فهرست مطالب

علوم زمین - پیاپی 75 (بهار 1389)

نشریه علوم زمین
پیاپی 75 (بهار 1389)

  • تاریخ انتشار: 1389/04/01
  • تعداد عناوین: 23
|
  • بهروز مهری، ابراهیم راستاد، فرج الله فیاضی صفحه 3
    کانسار سرب- نقره (روی) خانجار (رشم) در جنوب دامغان، یکی از کانسارهای لایه کران (استراتاباند) توالی کربناتی کرتاسه بالایی در ایران مرکزی است. ماده معدنی در این کانسار با دو ژئومتری رخنمون دارد: 1- عدسی هایی از ماده معدنی که همخوان با لایه بندی است و ماده معدنی در آن با بافت لامینه و به صورت دانه پراکنده در متن میکریت مشاهده می شود. ماده معدنی با این ژئومتری در سه افق در رخساره های کانه دار سنگ آهک ریفی قرار دارد. بیشترین فعالیت های معدنی در افق I که در قاعده واحد K2b قرار دارد، صورت گرفته است. 2- انباشتی از مواد معدنی که فضای خالی و شکستگی ها و گسل ها را پر کرده است. شکستگی ها در طول روند خود در بخش هایی غنی از ماده معدنی هستند که رخساره های کانه دار را قطع کرده اند. در کانسار خانجار، سه رخساره کانه دار تشخیص داده شده است: 1) رخساره آهک سیلیسی که کانه های اصلی آن گالن، اسفالریت و پیریت است. کالکوپیریت به مقدار جزئی در این رخساره مشاهده می شود. 2) رخساره مولوسکا، اکینودرم وکستون با مقدار کم کانه های گالن و اسفالریت. 3) رخساره سنگ آهک رودیست دار با مقدار زیاد کانه گالن. به طور عمده پرکننده فضای خالی بوده و اندازه بلورها از متوسط تا درشت تغییر می کند. کانی شناسی و همبود(پاراژنز) کانه ای در هر دو نوع عدسی شکل و پرکننده فضای خالی مشابه هم بوده و شامل گالن، اسفالریت، پیریت،کالکوپیریت، تترائدریت و باریت است. مقدار نقره در کانسار خانجار بالا (یک کیلو گرم در تن در کنسانتره ماده معدنی) است و کانی حامل آن تترائدریت است. مطالعه میکروترمومتری و تعیین درجه شوری سیال های کانه ساز در ادخال های دو فازه مایع وگاز موجود در دولومیت زین اسبی و اسفالریت نشانگر آن است که میانگین درجه حرارت 5 ± 195 و شوری سیال ها از 18 تا 23 درصد معادل درصد وزنی کلرید سدیم (NaCl) تغییر می کند. مشاهدات صحرایی، ژئومتری، بافت ماده معدنی، ژئوشیمی، مطالعه میانبارهای سیال و همبود کانه ها، حاکی از آن است که کانسار خانجار یک ذخیره MVT است که تشکیل و تمرکز آن از مرحله دیاژنتیک تا اپی ژنتیک صورت گرفته است.
  • محمدرضا پرتوآذر صفحه 13
    برش چینه شناسی پرمین- تریاس در ناحیه اسفه در 15 کیلومتری شمال خاور شهرضا و 65 کیلومتری جنوب اصفهان قرارگرفته است. هدف از این مقاله، بررسی سنگ چینه نگاری، زیست چینه ای و چگونگی وضع قرارگرفتن مرزهای پرمین - تریاس و همچنین سن زمین شناسی آنها است. در بررسی زیست چینه ای این برش وجود فسیل های شاخص از Fusulinidae که دارای کیفیت بالایی نسبت به جاهای دیگرند دیده شده است. به طور مثال: Verbeekina verbeeki، Sumatrina annae، Afghanella schencki، Yangchienia iniqua، Eoparafusulina shengi. در این بررسی سن عضو 3 سازند سورمق به دلیل فسیل های شاخص آن به Julfianزیرین نسبت داده شد و همچنین تغییرات سنگ شناسی که در رسوبات همردیف سازند همبست در برش اسفه وجود دارد، پیشنهاد سازند شهرضا را لازم می دارد.
    کلیدواژگان: برش اسفه، مرزپرمین، تریاس، عضو 3 سازند سورمق، سازند شهرضا
  • مریم اسدی سرشار، عباس بحرودی، منوچهر قرشی، محمدرضا قاسمی صفحه 19
    برآورد نرخ گشتاور روشی به نسبت نوین در بررسی میزان فعالیت های زمین ساختی مناطق مختلف به شمار می رود و زمینه ای را برای تلفیق روش های مختلف فراهم می کند. نرخ گشتاور در واقع بیانگر میزان انرژی است که در سامانه های دگرریختی وجود دارد. برای تعیین نرخ گشتاور سه روش متفاوت وجود دارد که هریک از دیدگاهی خاص، تحرک و پویایی زمین ساختی یک منطقه را بیان می کنند. این سه روش عبارتند از: روش ژئودتیکی (نقشه برداری)، لرزه ای و زمین شناسی. روش ژئودتیکی که بر مبنای تانسور نرخ کرنش (استرین) به دست آمده از داده های ژئودتیکی تعیین می شود، نمایانگر میزان دگرشکلی (اعم از لرزه ای و غیر لرزه ای) است که در حال حاضر در منطقه رخ می دهد. نرخ گشتاور لرزه ای که بر اساس کاتالوگ های زمین لرزه های تاریخی و دستگاهی به دست می آید نشان دهنده مقدار انرژی است که به صورت لرزه ای و در طی وقایع لرزه ای موجود در کاتالوگ های زمین لرزه ای منطقه آزاد شده و نرخ گشتاور زمین شناسی که با استفاده از ویژگی های هندسی گسل ها به دست می آید، توانایی بالقوه گسل ها در آزاد ساختن انرژی الاستیکی ذخیره شده در آنها را آشکار می کند. برای منطقه البرز مرکزی نرخ گشتاور ژئودتیک، نرخ گشتاور لرزه ای (بر مبنای داده های زمین لرزه های تاریخی و دستگاهی) و میزان نرخ گشتاور زمین شناسی برآورد شده است. بالاترین میزان نرخ گشتاور در منطقه مورد مطالعه مربوط به روش ژئودتیکی (Nm/yr 1019×83/8) و سپس نرخ گشتاور زمین شناسی (Nm/yr 1019×12/0) و در نهایت کمترین میزان، مربوط به نرخ گشتاور لرزه ای (Nm/yr 1019×83/8-1019×046/0) است. با توجه به پراکندگی کانون سطحی زمین لرزه ها، بیشترین انرژی لرزه ای آزاد شده در بخش های جنوبی البرز مرکزی است که با توجه به بالا بودن نرخ گشتاور ژئودتیک و زمین شناسی در بخش های شمالی به نظر می رسد بخش های شمالی البرز مرکزی دارای پتانسیل لرزه خیزی بالاتری باشند.
    کلیدواژگان: نرخ گشتاور، البرز مرکزی، انرژی، زمین لرزه، نرخ کرنش
  • میثم شفیعی اردستانی، ابراهیم قاسمی نژاد، حسین وزیری مقدم صفحه 25
    به منظور زیست چینه نگاری سازند آبدراز در برش الگو٬ این توالی 300 متری مورد نمونه برداری و بررسی دقیق قرار گرفت. سنگ شناسی عمده این سازند شیل و مارن های خاکستری روشن به همراه دو واحد سنگ آهک گل سفید است. همبری زیرین سازند آبدراز با آیتامیر هم شیب و فرسایشی است و با توجه به تغییر شدید سنگ شناسی، به طور کامل آشکار است اما سطح تماس بالایی آن با سازند آب تلخ پیوسته است. بالاترین لایه سنگ آهک گل سفید٬ مرز بالایی این سازند است و مرز زیرین آن فصل مشترک شیل نقره ای با شیل زیتونی آیتامیر است. در این بررسی 56 گونه در قالب 16 جنس و چهار زیست زون شناسایی و تفکیک شد: 1-Helvetoglobotruncana helvetica (Sigal) total range Zone، 2-Marginotruncana sigali - Dicarinella primitiva (Premoli Silva & Sliter) Partial range Zone، 3- Dicarinella concavata (Sigal) interval Zone 4-Dicarinella asymetrica. (Postuma) total range Zone بر این اساس، سن تورونین میانی- سانتونین پسین تا اوایل کامپانین برای سازند آبدراز در نظر گرفته می شود. این بررسی همچنین نشان می دهد که Helvetoglobotruncana helvetica شاخص تورونین میانی در قاعده سازند حضور دارد٬ در حالی که در نمونه های بلافاصله پایین تر از آن که مربوط به سازند آیتامیر هستند، گونه Rotalipora appenninica شاخص سنومانین میانی شناسایی شده است. نبود فرم های شاخص سنومانین پسین- تورونین پیشین، نشان دهنده یک نبود رسوبی به وسعت این زمان ما بین سازند های آیتامیر و آبدراز است که می تواند ناشی از عملکرد فاز ساب هرسینین باشد.
