بخشهای جنوب باختری و باختر- شمال باختر درتغییر است. برآورد اولیه ضریب تقویت نسبی آبرفت در ساختگاه های مختلف نشان می دهد که این ضریب بزرگنمایی در بخشهایی از منطقه مورد مطالعه تا حدود (2±)6 نیز می رسد.
    کلیدواژگان: میکروترمور، ریزپهنه بندی، بسامد غالب، روش ناکامورا، اثر ساختگاه
  • داریوش اسماعیلی، مریم شیبی، علی کنعانیان صفحه 38
    کانسار آهن پنج کوه در 50 کیلومتری جنوب خاور شهرستان دامغان واقع شده است. سنگهای آتشفشانی و آذرآواری ائوسن با ترکیب آندزیت- تراکیت، میزبان اصلی کانسار هستند. تزریق توده نفوذی با ترکیب اولیه مونزونیت کوارتزدار در بخش مرکز و جنوب این محدوده به درون توالی رسوبی- آتشفشانی فوق سبب اسکارن زایی و به وجود آمدن کانسار آهن پنج کوه شده است.
    پیروکسن، اپیدوت و آمفیبول مهم ترین کانی های باطله و مگنتیت (و هماتیت)، پیریت، کلکوپیریت، مالاکیت و آزوریت اجزای کانه این کانسار را تشکیل می دهند. دگرسانی گسترده سدیمی- کلسیمی که با حضور کانی های آلبیت، اسکاپولیت، و کانی های غنی از Ca و Mg (دیوپسید) مشخص می شود، دگرسانی پتاسیمی با گسترش محدودتر که منجر به تشکیل ارتوکلاز و بیوتیت شده است، حضور گسترده مگنتیت همراه با مقادیر فرعی پیریت و کلکوپیریت، و تشکیل مالاکیت و آزوریت در سنگهای آتشفشانی میزبان، از مشخصات مهم کانی سازی در این ناحیه می باشند. همچنین بررسی های ژئوشیمیایی نشان می دهند که توده آذرین پنج کوه دارای مقادیر بالایی Sc، V، SiO2، MgO و مقادیر پایین تری از K2O و نسبت Rb/Sr است، ویژگی های متاآلومین و شرایط محیطهای اکسیدی را به نمایش می گذارند. این مشخصات نشان می دهند که تشکیل نهشته موجود با کانسارهای اسکارنی همخوانی داشته و سیالهای متاسوماتیسم کننده، عامل اصلی تشکیل آن بوده اند. افزون براین، مقایسه ترکیب میانگین عناصر اصلی و جزیی نفوذی پنج کوه با ترکیب میانگین توده های نفوذی همراه با دیگر اسکارنهای مختلف دنیا، نشانگر این است که کانسار آهن پنج کوه تا حدی ویژگی های اسکارنهای طلا و مس را نیز نشان می دهد و لذا پی جویی این عناصر مهم در برنامه های اکتشافی آینده پیشنهاد می شود.
    کلیدواژگان: پنج کوه، ایران، کانسار آهن، اسکارن، دگرسانی سدیمی، کلسیمی، دگرسانی پتاسیم
  • غلامحسین کرمی صفحه 50
    داده های آزمایش پمپاژ سفره های کارستی اغلب با استفاده از روش های استاندارد، که برای سفره های دانه ای ارایه شده اند، تحلیل می شوند. روش های استانداردی که برای تحلیل داده های آزمایش پمپاژ در سفره های کارستی مورد استفاده قرار می گیرند، غالبا روش های Theis(1935) و Cooper&Jacob(1946) می باشند. بعضی از محققان برای تحلیل داده های آزمایش پمپاژ در سفره های کارستی از روش هایی که بر پایه نظریه تخلخل دوگانه استوارند، استفاده کرده اند. سوالی که اینجا مطرح است این است که کدام یک از این روش ها برای تحلیل داده های آزمایش پمپاژ مناسب تر هستند. به نظر می رسد که در بسیاری از موارد مناسب ترین روش برای تحلیل داده های آزمایش پمپاژ در سفره های کارستی روش های Theis(1935) و یا Cooper & Jacob (1946) است. در صورتی که در بعضی از موارد، برای تحلیل داده های آزمایش پمپاژ در سفره های کارستی باید از روش هایی که براساس آنها نظریه تخلخل دوگانه است، استفاده کرد. در این مقاله براساس شکل منحنی افت- زمان مربوط به چند آزمایش پمپاژ در مناطق مختلف کارستی، مناسب ترین روش تحلیل داده های آزمایش پمپاژ در سفره های کارستی ارایه شده است.
    کلیدواژگان: سفره های کارستی، آزمایش پمپاژ، نظریه تخلخل دوگانه
  • کاوه خاکسار، رفعت بهاری، علیرضا عاشوری صفحه 56
    مرجانهای رگوزا چشمه شیر جنوب ازبک کوه مورد مطالعه قرار گرفتند. در ستون چینه شناسی مورد مطالعه 18 گونه متعلق به 10 جنس رگوزای دونین شناسایی شدند. جنسهای مزبور عبارتند از:Sinodisphyllum، Spinophyllum، Glossophyllum، Acantophyllum، Temnophyllum، Cystihexagonaria، Marisastrum، Hexagonaria، Ceratophyllum، Pseudozaphrentisکه سنی معادل ژیوسین پسین تا فرازنین را نشان می دهند.
    با توجه به ساختمان مرجانها دو مجموعه مرجان تشخیص داده شد. مجموعه اول از مرجانهای کلنی تشکیل شده و به محیطهای ریفی تعلق دارد. مجموعه دوم از مرجانهای انفرادی با دیس اپیمنت تشکیل شده که در محیط کم ژرفای سکوی باز می زیسته است.