  • حسین حمزه لو، اسماعیل فرزانگان، حسین میرزایی علویچه صفحه 35
    زمین لرزه 10 آذر 1386 و کمتر از 3 ماه بعد، زمین لرزه 25 شهریور 1386 با بزرگی 6/4 در نزدیکی تبریز در استان آذربایجان شرقی روی داد. با استفاده از روش تجزیه و تحلیل امواج SH شتاب نگاشت های ثبت شده و مدل چشمه برون پارامترهای صفحه گسل برای این زمین لرزه برآورد شد. راستا، شیب و ریک به ترتیب°310، °85 و °170 برآورد شده است. سازوکار به دست آمده راستا لغز راست گرد و با سازوکار گسل شمال تبریز همخوانی دارد. سازوکار به دست آمده اولین حل صفحه گسل برای گسل شمال تبریز بر اساس داده های شتاب نگاری است.
    کلیدواژگان: امواج SH، سازوکار کانونی، گسل شمال تبریز
  • لیلی ایزدی کیان، سید احمد علوی، محمد محجل صفحه 39
    پهنه برشی سیمین - دره مرادبیک با طول حدود 10 و پهنای 5کیلومتر در جنوب شهر همدان برونزد دارد. این پهنه برشی بخش هایی از سنگ های دگرگونی مجاورتی و سنگ های گرانیتویید الوند و همچنین میگماتیت های منطقه را تحت تاثیر قرار داده است. حداقل سه مرحله دگرشکلی توسط چین ها و برگوارگی های هر نسل در این منطقه تشخیص داده شده است که با توجه به طرح تداخلی چین ها در این منطقه چین خوردگی در هر سه مرحله هم محور بوده است. شواهد جنبشی فراوانی از عملکرد تنش های برشی و کششی در این منطقه دیده می شود که همه آنها نشان دهنده عملکرد یک پهنه برشی با برگوارگی میلونیتی با شیب متوسط به سمت شمال خاور و شمال باختر و خطواره کششی به سمت شمال خاور با سازوکار اصلی عادی در این منطقه است. این پهنه به صورت باندهای برشی بوده و باعث تغییر شکل لوکوسم میگماتیت ها گشته و در هورنفلس ها موجب بودین شدن درشت بلور های آندالوزیت شده و گرانیتویید خاکو را به میلونیت تبدیل کرده است. پراکندگی قطب برگوارگی میلونیتی در کل منطقه نشان می دهد که این پهنه برشی پس از تشکیل شدن در دگرشکلی مرحله بعد دچار چین خوردگی شده است. با توجه به تاریخچه تکوین دگرریختی در تکتونیت های منطقه همدان، به احتمال، این پهنه همزمان تا پس از دگرشکلی دوم (D2) در منطقه شکل گرفته است.
    کلیدواژگان: پهنه برشی، میگماتیت، دگرشکلی شکل پذیر، همدان
  • محسن خادمی صفحه 47
    درباره جنبایی نوزمین ساختی منطقه ترود، تنها اطلاعات زمین شناختی موجود، لرزه خیزی منطقه است که گسل لرزه زای ترود، عامل اصلی آن در نظر گرفته می شود. این گسل در بخش بیشتر طول خود در زیر آبرفت ها پنهان است و بنابراین با بررسی ویژگی های ریخت زمین ساختی آن می توان شواهد بیشتری از جنبایی آن و یا جنبایی برخی ساختارهای وابسته به آن به دست آورد. محاسبه سه شاخص ریخت زمین ساختی شامل شاخص طول - گرادیان رودخانه(SL) و نسبت عرض کف دره به ارتفاع دره (Vf) درآبراهه ها و سینوسیته پیشانی کوه های منطقه (Smf) مقادیر بالایی را برای SL (425 تا 1044) و مقادیر پایینی را برای Vf (68/2 تا 34/3) و Smf (05/1 تا 44/1) نشان می دهد و دلالت بر جنبایی منطقه ترود بویژه در دو بخش مرکزی (نزدیک پیشانی کوه ها) و شمال باختری (در نزدیکی خط تقسیم اصلی کوه های ترود) آن دارد و از این رو می توان رده 1 پویایی نوزمین ساختی را برای منطقه در نظر گرفت. جنبایی بخش مرکزی در اثر حرکات گسل ترود و جنبایی بخش شمال باختری به احتمال زیاد در اثر فرازگیری بیشتر منطقه به واسطه سازوکار دست کم یک گسل موازی با گسل ترود است که با فاصله زمانی اندکی، پیشانی کوه های باقی مانده را تشکیل می داده است. توزیع کرنش ناشی از جنبایی منطقه ترود به گونه ای است که پیشرفت دگرریختی را از شمال- شمال باختر به جنوب- جنوب خاور و نیز از باختر به خاور نشان می دهد.
    کلیدواژگان: گسل ترود، ریخت زمین ساخت، نوزمین ساخت، شاخص Vf، SL و Smf
  • رضوان خاوری، منوچهر قرشی، مهران آرین، خسرو خسروتهرانی صفحه 67
    در این مقاله به بررسی زمینساخت فعال نسبی حوضه کرج بر اساس شاخصهای زمینریختی پرداخته شده است. این شاخصها عبارتند از: شاخص طول- شیب رودخانه (SL)، عدم تقارن حوضه زهکشی (Af)، انتگرال فرازسنجی (Hi)، نسبت عرض کف دره به ارتفاع آن (Vf)، شکل حوضه زهکشی (Bs) و پیچ و خم پیشانی کوه (Smf). نتایج بررسی این ویژگی ها با هم به عنوان شاخص زمینساخت فعال نسبی (Iat) محاسبه شد و به چهار رده شامل مناطق خیلی فعال تا مناطق با فعالیت کم، تقسیمبندی شد. ناحیه مورد بررسی در دامنه جنوبی البرز مرکزی در شمال ایران، یک مکان مناسب برای بررسی زمینساخت فعال نسبی است. بررسی های اخیر نشان میدهد که نوزمینساخت، نقش مهمی در تکامل زمینریختی این بخش از البرز دارد. شواهد زمینریختی، بالاآمدگی مختلفی را در گذشته زمینشناسی ناحیه، نشان میدهند. رده های بالای Iat (فعالیت کم زمینساختی) بیشتر در جنوب و بخش مرکزی حوضه زهکشی کرج به دست آمد، درحالی که بقیه ناحیه دارای رده های متوسط تا بالای فعالیت است. اطراف دریاچه امیرکبیر، بیشترین میزان زمینساخت فعال نسبی را نشان میدهد. پراکندگی این شاخص نواحی مربوط به فعالیت گسلهای مختلف و نرخهای نسبی زمینساخت فعال را مشخص میسازد. بیش از نیمی از مساحت کل ناحیه مورد مطالعه در رده های یک و دو، یعنی با فعالیت خیلی بالا و بالا، قرار دارد. محیطهای با نرخهای بالاتر فعالیت، شاخص Iat بزرگ تری دارند. شاخص تقارن توپوگرافیکی عرض حوضه (T)، همچنین در ناحیه مورد مطالعه محاسبه شد. نتیجه اندازهگیری این شاخص در حوضه کرج و زیرحوضه های آن به شکل نقشهای از بردارهای T تهیه شد. پس از مقایسه مقادیر این شاخص با نقشه ردهبندی زمینساخت فعال نسبی، تطبیق نواحی رده بالا با پهنه های دارای مقادیر بالای عدم تقارن تایید شد.
    کلیدواژگان: شاخصهای زمینریختی زمینساخت فعال، حوضه زهکشی، عدم تقارن، البرز مرکزی
  • محمد محجل، مسعود بیرالوند صفحه 75
    چین های جناغی فراوانی در سنگ های سرخ رنگ سیلیسی رادیولردار، دارای لایه بندی با ستبراهای یکسان در منطقه کرمانشاه برونزد دارند. درون لایه های شیل رادیولاریتی و آهک متوسط تا ستبرلایه در آن، به دلیل تنوع جنس لایه ها و تغییر ستبرای آنها، تاثیر شگرفی در سازوکار چین خوردگی و هندسه آنها بویژه در منطقه لولای چین ها داشته است. به دلیل ستبرای چند سانتی متری یکسان و ثابت لایه ها در رادیولاریت ها، چین ها بیشتر، شکل چین های موازی را دارند و اما تفاوت سازوکار و هندسه چین خوردگی در ترادفی از سنگ های آهکی ستبر لایه و توده ای از یک سو و تناوب لایه های نازک یکنواخت چرتی رادیولردار با شیل های رادیولاریتی و دارای درون لایه های آهک ستبرلایه از سوی دیگر، در مجموعه نهشته های حوضه رادیولاریتی دیده می شود. انواعی از گسل های در ارتباط با چین (fold accommodation faults) در ادامه چین خوردگی به وجود آمده اند. بررسی هندسه و سازوکار چین خوردگی در این نهشته ها مشخص می کند که دگرریختی در رادیولاریت های منطقه کرمانشاه با ایجاد چین های جناغی با سازوکار خمش (buckling) و با تمایل (vergence) به سمت جنوب باختری صورت گرفته و گسل های رانده در آن، در مراحل بعدی، بخش هایی از رادیولاریت های چین خورده را تغییر مکان داده اند.
    کلیدواژگان: چین خوردگی، چین های جناغی، رادیولاریت، زمین ساخت برخوردی، زمین ساخت ستبر پوسته، کرمانشاه
  • احمد زمانی، مهناز ندایی صفحه 83
    یکی از اساسی ترین مباحث در علوم زمین، تهیه و رسم نقشه های مختلف پهنه بندی زمین ساختی است. روش های مرسوم و متداول در پهنه بندی زمین ساختی نه تنها با قضاوت های ذهنی همراه است، بلکه تفسیر حجم بالای داده ها مشکل و در عمل خارج از توانایی بشر است. برای پرهیز از این نواقص و اشکال ها، روش های علمی رقومی استخراج اطلاعات از داده ها (data mining) می تواند به عنوان ابزاری مفید و مؤثر برای تهیه و رسم نقشه های رقومی جدید در علوم زمین مورد استفاده قرار گیرد. در این مقاله، شبکه عصبی نگاشت خودسامانده (self-organizing map) که یکی از روش های متداول استخراج اطلاعات از داده ها است، برای پهنه بندی رقومی زمین ساختی ایران زمین به کار گرفته شده است. SOM نوعی شبکه عصبی مصنوعی غیرنظارتی (unsupervised artificial neural network) است که برای الگوشناسی (pattern recognition) و خوشه بندی (clustering) داده های چند بعدی به کار می رود. تجسم visualization)) داده های چند بعدی در پدیده نگاشت (feature map) دوبعدی با حفظ توپولوژی (مکان شناسی) (topological-preserving)، از دیگر ویژگی های بارز کاربرد روش SOM در تهیه نقشه های رقومی است که نمایانگر میزان همگنی و تقارب پهنه های تفکیک شده است. اگر چه نقشه های رقومی که در این پژوهش تهیه شده شباهت های بسیاری با نقشه های سنتی (conventional maps) دارد، لکن نقشه های SOM از توانمندی های بهتری برای تفکیک و تفسیر مناطق مختلف برخوردار هستند. روش جدید افزون بر تفکیک پهنه های زمین ساختی، میزان همگنی هر پهنه را نیز مشخص می نماید. مناطق با تاریخچه تحولات زمین شناسی مشابه، صرفنظر از موقعیت جغرافیایی شان، در یک پهنه قرار می گیرند. برای مثال نتایج حاصل از این روش حاکی از آن است که پهنه های لوت و گاوخونی اصفهان نسبت به پهنه های مکران و آذربایجان غربی از درجه همگنی بالاتری برخوردارند. مناطق کپه داغ و راندگی زاگرس نیز با وجود واقع شدن در دو منطقه جغرافیایی متفاوت، برای یک پهنه با ویژگی های مشابه منفک شده اند. افزون بر آن، در نقشه رقومی تهیه شده، پهنه مکران از رشته کوه های خاور ایران و پهنه آذربایجان غربی از رشته کوه های البرز تفکیک شده اند. قابل توجه است که نتایج به دست آمده توسط SOM فقط براساس متغیرهای ژئوفیزیکی، زمین شناسی و لرزه خیزی یاد شده است، بنابراین باید در تعیین شباهت و تمایز بین نقشه های رقومی و زمین ساختی رایج دقت لازم به عمل آید.
    کلیدواژگان: پهنه بندی زمین ساختی، خوشه بندی، شبکه عصبی خودسامانده، شبکه های عصبی
  • مهدی شمس، کاظم سیدامامی صفحه 89
    سازند دلیچای و زیای آمونیتی آن در منطقه پرور (شمال سمنان) برای اولین بار بررسی شده است. در برش مربوطه سازند دلیچای با ستبرای به نسبت کم (70 متر) از مارن، سنگ آهک مارنی و سنگ آهک تشکیل شده است که به 5 بخش قابل تقسیم است. از انتهای مارن های بخش 4 و سنگ آهک مارنی بخش 5 تعداد 407 عدد آمونیت به دست آمده که وابسته به خانواده هایPhylloceratidae، Lytoceratidae، Oppeliidae، Haploceratidae، Sphaeroceratidae، Parkinsoniidae، Morphoceratidae and Perisphinctidae هستند. فسیل های یافت شده در محدوده زمانی باژوسین پسین تا باتونین پسین قرار دارند. از بخش های جوان تر ژوراسیک میانی، آمونیت به دست نیامد. افزون بر آن در این برش، بخش 5، شامل آهک های گرهکی (ندولر) سرخ و سبز رنگ به سن انتهای باژوسین پسین تا باتونین پسین به عنوان «ردیف فشرده(Condensed strata)» در نظر گرفته شد.
    کلیدواژگان: سنگ چینه شناسی، زیست چینه شناسی، سازند دلیچای، آمونیت، ژوراسیک میانی، پرور، البرز مرکزی
  • علیرضا رجبی هرسینی، محمود معماریانی صفحه 95
    این مطالعه به منظور ارزیابی ویژگی های ژئوشیمیایی سازند کنگان در چاه B واقع در میدان گازی پارس جنوبی تجزیه های ژئوشیمیایی (تجزیه های مقدماتی و تکمیلی شامل پیرولیز راک- اول، استخراج مواد آلی و تفریق بیتومن، کروماتوگرافی گازی و کروماتوگرافی گازی- طیف سنجی جرمی) روی نمونه های تهیه شده از مغزه های حفاری صورت گرفت. نتایج ژئوشیمیایی بر این امر دلالت می کند که نوع کروژن نمونه ها مخلوطی از انواع III و II بوده و بیانگر وجود مواد آلی با منشا دریایی و ورود اندکی مواد آلی با منشا خشکی به این رسوبات است. ماده آلی این نمونه ها، از یک سنگ منشا احتمالی با سنگ شناسی کلاستیک- کربناته تولید و در محیطی با شرایط احیایی- نیمه احیایی نهشته شده اند. در مجموع این نمونه ها پتانسیل هیدروکربنی فقیر تا متوسط و درجه بلوغ شروع پنجره تولید نفت (اواخر دیاژنز- اوایل کاتاژنز) را نشان می دهند. براساس تجزیه کروماتوگرافی ستونی، نمونه ها متشکل از هیدروکربن های پارافینیک- نفتنیک و پارافینیک هستند. به نظر می رسد که مقادیر ناچیز هیدروکربن های بررسی شده در سازند کنگان، به صورت برجا تولید شده اند.
    کلیدواژگان: سازند کنگان، پیرولیز راک، اول، کروماتوگرافی گازی، کروماتوگرافی گازی، طیف سنجی جرمی، سنگ منشا
  • ناصر حافظی مقدس، غلامعباس کاظمی، حمیدرضا امیری مقدم، رضا سنچولی، فاطمه سادات حجازی نژاد صفحه 103
    معادن زغال سنگ اولنگ در حوضه آبریز قره چای در فاصله130 -100 کیلومتری از گرگان و در 20 کیلومتری جنوب رامیان است. در مطالعه حاضر اثرات زیست محیطی این معادن در منطقه شامل آلودگی منابع آب و خاک، ناپایداری های دامنه ها و نیز فرسایش بستر رودخانه مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است. برای ارزیابی اثر زهاب معادن و آلودگی های سطحی، 34 نمونه آب در دو فصل بهار و تابستان از زهاب تونل ها و همچنین از بالا دست و پایین دست محل ورودی زهاب به آبراهه ها برداشت و تجزیه های کیفی انجام شد. نتایج نشان داد که زهاب معادن باعث افزایش شوری و مواد آلی آبراهه ها شده اما تغییر قابل توجهی در میزان فلزات سنگین و دیگر پارامترها ایجاد نکرده است. از بین نمونه ها بیشترین آلودگی، مربوط به آبراهه های مجاور باطله های معدنی است. به عبارت دیگر دفن و پوشش نامناسب باطله های معدنی با توجه به گستردگی که در منطقه دارند، عامل اصلی آلودگی منابع آب و خاک در این منطقه است. برای ارزیابی اثرات معدن کاری بر ناپایداری دامنه ها، لغزش های منطقه برداشت و به نقشه در آمده و دلایل رخداد آنها بررسی شد. نتایج بررسی های به عمل آمده، نشان می دهد که فراوانی لغزش ها در محدودهای معدنی بیشتر است و عامل انسانی در کنار عوامل ذاتی و طبیعی مانند زمین شناسی، اقلیم و آب شناسی در رخداد لغزش ها نقش داشته است.
    کلیدواژگان: اثرات زیست محیطی، معدن کاری اولنگ، استان گلستان
  • معصومه اسکندری، محمدرضا قیطانچی صفحه 109
    هدف این نوشتار، بررسی دینامیک گسیختگی چشمه زمین لرزه بم است. در دو مدل دینامیکی ارائه شده، ناهمگنی های تنش به صورت تکه های پایدار و سدهای جنبشی مدل شده اند و نتایج با سرعت جابه جایی زمین در میدان نزدیک ثبت و در ایستگاه شتاب نگاری بم آورده شده اند. در مدل اول، گسیختگی از یک تکه پایدار ضعیف شروع شده و پس از چیره شدن بر مقاومت یک سد جنبشی و شکستن آن در سطح گسل منتشر می شود. در مدل دوم، افزون بر این دو ناهمگنی، یک تکه پایدار دیگر در بخش جنوبی گسل در نظر گرفته شده است. از شکستن سد جنبشی، دو جبهه گسیختگی به وجود می آید، که یکی سریع تر از دیگری و در رژیم سرعتی اینترسونیک منتشر می شود. مهم ترین موج شکست ناشی از انتشار جبهه گسیختگی در رژیم ساب رایلی با سرعت 74/0 سرعت امواج برشی است. هر دو مدل با موفقیت جنبش زمین را بازسازی می کنند اما مدل دوم همخوانی بهتری با نگاشت ثبت شده در ایستگاه بم دارد.