    کلیدواژگان: مرجانهای رگوزا، دونین میانی، بالایی، مجموعه مرجانها، سازند بهرام، چشمه شیر، ازبک کوه
  • داود مختاری صفحه 70
    در نواحی زمین ساختی فعال، ویژگی های سامانه های رودخانه ای و شکلهای توپوگرافی، امکان برآوردی کمی از روابط بین فعالیتهای زمین ساختی و فرآیندهای سطح زمین و مدل بندی تکامل چشم انداز فراهم می آورند. در این تحقیق، مسایل زمین ریخت شناسی زمین ساختی مناطق واقع در مسیر گسل شمالی میشو در دامنه شمالی میشوداغ آذربایجان (شمال باختری ایران) مورد مطالعه قرار گرفته است. در ارزیابی آثار فعالیت گسل در ریخت شناسی دامنه شمالی میشو داغ، عمده توجه به کمیتهای توپوگرافی(Eu، Fd، Fm¦، V¦، Sm¦، SL)، الگوهای شبکه های زهکشی (Bs، AF) و نیمرخهای طولی رودخانه ها معطوف شده است. داده های حاصل از تحلیلهای توپوگرافی، بررسی سامانه های رودخانه ای منطقه و شواهد زمین ریخت شناختی حاصل از مشاهدات میدانی، نشان می دهند که دست کم در اواخر پلیستوسن و هولومسن، حرکات اریب لغز با مولفه افقی راستگرد گسل بیشتر از حرکات بالا آمدگی، و فعالیت گسل در میشو باختری بیشتر از میشو خاوری بوده است. بررسی نیمرخهای طولی آبراهه ها نشان می دهد که چشم انداز فعلی دامنه شمالی میشو، علاوه بر خود گسل شمالی میشو، نتیجه عملکرد شاخه های فرعی این گسل، بویژه در میشو خاوری است به گونه ای که شاخصهایی مانند V¦ نیز از آن متاثر شده اند. در حال حاضر، دامنه شمالی میشو داغ در حال تطبیق تدریجی خود با شرایط زمین ساختی فعالی است که چشم انداز کلی آن را تحت تاثیر قرار داده است.
    کلیدواژگان: زمین ریخت شناسی زمین ساختی، شاخصهای ریخت سنجی، فعالیت گسلها، گسل شمالی میشو، میشوداغ، شمال باختر ایران
  • محمد هادی داودی، سیدمحمود فاطمی عقدا، غلام رضا شاه علیپور صفحه 84
    منطقه مورد مطالعه در شمال باختری ایران و در حدود 20 کیلومتری خاور شهرستان هریس واقع شده و بخشی از زون البرز- آذربایجان است. سنگهای پلوتونیک منطقه مورد مطالعه، دیوریت، گرانودیوریت، دیوریت کوارتزدار و مونزودیوریت کوارتزدار با سن ائوسن میانی- بالایی است که در سنگهای آتشفشانی ائوسن نفوذ کرده اند و سیالهای ماگمایی و گرمابی حاصل از این توده ها باعث دگرسانی خود توده و سنگهای آتشفشانی اطراف شده است. بافت این گرانیتوییدها دانه ای و ریزدانه پورفیری بوده و کانی های سنگ ساز مهم آنها شامل پلاژیوکلاز، فلدسپار قلیایی، کوارتز، اوژیت، هورنبلند، زیر کن و آپاتیت است. بررسی های سنگ نگاری نشانگر وجود بافتهای ناتعادلی مانند آپاتیتهای سوزنی، هورنبلندهای اسکلتی و پلاژیو کلازهای با زون بندی غیر عادی در این سنگهاست که می توانند به عنوان شواهد آمیختگی ماگمای اسید و بازی باشند. براساس بررسی های صحرایی، سنگ شناسی و ژئوشیمیایی گرانیتوییدهای منطقه از نوع I می باشد. این سنگها کلسیمی قلیایی پرپتاسیم و متاآلومینوس بوده و به کمانهای قاره ای یا کمانهای پس از برخورد تعلق دارند.
    کلیدواژگان: تراکم ریشه، ناحیه برشی، ریشه درخت بید، شیروانی خاکی، سطح لغزش مستوی، مقاومت برشی
  • حسین غلامعلیان صفحه 94
    بررسی انجام شده بر روی افقهای برش هوتک نشان دهنده سن فرازنین میانی تا فامنین برای این برش است. کنودونهای به دست آمده از این برش، شامل سه جنس و هجده گونه و زیرگونه است. گونه های شاخصی مانند P.zinaidae و I.vitabilis سن فرازنین میانی تا پسین (hassi- linguiformis Zone) را برای بخش زیرین مقطع نشان می دهند. همچنین یافت شدن تعدادی از گونه های شاخص فامنین مانند I. cornutus، P.semicostatus، I.iowaensis iowaensis و Pel.inclinatus نشان دهنده سن فامنین پیشین (triangularis- Late crepida Zone) برای بخش بالایی برش است. محدوده سنی بعضی گونه ها در این مقاله تغییر کرده است به صورتی که سن گونه I. iowaensis از فرازنین میانی شروع می شود و سن P. alatus تا فامنین پیشین ادامه می یابد. همچنین به نظر می رسد که قدیمی ترین نمونه های P. communis با سن فرازنین میانی در قاعده این برش وجود داشته باشند.
    کلیدواژگان: کنودونت، دونین، زیست چینه نگاری
  • حسین صادقی، جعفر شجاع طاهری صفحه 102
    این مقاله سازوکار کانونی زمین لرزه ها و مشخصه های تنش در فلات ایران و نواحی اطراف را ارایه می دهد. تمام زمین لرزه های با بزرگی بیش از 4.5 که بین سالهای 1964 تا 2000 میلادی اتفاق افتاده اند، مورد بررسی قرار گرفتند. اطلاعات مربوط به این زمین لرزه ها از مرکز بین المللی زلزله شناسی (ISC) و گزارش داده های زلزله ای (EDR) جمع آوری شدند. از تعداد کل زمین لرزه های مورد بررسی، افزون بر 400 زمین لرزه با قابلیت خوب ارزیابی شده اند که از این تعداد، 224 زمین لرزه مربوط به فلات ایران است. براساس اولین قطبش موج P، سازوکار کانونی زمین لرزه ها، محورهای اصلی تنش (T،P) و صفحات گرهی تعیین و خطاهای مربوطه در حالتی که بیش از یک حل قابل تطبیق بر داده ها باشد، محاسبه گردیدند. شرط مقبولیت و پذیرش صفحه گسلهای ارزیابی شده مبتنی بر خطای محورهای T، P (کمتر از 15 درجه) و حداقل تعداد قطبش (N>=30) و امتیاز (S>=0.75) می باشد. میانگین تعداد قطبش موج P برای 224 زمین لرزه در فلات ایران 88 قطبش است. سازوکارهای کانونی نشان می دهند که گسلش بیشتر زمین لرزه های ایران امتداد لغز و مایل است. به طوری که 66 درصد از سازو کارهای کانونی، گسلش امتداد لغز و یا مایل با مولفه های چیره امتداد لغزی را نشان می دهند و گسلش شیب لغز محض، تنها حدود 18 درصد از کل حلها را شامل می شوند. حرکات شیب لغز بیشتر به صورت معکوس است، این نشانگر تاثیر چیره همگرایی صفحه های عربستان- اوراسیا توسط گسلشهای امتداد لغز و معکوس در لرزه زمین ساخت فلات ایران است. نمودارهای مثلثی فرولیخ(Frohlich) برای سازوکار کانونی نواحی ساختاری زاگرس، البرز، خاور ایران و مکران ارایه گردید. در هر ناحیه دو جهت چیره برای محورپیشینه فشار در جهت NE-SW و جهت NW-SE مشاهده می شود. جهت اول با جهت اصلی تنش زمین ساختی مطابقت دارد در حالی که به نظر می رسد جهت دوم مربوط به حرکات زمین ساختی محلی و گسلهای فرعی باشد. سازوکارهای کانونی به دست آمده با سازوکار کانونی زمین لرزه هایی که توسط روش(Harvard Centroid Moment Tensor) محاسبه شده است توافق عمومی دارد، ولی مکان کانونی گزارش شده به وسیله CMT در اغلب موارد چند ده کیلومتر با مکان کانونی به دست آمده در این مقاله تفاوت دارد. این تفاوت به خوبی قابل انتظار است زیرا روش CMT به جای تعیین کانون گسیختگی، مکان میانگین گشتاور لرزه ای آزاد شده را تعیین می کند (Dziewonski et at.، 1981).
    کلیدواژگان: ساز و کار کانونی، زمین لرزه، تنش، فلات ایران، قطبش موج P، گسلش
  • سهیلا بوذری صفحه 120
    براساس دست آوردهای حاصل از مطالعه ساختاری و لرزه زمین ساختی قطعه گسل آبگرم- آوج مشخص می شود. که این قطعه در لبه شمالی ایران مرکزی قرار گرفته و روند غالب ساختاری رخنمون یافته در آن شمال باختری- جنوب خاوری است، همچون پهنه گسل آبگرم (N145) در شمال و پهنه گسل آوج (N130) در جنوب، روند گسلهای مذکور در محل گسلهای پنهان شمال خاوری- جنوب باختری مانند گسل پنهان آبگرم- آوج، تغییر یافته که این فرایند با ظهور چشمه های آب گرم، معادن گچ و غیره همراه است. بنابراین گسلهای فوق، پهنه برشی را ایجاد نموده که با استناد بر شواهد جنبش جوان زمین ساختی و دستاوردهای حاصل از توزیع کانون دستگاهی پسلرزه ها نمایانگر پهنه گسل R1 و R2 است که مکمل پهنه فوقمی باشند. تداوم گسل مسبب زمین لرزه بویین زهرا به سمت باختر با روند N102 که براساس گزارش دستگاهی هاروارد، گسل اصلی لرزه زا در چنگوره بوده، تایید دیگری بر الگوی برشی می باشد. نتایج حاصل از مطالعات ماهواره ای بر روی جنبش صفحه های سنگ کره ای در منطقه مورد مطالعه موید عملکرد تنش فشاری مورب با راستای شمال، شمال خاوری است و می تواند موجب تحرک و پویایی منظومه گسل پهنه برشی آبگرم- آوج براساس الگوی برشی همگرا شود. در این پهنه به تدریج گسلهای R1 و R2 به سمت خاور فعال شده و تا حوالی کوه جارو ادامه یافته است.
    کلیدواژگان: گسل آوج، گسل آبگرم، پهنه برشی همگرا، چنگوره، پی سنگ شکننده، ته نشست ضخیم نئوژن
  • یعقوب لاسمی، هادی امین رسولی صفحه 128
    سازند لالون (کامبرین زیرین) در برگیرنده واحدهای ماسه سنگ پایینی، شیلی (واحد میانی) و کوارتزیت بالایی است. واحد شیلی با مرز ناپیوسته روی واحد ماسه سنگ پایینی جای دارد. دو افق بیوهرمی در بخش پایینی واحد شیلی شناخته شده اند. واحد شیلی بتدریج به واحد کوارتزیت بالایی تغییر می کند. محیط رسوبی واحد شیلی خلیج دهانه ای است. واحد کوارتزیت بالایی سازند لالون با ناپیوستگی فرسایشی در زیر بخش 1 سازند میلا جای دارد. این واحد در محیط رسوبی ساحلی نهشته شده است.
    رخساره ها و محیط رسوبی ماسه سنگ کوارتزیت بالایی با کوارتزیتهای Hawke Bay منطقه آپالاش و Zabriskie کالیفرنیا همسان اند. سطح بالایی این نهشته ها ناپیوستگی ناحیه ای و مرز کامبرین پیشین و میانی است. نهشته های هم ارز واحد کوارتزیت بالایی در کشورهای ترکیه، عمان، چین، جنوب باختری اروپا، جنوب استرالیا و امریکای شمالی نیز با ناپیوستگی فرسایشی از نهشته های رویی خود جدا می شوند. بنابراین، مرز ناپیوسته روی واحد کوارتزیت بالایی ارزش جهانی دارد و به گمان قوی، مرز کامبرین پیشین و میانی در ایران است.
    بخش 1 سازند میلا بر روی کوارتزیت بالایی سازند لالون جای دارد. دو افق بیوستروم و بیوهرم ترومبولیتی در نزدیک مرز پایینی بخش 1 سازند میلا (2 متر بالای مرز) دیده می شود که نشان دهنده آغاز پیشروی دریای کامبرین میانی است. این پیشروی به پدید آمدن توالی پیشرونده سازند میلا (بخش های 1 تا 3) انجامیده است. بنابراین واحد کوارتزیت بالایی در توالی پیشرونده سازند میلا جای ندارد و نمی تواند، برخلاف پیشنهاد برخی از زمین شناسان، کوارتزیت پایینی آن باشد.