    کلیدواژگان: دینامیک گسیختگی، زمین لرزه بم، جبهه گسیختگی، ناهمگنی تنش
  • علیرضا عرب امیری، علی مرادزاده، نادر فتحیان پور، داود رجبی، برنارد سیمون صفحه 115
    برداشت های الکترومغناطیس هوابرد هلیکوپتری نزدیک به سی سال است که در بررسی های اکتشافی موادمعدنی، آب، مطالعات زیست محیطی و همچنین تهیه نقشه زمین شناسی در مناطق وسیع استفاده می شوند. اما یکی از مهم ترین مسائل در بهره مندی از اطلاعات حاصل از این برداشت ها، تفسیر درست آنهاست. در غیر این صورت انجام آن جز صرف هزینه ای بالا، نتیجه خاص دیگری به دنبال نخواهد داشت. از این رو، تفسیر این داده ها، قدمتی به اندازه خود برداشت ها دارد. افراد متعددی سعی در بهبود راهکارهای تفسیر این داده ها داشته اند و تاکنون به موفقیت های خیلی خوبی نیز دست یافته اند. تقریبا در تمامی این برداشت ها، نتیجه به صورت مقاطع تغییرات مقاومت ویژه (یا عکس آن هدایت ویژه) در برابر ژرفا، ارائه می شود. برای دستیابی به این مهم، نخستین گام حل معادله القای میدان الکترومغناطیس است. از آنجا که حل این انتگرال با روش های تحلیلی مرسوم امکان پذیر نیست؛ روش های عددی متعددی برای حل آن ابداع شده است. از جمله این روش ها می توان به تبدیل لاپلاس، تبدیل هنکل، روش ژاکوبی و... اشاره نمود. از سوی دیگر افراد مختلف، راهکارهای متعددی برای حل معادله القای میدان الکترومغناطیس توسط این روش ها ارائه نموده اند. یکی از مهم ترین این روش ها، تبدیل هنکل سریع است. برای حل معادله القای الکترومغناطیس به روش هنکل سریع، در اختیار داشتن کرنل و ضرایب وزنی، نیازی جدی است، به طوری که با نبود یکی از این دو، حل معادله یاد شده ناممکن است. در این نوشتار ابتدا روش گوپتاسارما- سینگ (Guptasarma-Singh) برای حل انتگرال معادله القای میدان الکترومغناطیس مطرح می شود. آنگاه نتایج حاصل از به کارگیری این روش و تصحیح آن مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد، ضمن آن که نتایج حاصل از این تصحیح در دو مدل مصنوعی، با مدل سازی معکوس به نمایش گذارده می شود. در این میان، نتایج حاصل پس از افزودن پارامتر آشکارا گویای بهبود نتایج مدل سازی معکوس است. ضمن این که مسئله نقاط تکین نیز که در بسامد های بالا در تمامی روش های حل رخ می دهند؛ نیز نه به طور کامل، اما تا حد زیادی برطرف شده است.
    کلیدواژگان: الکترومغناطیس هوابرد هلیکوپتری، مدل سازی معکوس، انتگرال ماندری، انتگرال بهبودیافته ماندری
  • سعیده سنماری، لیلا فضلی، مهدی عمرانی صفحه 119
    نانوفسیل های آهکی و روزن بران پلانکتونیک دارای محدوده چینه شناسی کوتاه و گسترش جغرافیایی وسیع هستند لذا از این دو گروه فسیلی می توان برای تقسیم های زیست چینه ای استفاده کرد. بدین سبب و به علت نبود انجام بررسی های تطابقی بین این دو گروه فسیلی، برش سازند گورپی در خاور بهبهان مورد بررسی قرار گرفت. سنگ شناسی سازند گورپی در این ناحیه شامل سنگ های رسوبی مارنی است. بر مبنای بررسی های انجام شده تعدادی جنس و گونه از هر دو گروه فسیلی در برش گورپی شناسایی شد. با توجه به گسترش چینه شناسی نانوپلانکتون های آهکی و روزن بران پلانکتونیک، بازه زمانی برش مورد بررسی برای نانوپلانکتون های آهکی با زون های CC16-CC26 از زون بندیSissingh (1977) و برای روزن بران پلانکتونیک از زیست زون Dicarinella asymetrica- Globotruncanita elevata Zone تا زیست زون Abathomphalus mayaroensis Zone از زون بندی James & wind (1985) هم خوانی دارد. بر اساس محدوده چینه شناسی گونه های شاخص و زیست زون های مشخص شده سن سازند گورپی در خاور بهبهان از سانتونین پسین تا ماستریشین پسین پیشنهاد می شود
    کلیدواژگان: تطابق، نانوپلانکتون های آهکی، روزن بران پلانکتونیک، خاور بهبهان
  • محمدرضا مهدوی فر صفحه 127
    در این بررسی سعی شده است با استفاده از روش ارائه شده توسط Anbalagan (1992) و تغییر عوامل و وزن اختصاص داده شده به آنها، روشی نوین برای پهنه بندی خطر لغزش در مناطق بیابانی ساحلی (که دارای شرایطی خاص از نظر عوامل زمین لغزش هستند) تدوین شود. به این منظور، بخشی از ارتفاعات مشرف بر روستای عسلویه (استان بوشهر) با روش پیشنهادی پهنه بندی شده و نتایج آن مورد ارزیابی قرار گرفته است. با توجه به شرایط مشابه منطقه مورد بررسی با بخش وسیعی از مناطق جنوبی ایران، روش ارائه شده می تواند الگویی مناسب برای پهنه بندی خطر زمین لغزش های مناطق یادشده در مقیاس متوسط به شمار رود.
    کلیدواژگان: پهنه بندی خطر، زمین لغزش، لغزش، مناطق بیابانی ساحلی
  • محمود صادقیان، حبیب الله قاسمی، زهره فارسی صفحه 133
    توده گرانیتوییدی چاه سالار در جنوب باختر نیشابور، در شمال روستای چاه سالار و در حاشیه شمالی پهنه ساختاری ایران مرکزی واقع شده است. این توده به درون مجموعه افیولیتی سبزوار نفوذ کرده است و طیف ترکیب سنگ شناسی آن را دیوریت، کوارتزدیوریت، گرانودیوریت و آلکالی فلدسپار گرانیت تشکیل می دهند. آلکالی فلدسپار گرانیت ها، عضو بسیار تفریق یافته این مجموعه هستند که به صورت دایک یا آپوفیز این توده نفوذی را قطع می کنند. پگماتیت های گرانیتی و توده های کوارتزولیتی همراه آنها، تفریق یافته ترین عضو این مجموعه سنگ شناسی هستند. معادل های نیمه ژرف سنگ های نفوذی نامبرده مانند آندزیت پیروکسن دار، آندزیت، تراکی آندزیت و داسیت به صورت دایک یا گنبد، این توده نفوذی را قطع می کنند. سنگ های مورد مطالعه بافت های گرانولار، میرمکیتی، گرافیکی، پورفیری، میکرولیتی پورفیری، گلومروپورفیری و جریانی نشان می دهند. به استثناء آلکالی فلدسپار گرانیت ها که بسیار تفریق یافته اند، دیگر ترکیبات سنگی بر روی نمودارهای تغییرات اکسیدهای عناصر اصلی، کمیاب و کمیاب خاکی در برابر SiO2 یا اندیس تفریق، تغییرات به نسبت پیوسته ای نشان می دهند. این توده دارای ماهیت کلسیمی- قلیایی و متاآلومین است و به گرانیتوییدهای نوع I تعلق دارد. نمودارهای متمایز کننده محیط زمین ساختی نیز نشان می دهند که توده گرانیتوییدی چاه سالار در قلمرو گرانیتوییدهای کوهزایی نوع کمان آتشفشانی(VAG) و همچنین گرانیتوییدهای جزایر کمانی (IAG) قرار می گیرد. بررسی جامع ویژگی های زمین شناسی صحرایی، سنگ نگاری و ژئوشیمیایی، حکایت از آن دارد که ماگمای سازنده این توده نفوذی از راه ذوب بخشی ورقه اقیانوسی فرورونده (متابازیت) یا گوه گوشته ای متاسوماتیسم شده، حاصل گشته و سپس از روش فرایند تبلور تفریقی، آلایش یا آمیختگی ماگمایی تحول پیدا کرده است.