    ناپیوستگی فرسایشی در مرز پایینی واحد شیلی و در مرز بالایی واحد کوارتزیت بالایی و همچنین مرز تدریجی این واحدها نشان می دهند که واحد کوارتزیت بالایی را نمی توان یک واحد چینه شناختی جدا از واحد شیلی پنداشت.
    کلیدواژگان: سازند لالون، واحد کوارتزیت بالایی، واحد شیلی، کوارتزیت پایه، بخش 1 سازند میلا، کامبرین زیرین، کامبرین میانی
  • شهاب ورکوهی صفحه 140
    در این مقاله به بررسی اثرات باکتری های کاهنده سولفات (جنس دی سولفوویبریو) بر کاهش فعالیت برخی عناصر جزیی رسوبات عهد حاضر حوضه آبریز خرم آباد پرداخته شده است. این باکتری ها گروهی از ریزجانداران بی هوازی اند که از نظر تکاملی تنوع زیادی داشته و غالبا در بیشتر خاکهای عهد حاضر و آبها یافت می شوند. تطبیق کشتهای جدا سازی شده این باکتری ها در طی پنج نسل متوالی صورت گرفت. میزان مصرف سرب و سلنیم، در نسلهای جدید (نسلهای چهارم و پنجم) این باکتری ها، نسبت به نسلهای اولیه افزایش ناگهانی نشان می دهد که علت آن، خالص بودن نسلهای جدید (بویژه نسل پنجم) و غنای کشتهای آنهاست، بنابراین به منظورکاهش آلودگی عنصری رسوبات کواترنر بستر رودخانه ای این ناحیه و سرعت بخشی به فرآیندهای بیوژئوشیمیایی، کشتهای نسل جدید مناسب ترند. بیشترین و کمترین مقدار جذب عناصر فلزی رسوب توسط باکتری های جنس دی سولفوویبریو، به ترتیب به کروم و سرب اختصاص دارد. کروم برای رشد باکتری و گذر از فاز رشد نمایی به فاز ثابت، از اهمیت بالایی برخوردار است. انحلال پذیری سرب در سامانه های آبگین پایین است و به واسطه درصد اندک جذب آن توسط باکتری، فراوانی نسبتا بالایی در رسوبات بستر رودخانه دارد. بیشترین مقدار حذف عناصر واسطه رسوب توسط باکتری های فوق، به وانادیم اختصاص دارد. این عنصر غالبا درترکیبهای هیدروکربنی، به صورت آلی- فلزی مشارکت دارد و توانایی متابولیسمی باکتری در مصرف آن نسبتا بالاست. با توجه به بالا بودن غلظت وانادیم در شیلهای آلی کواترنر، مکانهای پایانی کانالهای شمال خاوری این حوضه، بهره گیری از فناوری میکروبی درجهت کمینه کردن آلودگی رسوبی ناشی از این عنصر امکان پذیر است. بیشترین غلظت عناصر ردیاب سمی به نهشته های سیلتی/ رسی زونهای انتهای آبراهه ای واحد مطالعاتی اختصاص دارد و نظر به کاهش انرژی در این محیطها، فعالیتهای میکروبی باکتری های مذکور در آنها بیشینه می باشد.
    کلیدواژگان: بیوژئوشیمی میکروبی، باکتریهای جنس دی سولفوویبریو، کشتهای جداسازی شده، دمای بهینه، فاز رشد نمایی، آلی، فلزی
  • علی عامری، ناصر اشرفی، حسین کریمی قره بابا صفحه 150
    منطقه مورد مطالعه در شمال باختری ایران و در حدود 20 کیلومتری خاور شهرستان هریس واقع شده و بخشی از زون البرز- آذربایجان است. سنگهای پلوتونیک منطقه مورد مطالعه، دیوریت، گرانودیوریت، دیوریت کوارتزدار و مونزودیوریت کوارتزدار با سن ائوسن میانی- بالایی است که در سنگهای آتشفشانی ائوسن نفوذ کرده اند و سیالهای ماگمایی و گرمابی حاصل از این توده ها باعث دگرسانی خود توده و سنگهای آتشفشانی اطراف شده است. بافت این گرانیتوییدها دانه ای و ریزدانه پورفیری بوده و کانی های سنگ ساز مهم آنها شامل پلاژیوکلاز، فلدسپار قلیایی، کوارتز، اوژیت، هورنبلند، زیر کن و آپاتیت است. بررسی های سنگ نگاری نشانگر وجود بافتهای ناتعادلی مانند آپاتیتهای سوزنی، هورنبلندهای اسکلتی و پلاژیو کلازهای با زون بندی غیر عادی در این سنگهاست که می توانند به عنوان شواهد آمیختگی ماگمای اسید و بازی باشند. براساس بررسی های صحرایی، سنگ شناسی و ژئوشیمیایی گرانیتوییدهای منطقه از نوع I می باشد. این سنگها کلسیمی قلیایی پرپتاسیم و متاآلومینوس بوده و به کمانهای قاره ای یا کمانهای پس از برخورد تعلق دارند.