    کلیدواژگان: سنگ زایی (پتروژنز)، توده گرانیتوییدی، گرانیتوییدهای جزایر کمانی، تبلور تفریقی، چاه سالار، نیشابور
  • سید محمدحسین رضوی، علیرضا سیاره صفحه 151
    در شمال خاوری سنندج (جنوب بیجار) واقع در استان کردستان، و در پهنه ساختاری سنندج- سیرجان سنگ های آتشفشانی جوان رخنمون دارند. در این منطقه سنگ های وابسته به کرتاسه، الیگوسن، میوسن و پلیوسن نیز دیده می شوند. بررسی های صحرایی نشان می دهد که در این منطقه، فعالیت آتشفشانی در دو مرحله صورت گرفته است. در مرحله نخست پرتاب مواد آذرآواری، سبب ایجاد مخروط آتشفشان و تشکیل دهانه شده و در مرحله بعد گدازه بیرون ریخته است. سنگ های آتشفشانی ترکیبی، در محدوده تراکی آندزیت، آندزیت، آندزیت- بازالت و بازالت دارند. فقیر بودن ماگما از سیلیس، وجودآنالسیم و اولیوین، و نبود ارتوپیروکسن و پیژونیت از ویژگی های سنگ های منطقه است، که گواه بر وابسته بودن این ماگما به سری قلیایی است. شواهد سنگ نگاری مانند وجود بیگانه سنگ (زینولیت) گنیسی و وجود بیگانه بلور کوارتز با حاشیه واکنشی در سنگ های منطقه دلیل بر آلایش ماگما با پوسته است. از نظر ژئوشیمیایی، تغییرات Rb، Sr، Pb و Hfنیز این پدیده را تایید می کند. با توجه به وجود توپوگرافی پست سنگ های آتشفشانی، شکستگی ها و گسل های امتداد لغز و شواهد سنگ شناسی، درجه کم ذوب بخشی و آلایش پوسته ای می توان محیط زمین ساختی- ماگمایی کششی را برای منطقه در نظر گرفت. کشش محلی و باز شدگی در امتداد پهنه گسل های امتدادلغز راهی برای صعود ماگما به سطح زمین فراهم کرده است.
    کلیدواژگان: بیجار، سری قلیایی، سنندج، سیرجان، آلایش ماگما
  • علیرضا زراسوندی، حسن زمانیان، الهام حجازی، عبدالحسین منصور صفحه 157
    بوکسیت سرفاریاب در 250 کیلومتری خاور اهواز، در محدوده استان کهگیلویه و بویر احمد در زون ساختاری زاگرس چین خورده ساده و در میان سازندهای سروک و ایلام تشکیل شده است. واحدهای بوکسیتی این کانسار از پایین به بالا عبارت است از: آهک سروک، آهک مارنی، آرژیلیت ها، بوکسیت پیزولیتی، بوکسیت زرد، بوکسیت قرمز و بوکسیت سفید. در این مطالعه برای تعیین فرایندهای شیمیایی دخیل در تشکیل بوکسیت سرفاریاب و نیز بررسی نقش و رفتار عناصر در فرایندهای هوازدگی و نحوه تبادلات شیمیایی آنها، از روش ژئوشیمیایی محاسبات تبادلات جرم استفاده شد. در این روش، مقادیر تبادل جرم عناصر مختلف نسبت به یک عنصر یا چند عنصر بی تحرک که بیشترین ثبات شیمیایی را طی فرایندهای هوازدگی از خود نشان می دهند، محاسبه شد. در این مطالعه از عناصر به عنوان عناصر بی تحرک شاخص استفاده شد؛ نتایج به دست آمده نشان می دهد که عناصر طی فرایندهای حاکم، از محیط خارج شده وعناصر غنی شده اند. با توجه به مطالعات صورت گرفته چنین به نظر می رسد که ماده اولیه بوکسیت سرفاریاب، آرژیلیتی بوده که با توجه به برجازا بودن بوکسیت سرفاریاب، می توان آهک سروک را که حاوی ذرات رسی است، منشا این عناصر در نظر گرفت.
    کلیدواژگان: تغییرات ژئوشیمیایی، بوکسیت، سرفاریاب، تغییرات جرم
  • علی نجاتی کلاته، محمود میرزایی، ناصر گویا، ابراهیم شاهین صفحه 165
    در این مقاله، به منظور مدل سازی وارون داده های مغناطیسی، از بسط توابع متعامد و ضرائب دامنه این بسط استفاده شده است. بردارهای پایه بسط ویژه بردارهای بهنجار شده مشتق دوم Hessian Matrix) (تابع هدف (Objective Function) است که از یک مدل مرجع استخراج می شوند. تعداد محدودی از ویژه بردارهایی که به این ترتیب به دست می آیند، زیرفضای جدیدی از متغیرهای مدل را تعریف می کنند که در این زیرفضا تعریفی جدید از تابع هدف بر مبنای متغیرهای به روز شده به دست خواهد آمد. روند کمینه سازی تابع هدف در این زیر فضای جدید بر مبنای این ویژه بردارها انجام خواهد شد. همان طور که در وارون سازی مسایل ژئوفیزیکی معمول است، در روند وارون سازی به معکوس کردن ماتریس هایی که تابع داده ها، متغیرهای مدل و شرایط هندسی مسئله هستند، نیاز است. ماتریس های بیان شده در این زیر فضای جدید دارای ابعاد کمتر و شرایط بهتر برای وارون سازی خواهند بود. انتخاب ویژه بردارهایی که نقش اساسی در وارون سازی دارند با ویژه مقادیر بزرگ در تجزیه ماتریس ها به مقادیر منفرد (SVD) معادل است. سایر ویژه بردارها دارای اثر کم در روند وارون سازی هستند و به طور معمول وارون سازی را به سوی کمینه های موضعی سوق می دهند. با استفاده از وارون سازی در زیر فضاهای محدود از متغیرهای مدل با شرایط بالا، وارون سازی با سرعت بالاتر و مقاوم تر در برابر نوفه انجام می شود. تاثیر روش روی داده های مصنوعی و واقعی میدان کلی میدان مغناطیسی آزمایش شده است. نتایج حاکی از همگرایی(Convergence) بالا و مقاومت در برابر نوفه در مسایل مطرح شده است.
    کلیدواژگان: مدل سازی وارون، روش زیر فضا، همگرایی، تصویرسازی ماتریسی، توابع متعامد
  • بهرام علیزاده، سید حسین حسینی صفحه 173
    سازند سرگلو به دلیل ژرفای بسیار زیاد و گسترش محدود آن در فروافتادگی دزفول (منحصر به نواحی شمالی)، بسیار مورد توجه زمین شناسان و بویژه زمین شناسان نفت است. هدف از این مطالعه، بررسی پتانسیل هیدروکربورزایی و شرایط رسوبگذاری سازند سرگلو در شمال فروافتادگی دزفول است. بدین منظور 34 نمونه خرده سنگ حاصل از حفاری، از چاه های 309، 310، 312 و 316 میدان نفتی مسجد سلیمان که لایه های ژوراسیک را قطع کرده اند، برداشت و تجزیه های ژئوشیمیایی پیرولیز راک ایول و پیرولیز کروماتوگرافی گازی (Pyrolysis Rock-Eval 6 & PY-GC)، بر روی آنان صورت گرفت. نتایج حاصل از تجزیه های بالا نشان می دهد که این سازند با داشتن مقادیر بالای TOC، توان هیدروکربورزایی «بسیار خوب» دارد. استفاده از نمودار استاندارد ون کرولن تصحیح شده و همچنین نمودار HI در برابر Tmax به منظور بررسی کیفیت و بلوغ مواد آلی، نوع کروژن در چاه های 309، 310 و 312 را مخلوطی از انواع III-IV معرفی می کند. البته نوع اصلی کروژن در این چاه ها نوع (تیپ) III-II می باشد و علت این اختلاف، کاهش مقادیر پارامتر HI در نتیجه بلوغ حرارتی بالا است. در چاه 316 کیفیت مواد آلی بهبود یافته است و کروژن های مورد مطالعه تلفیقی از کروژن های نوع III-II هستند. نمودار اسمیت رسم شده برای نمونه ها نشان می دهد که در تمامی چاه ها، نسبت S1/TOC بیشتر از 1/0 است و همه نمونه ها در ژرفایی قرار دارند که شرایط لازم برای زایش هیدروکربور را دارند. نسبت Pr/n-C17 در برابر نسبت Ph/n-C18 حاصل از تجزیه های تکمیلی نشان می دهد که محیط رسوبگذاری این سازند در بیشتر رخساره ها محیط دریایی است. بررسی پیروگرام ها و ترموگرام های حاصل نشان می دهد که آلکان های عادی در این طیف ها فراوانی کربن های C15 -C20 را دارند؛ این در حالی است که ترکیب های عادی آلکان های سنگین و بسیار سنگین فراوانی بسیار ضعیفی دارند. این امر به دلیل بلوغ بالای حرارتی است که سازند یادشده تحمل کرده است. در پایان می توان گفت که به طور کلی سازند سرگلو در میدان نفتی مسجدسلیمان به دلیل موقعیت خاص میدان در فروافتادگی دزفول متفاوت از دیگر میادین نفتی عمل کرده و دارای پتانسیل هیدروکربوری بسیار بالایی است و با توجه به ژرفای بسیار زیاد و واقع شدن در پایان پنجره نفتی در مرحله گاز زایی قرار گرفته است
    کلیدواژگان: فروافتادگی دزفول، میدان نفتی مسجدسلیمان، سازند سرگلو، پتانسیل هیدروکربورزایی، محیط رسوبگذاری، پیرولیز راک ایول، پیرولیز، کروماتوگرافی گازی
  • غلامرضا الیاسی غلامرضا الیاسی، محمد کریمی، عباس بحرودی، امیر عادلی سرچشمه صفحه 179
    حجم زیاد نقشه ها از منابع مختلف، در مقیاس ها و قالب های متفاوت و با سلیقه های فردی گوناگون و عدم وجود راه کارهای مناسب در تلفیق حجم وسیع اطلاعات، تهیه نقشه پتانسیل معدنی را با مشکل مواجه ساخته است. استفاده از علم و فناوری سامانه اطلاعات جغرافیایی، افزون بر آن که می تواند در ساماندهی اطلاعات مربوط به مطالعات اکتشاف ذخایر معدنی مورد استفاده قرار گیرد، توانایی آن را دارد که تهیه و تلفیق لایه های اطلاعاتی مختلف را در قالب مدل های گوناگون، با سرعت و دقت بیشتری انجام داده و به عنوان پشتیبانی برای تصمیم گیری های فضایی مورد استفاده قرار گیرد. در این مقاله، نقشه پتانسیل معدنی اندیس مس نوچون به منظور تعیین نقاط حفاری تهیه شده است. لایه های مورد استفاده شامل لایه های تیپ سنگ شناسی، ساختار، دگرسانی، نشانه های کانی سازی، زون بی هنجاری قابل شارژ و مقاومت ظاهری و فاکتور فلزی و بی هنجاری عناصر مس و مولیبدن و ادیتیو مس و مولیبدن هستند. پس از آماده سازی اطلاعات و تهیه نقشه های فاکتور و وزن دهی آنها، این نقشه ها در قالب یک شبکه استنتاجی تلفیق شدند. استفاده تلفیقی از عملگرهای منطق فازی و همپوشانی شاخص در شبکه استنتاجی افزون بر مرتفع نمودن نقایص موجود در دیگر مدل ها، امکان ترکیب قابل انعطاف تر نقشه های فاکتور را فراهم ساخته است. با توجه به نقشه پتانسیل معدنی تهیه شده، محتمل ترین منطقه از نظر وجود کانی سازی مس پورفیری در بخش شمال خاوری محدوده مورد مطالعه تعیین شد. در پایان با انطباق گمانه های اکتشافی با نقشه های پتانسیل معدنی نهایی، میزان تطابق نتایج بر اساس دو نوع رده بندی نقشه پتانسیل معدنی به ترتیب برابر 52/64 و 16/63 درصد برآورد شد. گفتنی است در صورت انجام این مطالعات، پیش از انجام عملیات حفاری و تنها با فرض عدم حفر گمانه های اکتشافی در مناطق دارای وضعیت ضعیف یا خیلی ضعیف، 26 درصد از گمانه ها حفاری نشده و حدود 200 میلیون تومان در هزینه های حفاری صرفه جویی خواهد شد
    کلیدواژگان: سامانه اطلاعات جغرافیایی، نقشه پتانسیل معدنی، منطق فازی، نوچون
|
  • B. Mehri, E. Rastad, F. Fayyazi Page 3
    The Khanjar Pb- Ag (Zn) deposit is one of the stratabound deposits of Cretaceous age in Central Iran. The ore bodies may be grouped into two main geometric types: 1) Lenses of ore bodies congruent with bedding, 2) Ores as open space filling or with brecciate fabric due to faulting. Both types occur in limestone unit (k2b).Three ore bearing facies have been distinguished in the Khanjar area: 1) Siliceous limestone facies; galena, sphalerite and pyrite are the main ore minerals. Minor amounts of chalcopyrite are also visible. 2) Mullusca, Echinoderm wackstone facies with galena and sphalerite. 3) Rudist limestone facies with large amount of galena. As with other stratabound and stratiform Pb- Zn deposits, the main ore minerals are simple and few in number. In addition, galena, sphalerite and pyrite, some tetrahedrite, barite and minor amounts of copper minerals are observed. Pyrite often with framboidal texture and sphalerite with spheroidal texture form always part of paragenesis. Fluid inclusion investigations on saddle dolomite located in fractures with galena and sphalerite demonstrated the homogenization temperature of 145-230 centigrade and salinity of 17.5-23% NaCl equivalent.Geometry of ore bodies, occurrence of ore horizons in certain sedimentary facies, ore textures and structures, depositional environment (Lagoonal), paragenetic sequence of minerals and fluid inclusion data, all suggest that Khanjar Pb- Ag(Zn) deposit is an MVT deposit.
  • M.R. Partoazar Page 13
    The stratigraphic section of Esfeh is located at 15 km north-east of Shahreza and 65 km south of Esfahan. The aim of this study is to consider the lithostratigraphy, biostratigraphy and how to settle the Permian-Triassic boundary, also the geochronology of them. The biostratigraphic study of this section indicates the existence of index Fusulinidae with the high quality of other places. for instance:Verbeekina verbeeki, Sumatrina annae, Afghanella schenki, Yangchienia iniqua, Eoparafusulina Shengi. In this study the geochronological change of member 3 of the Surmagh Formation with attention to index fossils attributed from Guadalupian to Early Julfian and also the lithoiogical alterations to exist in deposits of the Hambast Formation equivalent to Esfeh section, the Shahreza formation propose is necessary.
  • M. Asadi Sarshar, A. Bahroudi, M. Qorashi, M. R. Ghassemi Page 19
    Estimate of moment rate is comparatively reckoned as a new method for dealing with tectonic activities rate in different regions and it prepares the way for putting together different methods. In fact, moment rate states rate of energy which exists in deformation system. There are three different approaches to state moment rate that each one express tectonic motion and movement of a region from a particular view. These three approaches consist of: geodetic (surveying), seismic and geology methods. Geodetic method which is determined on the basis of gained strain rate tensor from geodetic data, shows deformation rate (including seismic and aseismic) that is happening in the region at this moment in time. Moment rate which has gained on the basis of historical and instrumental catalogues, shows the total released seismic energy during quake events which are available in earthquake of region and geologic moment rate which gained with geometric parameters of faults, reveals potential of the faults in releasing stored elastic energy in. Geodetic moment rate, seismic moment rate (on the basis of historical and instrumental earthquake data) and geologic moment rate are estimated for Central Alborz region. The most moment rate in the study area belongs to geodetic approach (8.83×1019 Nm/yr) and then geologic moment rate (0.12×1019 Nm/yr) and finally the least quantity belongs to seismic moment rate (0.022×1019- 0.046×1019 Nm/yr). Considering, distribution of earthquake epicenters, the most seismic energy is released in the south parts of Central Alborz and considering high geodetic and geologic moment rates in north parts, it seems, north parts of Central Alborz have higher seismic potential.
  • M. Shafiee Ardestani, E. Ghasemi-Nejad, H. Vaziri Moghaddam Page 25
    In order to study the fossil contents of the Abderaz Formation for biostratigraphical purposes the 300 meters thick section was sampled at type section. The sequence is mainly made up of grey shales and marls with two units of chalky limestone in upper part. The lower contact of the formation with Aitamir Formation is disconform while the upper contact with Abtalkh is continuous. Fifty six species belonging to 16 genera were identified and four biozones were differentiated. These are: Helvetoglobotruncana helvetica (Sigal) total range Zone, 2-Marginotruncana sigali - Dicarinella primitiva (Premoli Silva and Sliter) Partial range Zone, 3- Dicarinella concavata (Sigal) interval Zone and 4-Dicarinella asymetrica (Postuma) total range Zone. Based on, these an age of Turonian-early Campanian is quoted to the formation. Also it was shown that Helvetoglobotruncana helvetica, the index species for middle Turonian exists at the base of the formation while, in the samples immediately below this belonging to Aitamir Formation Rotalipora appenninica, the index for middel cenomanian was recorded. Therefore, lack of index species for late Cenomanian- early Turonian shows a gap spanning this period between the Aitamir and Abderaz Formations. This could be a result of sub Hersinian orogeny.
  • H. Hamzehloo, E. Farzanegan, H. Mirzaei Page 35
    The December 20, 2007 earthquake has occurred three months after the September 16, 2007 earthquake near the Tabriz city in East Azarbaijan province. We have used SH- waves accelerographs data and Brune model to estimate the causative fault plane parameters. The strike, dip and rake have been estimated as 310o, 85o and 170o, respectively. The focal mechanism shows right- lateral strike slip, which is consistent with the North Tabriz Fault. This is the first focal mechanis for the North Tabriz fault based on the strong ground motion data.