    کلیدواژگان: هریس، گرانیتویید، آمیختگی ماگمایی، کمان پس از برخورد
  • علی کنعانیان، ام البنین مشهدی هاشمی، عباس آسیابانها، داریوش اسماعیلی صفحه 162
    توده های نفوذی باختر آوج واقع در زیر زون رزن با ترکیب عمده گابرویی، به صورت توده های کوچک و کشیده در داخل سنگهای دگرگونی ناحیه ای درجه ضعیف مزوزوییک تزریق شده اند. بخشهای حاشیه ای توده ها تحت تاثیر دگر شکلی هم زمان با تزریق توده، حالت میلونیتی پیدا کرده اند. روند تزریق توده ها و سوگیری میلونیتها، تقریبا مشابه با روند دگرگونی های میزبان، یعنی NW-SE است. در پی تزریق توده ها، هاله دگرگونی همبری با گسترش محدود در سنگهای میزبان به وجود آمده است. بررسی های سنگ نگاری و ژئوشیمیایی حاکی از وجود ارتباط سنگ شناختی بین رخنمونهای متعدد گابرویی در منطقه است. نمودارهای ژئوشیمیایی و نمودارهای عنکبوتی نشانگر اهمیت بیش تر نقش تفریق بلوری در تحول توده های گابرویی باختر آوج نسبت به فرایندهای ذوب بخشی و آلودگی است. محیط زمین ساختی تشکیل گابروها براساس الگوی پراکندگی عناصر جزیی برروی نمودارهای عنکبوتی، یک رژیم کششی بوده است. به نظر می رسد گابروهای مورد مطالعه احتمالا در اثر ذوب بخشی گوشته سنگ کره ای غنی شده (EM) در ژرفای حدود 50 تا 60 کیلومتری تشکیل شده باشند.
    کلیدواژگان: گابرو، میلونیت، زمین ساخت کششی، ژئوشیمی، آوج
  • پیمان نواب پور، قاسم حیدرزاده، آبرادات مافی، محمدرضا شیخ الاسلامی، نگار حقی پور صفحه 176
    کمربند کوهستانی کپه داغ در شمال خاور ایران در بردارنده توالی سنگهای رسوبی چین خورده ژوراسیک تا پلیوسن است که بر روی پی سنگ دگرشکل شده ای از سنگهای رسوبی و آذرآواری تریاس و قدیم تر قرار گرفته اند. برای دست یابی به بخشی از تاریخ گذشته زمین ساختی و آرایش تنشهای دگرشکل کننده این کمربند عناصر ساختاری شکننده برداشت شده اند و نمودارهای آماری اشمیت و دو وجهی راست (right dihedral) مورد ارزیابی قرار گرفته اند. از سطوح ناپیوستگی رسوبی نیز برای سن یابی رویدادها استفاده شده است. نتایج نشان می دهند که حوضه رسوبی کپه داغ در زمان ژوراسیک پیشین تا میانی در یک رژیم زمین ساخت کششی با راستای شمال باختری شروع به شکل گیری کرده است. هر چند آثاری از یک رژیم فشارشی با راستایی مشابه همزمان با فاز کیمرین پسین (ژوراسیک پسین- کرتاسه پیشین) در این گستره دیده شده است ولی به نظر می رسد در زمان پالئوسن، تنشی فشارشی با راستای شمال خاوری و همزمان با فاز لارامید مسبب چین خوردگی لایه های کرتاسه بوده است. این تنش، پس از آن به راستایی شمالی- جنوبی تغییر آرایش و ساختارهای راستا لغز کنونی را در زمانی پس از میوسن به وجود آورده است.
    کلیدواژگان: ایران، تنش دیرینه، دگرشکلی قاره ای، ساختارهای شکننده، کپه داغ
  • مهران آرین، منوچهر قرشی صفحه 184
    گسلهای کواترنری اصلی در منطقه البرز- ایران مرکزی را می توان به سه دسته با راستاهای چیره شمال خاوری، شمال باختری و خاوری- باختری تقسیم کرد. در این مقاله، از الگویی که توسط Lee et al. (1997) ارایه شده، برای ارزیابی توان حرکتی این گسلها استفاده شده است. این الگوی نظری، مبتنی بر روابط بین ویژگی های هندسی گسلها و میدان تنش زمین ساختی ناحیه ای است. نتایج نشان می دهند که به رغم نبود پیشینه لرزه خیزی قابل توجه، مناطق گسلی شمال سمنان و سرخه، دارای بیشترین توان حرکتی در منطقه مورد مطالعه هستند.
    کلیدواژگان: گسلهای کواترنری، البرز، ایران مرکزی، توان حرکتی، تنش زمین ساختی
|
  • P. Nazarian Samani, A. Senobar Page 2
    The oil of Asmari reservoirs in three oilfields in the southern Dezful Embayment comprising Parsi, Pazanan and Rag-e safid oilfields were investigated. Preliminary analyses consisting removal of asphaltene and fraction separation (saturate, aromatic, resin and asphaltene) were conducted on selected samples by column chromatography. Results indicate the dominance of saturate components in the studied oils of Parsi and Pazanan oilfields, while aromatic components dominate in the studied oil of Rag-e safid oilfield. Subsequently, normal alkanes and isoprenoids were evaluated by Gas Chromatography (GC), revealing a reducing environment of deposition for the source sediment. Ratio of Pri/nC17 and Phy/nC18 indicate a high thermal maturity unaffected by biodegradation processes. The ratios also indicate that the Asmari oils of the studied oilfields were generated from type II organic matter deposited in a marine environment. Evaluating C27, C28 and C29 stranes and hopanes carried out by Gas Chromatography-Mass Spectrometry (GC-MS). The most important result is that the studied oils have shown Oleanane biomarker in their hopanograms, hence proposing their source rock to be deposited in the Late Cretaceous or younger than it (Pabdeh formation). The Carbon Preference Index (CPI) of around one, high percentage of Ts and Tm hopanes and absence of moretane biomarker, all indicate the high thermal maturity of the studied oils. It can be concluded that the oilfields in south part of Dezful Embayment have similar origin, depositional environment and hence have an identical oil family.