  • L. Izadi Kian, A. Alavi, M. Mohajjel Page 39
    The Simin- Darreh Moradbeik shear zone is located in the south of Hamedan city with 5 km width and at least 10 km length. The portion of contact metamorphic rocks, plutonic rocks and migmatits are affected by this shear zone. At least three ductile deformation stages are recognized by folding and foliation of each stages of deformation. All of deformation stages are coaxial and created interference pattern of folding. Field evidence shows tension and shear stress in this area. The shear zone dips to northeast and northwest with normal sense of shear movement. This shear zone deformed locusom of migmatite, boudinage of andalusite porphyroblast and formed granitic mylonite from Khako granite. Distribution of mylonitic foliation poles show refolding of this shear zone at the next deformation stages. According to deformation stages in Hamadan tectonites, possibly this shear zone formed syn to post second deformation (D2)
  • M. Khademi Page 47
    The only geologic evidence of the neotectonic activity of theTorud region is its seismisity which assumed to be related to the Torud seismogenic fault. This fault has been overlain by the Quaternary alluvium in the major part of its length. Therefore, the study of morphotectonical characteristics of the region gives more evidences about its activity. Calculation of three morphotectonic indices including stream length - gradient (SL) and ratio of valley - floor width to valley height (Vf) of stream channels and mountain front sinuosity (Smf) shows high SL values (425 - 1044) and low Vf (2.68 - 3.34) and Smf (1.05 - 1.44) values and indicate that the region has activity specially at two parts: central part (near the mountain front) and northwestern part (near the main divide of the Torud mountains) and therefore the tectonic activity class of the region can be number 1. The activity of the central part can be due to the movements of the Torud fault. The activity of the northwestern part is the result of the uplift of the region which is related to the at least one fault parallel with the Torud fault that has formed the relic mountain fronts at recent past. The distribution of strain of this activity shows the progressive deformation from north northwest to south southeast and from west to east.
  • R. Khavari, M. Ghorashi, M. Arian, Kh. Khosrotehrani Page 67
    The paper presents a method for evaluating relative active tectonics based on geomorphic indices useful in evaluating morphology and topography. Indices used include: stream length-gradient index (SL), drainage basin asymmetry (Af), hypsometric integral (Hi), ratio of valley-floor width to valley height (Vf), index of drainage basin shape (Bs), and index of mountain front sinuosity (Smf). Results from the analysis are accumulated and expressed as an index of relative active tectonics (Iat), which divided into four classes from relatively low to highest tectonic activity. The study area along the south flank of the central Alborz mountain range in north Iran is an ideal location to test the concept of an index to predict relative tectonic activity on a basis of area rather than a single valley or mountain front. The recent investigations show that neotectonism has played a key role in the geomorphic evolution of this part of the Alborz mountain range. Geomorphic indices indicate the presence of differential uplifting in the geological past. The high class values (low tectonic activity) for Iat mainly occur in the south and southeast of the Karaj drainage basin, while the rest of the study area has classes of Iat suggesting moderate to high tectonic activity. Around the Amirkabir Lake, Iat has the highest value. The distribution of the indices defines areas associated with different mountain fronts and estimates of relative rates of tectonic activity. More than half of the study area is classified into classes 2 or 1 of high to very high tectonic activity in terms of the apparent geomorphic response. In different tectonic environments with greater rates of active tectonics, the values of indices would differ as well as their range in value. The stream network asymmetry (T) was also studied using morphometric measures of Transverse Topographic Symmetry. Analysis of the drainage basin and a number of sub-basins in the study area results in a field of T-vectors that defines anomalous zones of the basin asymmetry. We test the hypothesis that areas with great stream migration are associated with indicatives values of Iat.
  • M. Mohajjel, M. Biralvand Page 75
    Abundant chevron folds were produced in well-bedded red thin layers radiolarites in Kermanshah area. Various fold hinge area structures were produced due to competency contrast and change of thickness in radiolarian shale and thick-bedded limestone intercalation in radiolarite sequence. Different styles of folding exist in massive to thick-bedded limestone and shale where they are inter-bedded with radilarites. Unique thin layers of the radolarite layers were folded in parallel shape but change of folds shape and mechanism were produced where thick bedded limestone or thin layers of radiolarian shale intercalations exist. Fold accommodation faults were generated in cases during folding. Geometry and style of folding indicate that deformation in radiolarites was produced by parallel folding due to buckling mechanism with southwest vergence. Thrust faults were generated during later stages, displacing some parts of the folded radiolarites.
  • A. Zamani, M. Nedaei Page 83
    One of the basic discussions in geosciences is construction of different tectonic zoning maps. In conventional tectonic zoning, not only the great amounts of subjective judgment are involved but also accurate interpretation of high-dimensional data is so difficult and out of human capability. To alleviate these deficiencies, quantitative scientific methods in data mining domain can be applied as an effective and useful tool to construct the new numerical maps in geosciences. In this paper self-organizing map (SOM) neural network that is one of the common methods in data mining has been applied for numerical tectonic zoning of Iran. SOM is an unsupervised artificial neural network particularly adept at pattern recognition and clustering of high-dimensional data. Visualization of high-dimensional data in two-dimensional topological-preserving feature map is another specific capability of SOM that represent both homogeneity within and similarity between clusters. Although there are some similarities between SOM's numerical maps constructed here and the conventional maps but SOM method is more powerful for identification and interpretation of different zones than conventional methods. Utilizing SOM method enables us not only to evaluate the degree of homogeneity in each zone, but also to separate regions zone that experience similar geological evolutionary despite of their geographical locations. For instance Lut and Gavkhuni zones show more homogeneity than Makran and Azerbayejan zones also Kopeh-Dagh and Zagros are located at different regions, they have similar features. The results obtained here represent separation between Makran from East Iranian Ranges and Western Azerbaijan from Alborz Ranges, too. It is important to recognize that the SOM's results are based purely on the geophysical, geological and seismic features presented previously. So correspondences and differences between the SOM's zones and a given zone based on conventional method must receive careful thought.
  • M. Shams, K. Seyed-Emami Page 89
    The Dalichai Formation and its ammonite fauna is studied for the first time in the Parvar area, Central Alborz. At Parvar the Dalichai Formation, with a thickness of about 70 m, consist of an alternation of grayish silty marls, marlstones, marly limestone and limestone and is subdivided into 5 members. A rich ammonite fauna (407 specimens) have been collected from the member 4 and 5, comprising the following families: Phylloceratidae, Lytoceratidae, Oppeliidae, Haploceratidae, Sphaeroceratidae, Parkinsoniidae, Morphoceratidae and Perisphinctidae. These indicate a Late Bajocian and Bathonian age. Member five consists of greenish to reddish, nodular and flaggy limestones and is a typical condensed horizon.
  • A. Rajabi-Harsini, M. Memariani Page 95
    In this study, in order to evaluate the geochemical characterization of Kangan Formation in well B in South Pars Gas Field, geochemical analysis (including preliminary and complementary analysis such as Rock-Eval Pyrolysis, extraction of organic matter (EOM), bitumen fractionation, Gas chromatography and Gas chromatography-Mass Spectrometry) were carried out on core samples. Geochemical results reveal that these samples have kerogen type III and II, indicating a marine organic matter with a little terrestrial input. The organic matter of these samples was derived from source rock(s), with clastic-carbonate lithology which deposited under anoxic to subanoxic conditions. In addition, the above samples exhibt poor to moderate genetic potential with kerogen maturity at the beginning of oil generation (late diagenesis to early catagsnesis). Also, based on column chromatography, the above samples are mainly composed of paraffinic-naphthenic and paraffinic hydrocarbons. A negligible amount of hydrocarbons seems to have been generated locally from Kangan Formation.
  • N. Hafezi Moghaddas, G. A. Kazemi, H. R. Amiri Moghaddam, R. Sanchooli, F. S. Hejazi Nejad Page 103
    Olang Coal Mines in the Ghareh Chai watershed are located 100-130 km far from Gorgan and 20 km to the south of Ramian. In this research, the environmental impacts of these mines in this region including impacts on soil and water resources, slope instability and river bed erosion have been investigated. To evaluate the effects of mine drainage and surface pollutants, 34 water samples were collected in two different seasons, spring and summer. The samples were collected from mine drains and upstream and downstream of the junction points of such drains with streams, and subjected to analysis for chemical constituents. The results have shown that mine drainage has increased salinity and organic content of natural streams, but it has not significantly affected the concentration of heavy metals and other constituents. The most polluted samples are those located close to the dumps. This suggests that improper disposal of mine dumps, which are extensive in the area, is the main cause of soil and water pollution. Therefore, proper sealing of such dumps and optimum management of mine drainage is needed to minimize the negative impacts of coal mining. To evaluate the slope instability and land sliding associated with mining activities, first of all, the position of all land slides were located and mapped. The causes of each landslide were then identified. The analysis shows that land sliding is more common in the mining areas, and human activity together with natural causes such as geology, climate and hydrology play important roles in the occurrence of landslides.
  • M. Eskandari, M. R. Gheitanchi Page 109
    In this article, we studied the dynamic fracture process of Bam earthquake. In two presented models stress heterogeneity on the fault plain was modeled as barrier or asperity and friction included as slip-weakening relationship. Results of models were constrained by near field ground motion recorded in Bam station. In the first model, fracture starts form a weak asperity which waves surround the neighbor barrier and break it down. In the second model, another asperity is included in southern part of the fault. Breaking barrier releases two fracture fronts traveling in two different regimes. One of them travels faster than shear waves and goes to the intersonic velocity. The other front travels with 0.74 shear wave velocity and makes the largest pulse of the record. Both models predict the slip rate successfully, but the second model is more consistent with the real data.