  • Dr. M. Lotfi Page 10
    The Mahneshan sheet area lies in Zanjan Province in the northwest of Iran. From the morphotectonic point of view, it is generally zoned in a number of parallel northwest – southeast trending mountain ranges and their intervening valley plains. From the northeast to southwest, the subzones are as follows: - The Andabad - Moshampa basin of thick sequence of Lower Oligocene detrital sediments and hummocky Neogene red-green beds of shallow and evaporating environments (subzone No.1). - The Habash - Moghanlu mountains of longitudinal imbricate subzone resulted from the stacking of many thrust sheets verging to northeast and subsequently exposed the Precambrian (only Kahar FM.) and Phanerozoic rock units (subzone No.2).- The Duzkand - Mahneshan- Yengejeh plain of relatively steppe characters diagonally placed across the sheet area (subzone No.3).- The Ebrahimabad - Inche-Almalu mountain that on the northwest side formed exclusively by Precambrian high- grade metamorphic rock-units and few outcrops of Kahar formation. (Subzone No.4). - The Dandi - Anguran plain of QPl fluvial - colluvial sediments dissected intensely by affluence (subzone No.5).The lithostratigraphic settings and petrological characteristics of rock sequences in two main upland subzones (No.2 & No.4) reflect two sedimentary rift basins and platform regimes for their initial protolith creations.The initial sediments and related volcanic rocks in subzone No. 4 have been intensely transformed by metamorphism to produce gneisses, amphibolites, green schists and marbles, whereas in subzone No. 2 slates, phyllites and semischists developed. It should be noted that the geothermal gradient and metamorphic intensity from rift basin (subzone No. 4) towards platform environment (subzone No. 2) are gradually decreased. Furthermore, ultrametamorphism had occurred and generated the anatectic S-type granitoids throughout the rift basin (subzone No. 4).Some of these anatectic granitoids (such as Moghanlu graintoid) were emplaced as powerful diapiric intrusives very later than their magmatic crystallization and produced brecciated halos instead of metamorphic aureoles around the granitoid masses. Such brecciated halos play the role of suitable channel ways for hydrothermal ore-fluid migrations and development of pervasive alterations alongside the related ore-mineralization. For example, potassic, moderate to advanced argillic alterations and their associated epithermal Sb-mineralization around the Moghanlu S-type granitoid are described in text.
  • L. Mehraein, Dr. M. Tatar Page 24
    Microtremor measurement, as one of the well known methods in site effect study and seismic microzonation, is a very convenient, simple, and economic tool to estimate the effect of surface geology on seismic motion. H/V (Nakamura's technique) has received great attention from all over the world with its simplicity together with quick information about dynamic characteristics of ground and structures. In this study, the Nakamura's technique has been used to estimate fundamental frequencies and amplification factors of 40 sites in the southwest of Tehran. Different techniques in Nakamura's method are applied on more than 480 time windows of microtremor measurements. The results at different sites indicate that the variation of resonance (fundamental) frequencies is fast in the SW and W-NW of the study region, whereas in the central and eastern parts this variation is slow. Essentially, the resonance frequencies differ from 1.5-2.5 Hz in eastern and central parts to 3.5-4.5 Hz in SW and W-NW. The estimated amplification factors indicate that the alluvial deposits in the SW of Tehran can amplify the magnitude of earthquakes up to 6 (+/-2) at resonance frequency.
  • Dr. D. Esmaeily, M. Sheibi, Dr. A. Kananian Page 38
    Panj-kuh iron ore deposit is located in 50 km southeast of Damghan. volcanic and pyroclastic rocks of the Eocene with composition of andesite–trachyte are the main host of the ore deposit. Injection of quartz monzonitic intrusion into volcano–sedimentary and volcanic rocks of the Eocene in the center and south of the study area has resulted in skarnization and formation of Panj-kuh iron deposit.Pyroxene, epidote and amphibole are the main silicate minerals and magnetite (and hematite), pyrite, chalchopyrite, malachite and azurite are the ore minerals. Extensive abundances of the sodi–calsic alteration which is defined by presence of albite, scapolite, and Mg-Ca-mafic minerals (diopsid), and constricted potasic alteration with minor distribution which is defined by orthoclase and biotite, major magnetite accompanied with minor pyrite and chalchopyrit, formation of malachite and azurite within the volcanic rocks are the most important features of the area. Also, geochemical investigations show that the intrusive rock samples of Panj Kuh have high MgO, SiO2, Ni, V, Sc and lower contents of K2O and Rb/Sr. The samples plot in the chalk alkaline and alkaline in the AFM and SiO2-(Na2O+K2O) diagrams respectively. They show metalminus and oxidation characteristics. These features are indications of the metasomatic skarn mineralization which formed by metasomatic fluid. Major and trace elements comparison of the Panj-kuh intrusion with other intrusions associated with skarn mineralization of the world, indicate some features of the gold and copper bearing skarns in the Panj-kuh skarn that recommend new exploration projects for the copper and gold in the Panj-kuh district.
  • Dr. Gh. Karami Page 50
    Pumping test data in karstic aquifers are usually analyzed using conventional methods originally developed for granular aquifers. Theis (1935) and Cooper-Jacob (1946) straight-line methods are the most common conventional methods applied to karstic aquifers. Some investigators have utilized double porosity based methods for analyzing pumping test data in karstic aquifers. However, this question might be raised that which method is the most appropriate for analyzing pumping test data in karstic aquifers. It seems that the most appropriate methods for almost all pumping test data in karstic aquifers are Theis (1935) and Cooper-Jacob (1946) methods. However, methods based on double porosity theory should be applied for some of pumping test data. In this paper, the most appropriate method for analyzing pumping test data in karstic aquifers is addressed based on a number of pumping test data obtained from different karstic area.
  • Dr. K. Khaksar, R. Bahari, Dr. A. R. Ashori Page 56
    Devonian corals of Bahram Formation in Cheshme Shir area (South of Osbak-kuh) were studied. In the study section, more than 18 species belonging to 10 genera of Rugose corals were identified. The following genera are: Sinodisphyllum, Spinophyllum, Glossophyllum, Acantophyllum, Temnophyllum, Cystihexagonaria, Marisastrum, Hexagonaria, Ceratophyllum and Pseudozaphrentis, which suggest an Upper Givetian-Frasnian age.According to coral morphology, 2 assemblages were distinguished. The first assemblage occurs in the reef areas and is composed of colonial corals forming patch reefs. The second assemblage is composed of dissepimented corals of median size that occurs in shallow water of an open shelf.
  • Dr. D. Mokhtari Page 70
    In active tectonic regions, topographic features represent ways to quantitatively charactrize the interactions between tectonics and surface processes, providing a basis for modeling landscape evolution. This study examines the tectonic geomorphology of Northern Misho Fault (Northwest of Iran), focusing on the general topographic metrics (SL، Smf، Vf، Fmf، Fd and Eu), drainage patterns (AF and Bs), and river longitudinal profiles. The drainage pattern, topographic analysis and geomorphic properties express the tectonic influence on streams, competing to integrate the northern slope of Misho-Dagh drainage. As a result, oblique and right lateral movements of the northern Misho fault are more than uplift movements, at least in the Late Pleistocene and Holocene. This movement in the western Misho is more than that in eastern Misho. Longitudinal profiles of rivers indicate that present landscape of study area, in addition to the northern Misho fault effects, influenced by secondary faults especially in the eastern Misho, so that the morphometric indices such as Vf has been affected by this secondary faults, too. The northern slope of Misho-Dagh represents a landscape adjusting itself to the modern active tectonic setting.
  • Dr. M. H. Davoudi, Dr. S. M. Fatemi-Aghda, G. R. Shahalipour Page 84
    Tree root, as a reinforcing agent, may improve the stability of soil slopes by two mechanisms: a decrease in the developed shear stress via distribution of applied loads within a larger area, an increase in the mobilized shear resistance via its tensile strength. The latter, in addition to mechanical properties of root, is a function of diameter, number, orientation and deflection angle of the roots with respect to the potential slip surface. Coppin & Richard analytical model was used to asses to what extend willow tree roots can improve the stability factor of a planar slip surface. The required data were provided by a series of in-situ tests in Taleghan region using a large scale field shear stress test apparatus. Tests were run in a natural deposit with and without willow root to measure cohesion and internal friction angle of soil under different root density. At the end of the tests, the diameter and angle at which the roots were deviated and cut were measured in the sheared zone. Experimental results were used in the model for different water levels, revealing that for a 45 degree planar slip surface and a root density of 5 to 26 percent the safety factor rises between 0.5 to 36 percent.
  • Dr. H. Gholamalian Page 94
    Investigations on Hutk section prove the age of Middle Frasnian to Early Famennian for this section. Three genera and eighteen species have been obtained. Index species such as P. zinaidae and I. vitabilis show the age of Middle to Late Frasnian (hassi – linguiformis Zone) for the lower part of the section. Some of the Famennian index species such as P. semicostatus, I. cornutus, I. iowaensis iowaensis and Pel. inclinatus reveal the age of Early Famennian (triangularis – Late crepida Zone).The new age ranges for some species have been determined in this paper. The earliest presence of I. iowaensis seems to be in Middle Frasnian and the range of P. alatus extends to Early Famennian. The oldest specimens of P. communis can be observed at the base of Hutk section by the age of Middle Frasnian.
  • Dr. H. Sadeghi, Dr. J. Shoja-Taheri Page 102
    This paper presents a study of focal mechanism of earthquakes and stress indicators for Iranian plateau and surrounding regions. All recorded earthquakes with magnitude of 4.5 and higher, occurred from 1964 to 2000, have been studied. The seismological data were taken from the International Seismological Centre (ISC) bulletin and Earthquake Data Report (EDR). More than 400 events of all earthquakes have been evaluated as good quality. Among them, 224 earthquakes are located in the Iranian plateau. Based on P-wave first arrival polarities, focal mechanisms, orientation of the principle stress axes (P and T), nodal planes, and their corresponding errors in cases where more than one solution may fit the data, have been determined. Reliability of the fault plane solutions has been evaluated by the values of the errors of P and T-axes orientations (less than 15), the minimum number of polarities (N>=30), and the score (S>=0.75). The average number of polarities for 224 earthquakes in Iranian plateau is 88. The fault plane solutions indicate that the strike-slip and oblique faulting movements characterize the majority of the earthquake focal mechanisms. 66 percent of the solutions correspond to strike-slip or oblique-slip with a strong strike-slip component faulting, while only about 18 percent of the solutions correspond to the mechanism of dip-slip faulting. Dip-slip movements are mostly reverse. This is markedly in effect of the Arabia-Eurasia convergence by strike-slip and reverses faulting in seismotectonics of Iran. The Frohlich triangle diagrams for Zagros, Alborz, the east of Iran and Makran zones were presented. There are two main alignments of the maximum compressional stress in each zone: NE-SW and NW-SE. The NE-SW direction is compatible with the main regional tectonic stress, whereas, the NW-SE direction seems to be associated with local tectonic movements. The focal mechanisms obtained in this study are in general agreement with those of Centroid Moment Tensor (CMT) solutions reported by Harvard. However, the epicenters given by CMT method are generally misplaced by tens of kilometers from the locations reported by ISC or EDR. As reported by Dziewonski et al. (1981), such a discrepancy is well expected because the location of epicenters in the Harvard CMT corresponds to the centroid of seismic moment release, rather than to the point of rupture nucleation.
  • Dr. S. Bouzari Page 120
    On the basis of data from the study of structure and earthquake of Ab-e-garm – Avaj fault block, that is in the northern boundary of Central Iran zone, a dominant trend of NW – SE has been deduced. Trends of Ab-e-garm fault zone (N145) in the north and Avaj fault zone (N136) in the south are changed by hidden NE – SW faults (such as Ab-e-garm – Avaj hidden fault). This process is accompanied by the appearance of hot springs, gypsum, etc. Thus, these faults have produced shear zone and the R1 and R2 fault zones have contributed to the zone. On the basis of structural evidence and the distribution of focal instrumental data of the post – seismics, as well as instrumental Harvard data, the continuation of Boein Zahra earthquake fault to the west, with N102 direction, is the main responsible for Changooreh main earthquake, confirming the shear zone model. Remote sensing study indicates that oblique compressional stress with N – NE direction to the lithospheric plates, has caused the mobility of Ab-e-garm - Avaj shear zone faults in a convergent shear structural model. In this zone, the R1 and R2 faults have been gradually activated to the east and extended to Kuh-e-Jarou.