  • A. R. Arab-Amiri, A. Moradzadeh, N. Fathianpour, D. Rajabi, B. Siemon Page 115
    It is about 30 years that Helicopter electromagnetic (HEM) surveys are being used for rapid mineral and ground water exploration, environmental investigations and also geological mapping in extensive areas. Despite this, one of the most important problems in using obtained data from the surveys is accurate interpretation of the data. Otherwise, there will be no beneficial results while spending high costs. Thus the interpretation of the data is as old as the surveys. Several experts have tried to improve the interpretation of HEM data and they have achieved great successes. Almost the results of all these surveys are presented as resistivity (or conductivity)-depth sections. To reach this target, the first step is to solve the electromagnetic induction integral equation. As solving this integral is not possible using analytical methods, several numerical methods such as Laplace transformation, Hankel transformation and Jacobi-Matrix methods have been suggested for the solution of the integral, and different approaches have been presented with each method by various authorities. One of the most important solution methods is fast Hankel transformation. In this paper, it is attempted to use this method for finally obtaining resistivity-depth sections. For solving the induction equation by this method, we need the kernel function of the integral and weighting coefficients that replace the Bessel function in the integral. For this, first we use the Guptasarma-Singh method. Then results of this method are corrected and evaluated. Then, these results will be analyzed and tested with two synthetic models in addition to presenting the results of inverse modeling. Finally, by adding new parameter named α0 to induction equation, we will clearly see an improvement in the results of inverse modeling. Meanwhile, the problem of singularity that occurs at high frequencies is almost removed.
  • S. Senemari, L. Fazli, M. Omrani Omrani Page 119
    Nannofossils and foraminifera planktonic have been short range stratigraphy and spread vast geographical because of that two fossils groups can be used for subdividing biostratigraphy. According to this, and due to the lack of any correlational paleontological study, the nannofossils of Gurpi Formation have been investigated in north of Gachsaran. This formation has been formed of marl. As a result of this study and based on the obtained nannofossils and foraminifera planktonic, the studied section is Late Santonian to Late Maastrichtian in age, that corresponding to CC16-CC26 Zones (Sissingh, 1977) and Dicarinella asymetrica- Globotruncanita elevata Zone to Abathomphalus mayaroensis Zone (James & wind, 1985).
  • M. Mahdavifar Page 127
    A new method is developed using modification of Anbalagan method (1992) for slide hazard zonation in coastal desert area. A region in the south of Iran is studied using the method, and the result is compared with the result of zonation using Anbalagan method. This comparison shows that the use of new method can provide better results for slide hazard zonation in coastal desert area in the middle scales.
  • M. Sadeghian, H. Ghasemi, Z. Farsi Page 133
    Chah Salar granitoidic pluton is located in the N of Chah-Salar village, SW of Neishabour, in the northern margin of structural Central Iran zone. This pluton intruded in Sabzevar ophiolitic Zone and based on the field observations, petrographical and geochemical classification diagrams, its lithological composition composed of diorite, quartzdiorite, granodiorite and alkali feldspar granite. Alkali feldspar granites as a much fractionated end-members of this rock association are intruded in this pluton in the form of dikes or apophyse shapes. Granitic pegmatites and their associated quartzolites are the most differentiated end-member of this rock association. Their subvolcanic equivalents such as pyroxene-bearing andesite, andesite, trachyandesite and dacite cut this pluton in the forms of dikes or domes. The studied rocks show variety of textures including granular, myrmekitic, graphic, porphyritic, microlitic porphyry and pilotaxitic. Except alkali feldspar granites which are highly fractionated, the other lithological compositions, on the variations diagrams of major, trace and rare earth elements versus SiO2 or differentiation index show continuous compositional variations. This pluton has calc-alkaline and metaluminous nature and belongs to I-type granitoids. Also tectonic setting discrimination diagrams indicate that the Chah Salar granitoidic pluton belongs to volcanic arc granitoids (VAG) and island arc granitoids (IAG). Detailed investigations of field geology, petrography and geochemical characteristics indicate that magma-forming of this pluton is resulted from partial melting of subducted oceanic slab (metabasite) or metasomatized mantle wedge and then evolved by fractional crystallization, magma contamination or magma mixing.
  • A. Zarasvandi, H. Zamanian, E. Hejazi, A.H. Mansour Page 157
    The Sar-Faryab bauxite deposit is located in 250 km east of Ahvaz city in Kohgeloye and Bovair-Ahmad Province, Iran. Structurally the deposit is located in the Zagros Simply Fold Mountain Belt and was formed between the Ilam and Sarvak Formations. The bauxite horizon in this deposit consists of marly limestone, argillite, oolitic-Pisolitic, yellow, red and white bauxite. This study uses the geochemistry of immobile elements (Al, Ti, Zr and Y) to trace the precursor rock of the bauxite deposit and to calculate the mass changes that took place during weathering and bauxitization. The result indicates that Ssi, Ca, Mg, K, Na elements are depleted and elements are enriched during the weathering and bauxitization. Geochemical data show that argillaceous debris in the Sarvak limestone can be the source of the Sar-Faryab bauxite deposit.
  • A. Nejati Kalateh, M. Mirzaei, N. Gouya, E. Shahin Page 165
    In this paper we used orthogonal basis functions and expansion coefficients for inverse modeling of magnetic data. The basis functions chosen are normalized eigenvectors of second derivation of the objective function (Hessian matrix) calculate for an initial model. Limited number of basis vectors obtained in this way defines a new subspace in model parameters space. A new objective function is defined in term of these new parameters and minimized in subspace of original space. As in geophysical inverse problems we need to inverse matrixes that are functions data and geometry of data and model parameters. The matrix inversion in new subspace of the original space will be better conditions due to less dimensionality in the inversion. Since the most significant eigenvectors corresponding the largest eigen values in Singular Value Decomposition (SVD) of matrixes. Others eigenvectors have less influence in fitting data or lead inversion procedures to local minima. With apply subspace method inversion will be fast and stable against the noise. The efficiency of the method is tested with synthetic and real magnetic data (acquired from Moghan area, north-west of Iran). The results proved fast convergence and stability of inversion against the noise.
  • B. Alizadeh, S. H. Hosseini Page 173
    Sargelu Formation is deeply buried and has limited distribution in Dezful Embayment (limited to the northern part), hence, investigation of petroleum potential of this formation has attracted many petroleum geologists. In this study, hydrocarbon potential of Sargelu Formation in Northern Dezful Embayment is evaluated geochemically. For this purpose 34 drill cuttings from well numbers, 309, 310, 312 and 316 in Masjid-i-Soleiman (MIS) oilfield were selected, and geochemical analyses such as Rock-Eval VI pyrolysis and PY-GC were performed. The results reveal that the formation has "Very Good" hydrocarbon potential because of its high amounts of Total Organic Carbon (TOC). Results were plotted on Van-Krevelen as well as on HI vs. Tmax diagrams, and demonstrated mixed Kerogen Type III and IV due to low HI caused by higher thermal maturity, in well numbers 309, 310 and 312. However, the prominent Kerogen type was determined to be of mixed Kerogen type II and III. In all, the organic matter in well No. 316 has a better Kerogen type (mixed type II and III). All the Samples plotted on Smith Diagram have more than 0.1 S1/TOC ratios and capable of generating hydrocarbon. The Pr/nC17 vs. Ph/nC18 ratio demonstrates marine environment for Sargelu Formation. Pyro and thermograms reveal that normal alkanes are dominated in C15 - C20 range, while heavy normal alkanes are missing due to its high thermal maturity. In all it can be concluded that Sargelu Formation in MIS oilfield, due to its paleoenvironment as well as burial depth exclusively has a good quality of organic matter with adequate maturity at the end of oil window and hence is gas-prone.
  • G. R. Elyasi, M. Karimi, A. Bahroudi, A. Adeli Sarcheshme Page 179
    Piles of maps from different sources with varying scales and formats and different styles and absence of a proper solution for integrating vast amount of information has resulted in a complexity for preparing mineral potential map. Using GIS not only organizes the information related to mineral exploration but also has the ability to produce and integrate information layers in different models with more precision and speed and supports spatial decision makings. In this article mineral potential map of Now Chun copper prospect has been produced for determination of drilling points. Used layers in this study include rock type, structure, alteration, mineralization indicators, anomaly zone of chargeability and apparent resistivity and metal factor, anomaly of copper and molybdenum and Cu-Mo additive indexes. After information preparation, Factor maps were weighted and integrated in the inference network. Integration use of Fuzzy logic and index overlay operators in inference network can eliminate defects in other models and provide more flexible integration of factor maps. Regarding to produce mineral potential map, mineral potential zones of porphyry copper were located in north-east parts of studied area. Eventually, the degree of correlation between mineral potential map and those operated exploration boreholes have been estimated for two different classes, 63.16 % and 64.52 %. Comparison between the high potential points indicated by our mineral potential maps with those previous drilled boreholes reveals about 26% discorrelation. It means that if such present study had been done before any drilling operation, it could have saved 200,000$ just for drilling expenditure.