  • Dr. Y. Lasemi, H. A. Rasouli Page 128
    The Lower Cambrian Lalun Formation includes the lower Sandstone, middle Shale and upper Top Quartzite units. The contact of the Shale unit with that of the Sandstone unit is unconformable grading upward to Top Quartzite unit. Two bioherm horizons are present near the base of the shale unit. The Shale unit represents deposition in an estuary environment. The Top Quartzite of the Lalun Formation records deposition in a shoreface depositional setting. Facies and depositional environment of the Hawke Bay Quartzite of the Appalachian Mountains and the Zabriskie Quartzite of California are similar to the Top Quartzite of the Lalun Formation. The upper contact of the Hawke Bay and Zabriskie Quartzites is a regional unconformity signifying the Lower and Middle Cambrian boundary. These deposits, as well as, the Top Quartzite are correlated to similar deposits in Turkey, Oman, China, southwest Europe and south of Australia. They are unconformably overlain by Middle Cambrian rocks, too. Therefore, the unconformity of the top of the Top Quartzite unit is interregional, coinciding with the Lower and Middle Cambrian boundary.Two biostromal and biohermal thrombolite horizons present near the base of Member 1 (2 meters above the boundary) indicating the onset of Middle Cambrian transgression. This event resulted in the formation of the transgressive Mila succession (Members 1-3). Therefore, the Top Quartzite of the Lalun Formation does not belong to the Mila succession and cannot be considered as its Base Quartzite unit, as some geologists have previously suggested.The contact between the Shale and Top Quartzite units is gradational and the two units are bounded by two erosional unconformities. Therefore, the Top Quartzite cannot be considered as a separate lithostratigraphic unit.
  • Dr. Sh.Varkouhi Page 140
    The study of sulphate reducing bacteria effects (Desulfovibrio genus) has been focused on decreasing of some trace element concentrations in recent sediments of Khorram Abad watershed. The bacterias are a group of anaerobic microorganisms that have evolutionary varieties and frequently found in recent soils and waters. Adaptation of isolated culture of these bacteria has been performed through five successive generations. The rate of lead and selenium consumption in new generations (the fourth and fifth generations) of these bacterias, compared to the primary generations, indicates a sudden increase, as a consequence of purity of new generations (particularly fifth generation) and their culture enrichment. Thus, cultures of new generation are more suitable for decreasing of element's pollution in streambed quaternary sediments of this region and promote the biogeochemical processes. Maximum and minimum absorption rates of metallic trace elements in sediment by Desulfovibrio bacteria refer to chromium and lead respectively. Chromium is very important for bacteria growth and transition of exponential growth phase to constant phase. Lead solubility is low in aqueous systems and has relatively high frequency in stream sediments because of its poor absorption by bacteria. Maximum rate of sediment's transition elements removed by aforementioned bacteria is vanadium. This element participates frequently as an organometal in hydrocarbon compounds and the bacterial metabolic ability for its consumption is relatively high. It is possible to use microbial technique to minimize the sediment pollution related to this element with respect to high concentration of vanadium in quaternary organic shale of final sites of the northwest channels of the area. The maximum concentration of toxic elements is related to silty/clayey deposits of drainage distal zones of study area and microbial activity of mentioned bacteria is highest with regard to lowering of energy in these environments.
  • Dr. A. Ameri, N. Ashrafi, H. Karimi Gharebaba Page 150
    The study area, a part of Alborz-Azarbaijan zone, is located in about 20 km east of Heris district, NW Iran. The plutonic rocks are diorite, granodiorite, quartzdiorite and quartz-monzodiorite of the Middle-Upper Eocene, intruded into the Eocene volcanic rocks. Magmatic and hydrothermal fluids derived from the magma altered both plutonic and volcanic rocks. The texture of granitoid rocks are granular, porphyritic nicto granular and the rock - forming minerals are plagioclase, alkali feldspar, quartz, augite, hornblende, zircon and apatite. Petrographical studies show that nonequilibrium textures such as acicular apatites, skeletal hornblendes and abnormal zoning in plagioclases can be regarded as an evidence of mixing of an acid and basic magma. Field, petrological and geochemical investigations show that the granitoids are I-type, high K, calc alkaline, meta-aluminous and belonge to continental arc or post collision arc.
  • A. Kananian, O. Mashhadi-Hashemi, A. Asiabanha, Dr. D. Esmaeili Page 162
    The western Avaj intrusive bodies, composed mainly of gabbroic rocks, have intruded into low grade regional metamorphic rocks of Razan Subzone and formed small and elongated plutons. The gabbroic rocks in the marginal part of intrusions deformed during emplacement and show mylonitic texture. The foliation in the marginal mylonitic gabbro is parallel to the foliation of host metamorphic rocks with NW-SE direction. A narrow low grade metamorphic aureole was formed around these intrusions. Petrologic relationships and the origin of the different intrusive outcrops are demonstrated by petrography and geochemical studies. Geochemical signatures on spider diagram indicate that the role of fractional crystallization on the magma evolution was more important than the contamination or partial melting. Trace element pattern on the spider diagrams suggests an extensional regime for tectonic setting of the gabbroic rocks. Seemingly, these rocks were possibly generated by partial melting of an enriched lithospheric mantle source (EM) in depth of about 50 to 60 kilometers.
  • P. Navabpour, Gh. Heydarzadeh, A. Mafi, M. R. Sheikholeslami, N. Haghipour Page 176
    The Kopet Dagh (KD) mountain belt in the northeast of Iran contains a sequence of Jurassic-Pliocene folded sedimentary rocks which unconformably covers deformed sedimentary and pyroclastic units of Triassic age and older one. In order to understand a part of tectonic history and the orientation of deforming stress fields, brittle structures were collected and analyzed by Right Dihedra methods. The results show that the KD basin was formed in a NW-SE extensional regime during the Early and Middle Jurassic. Although there is some evidence of compression along the same axis during the Late Kimmerian phase (Late Jurassic – Early Cretaceous), it seems that the Cretaceous layers were folded by a NE-SW compression during the Paleocene. Afterward, the compression stress field has re-oriented to N-S direction and generated the present day strike-slip system following the Miocene.
  • Dr .M. Arian, Dr .M. Qorashi Page 184
    The major Quaternary faults in Alborz – Central Iran border zone can be classified based on their strikes into three sets: northeast, northwest and east – west. In this paper, we have used a model to evaluate their movement potential that presented by Lee et al. (1997). Their theoretical model is based on the relationship between fault geometrical characteristics and regional tectonic stress field. The results show that the north Semnan and the north Sorkheh fault zones are of the highest movement potential in the area, despite the lack of their seismic records.