فهرست مطالب

مجله دانشکده پزشکی اصفهان
پیاپی 370 (هفته دوم فروردین 1395)

  • تاریخ انتشار: 1395/01/14
  • تعداد عناوین: 5
|
  • مقاله پژوهشی
  • محمدرضا محقق*، مجید قاسمی، کیوان بصیری، علی اصغر اخوت، باقر ذکی صفحه 1
    مقدمه
    نوروپاتی عصب Median به علت تحت فشار قرار گرفتن عصب در ناحیه ی مچ یا همان سندرم Carpal tunnel (Carpal tunnel syndrome یا CTS)، شایع ترین نوروپاتی ناشی از گیر افتادن عصب می باشد. CTS شیوع بالایی دارد و عدد تقریبی آن 6/280 در هر 100000 بیمار در سال تخمین زده شده است. تشخیص دقیق این سندرم، به عنوان راهنمای درمان و پیش گیری از عوارض و ناتوانی های ناشی از آن ضروری است.
    روش ها
    مطالعه ی حاضر از دی ماه 1392 تا فروردین ماه 1393 بر روی 64 بیماری که با علایم بالینی CTS به طور سرپایی به درمانگاه مرکز آموزشی- درمانی الزهرای (س) اصفهان مراجعه کردند، انجام شد. 54 نفر از این بیماران زن و 10 نفر مرد بودند. تمام بیماران تحت ارزیابی سونوگرافی و بررسی هدایت عصبی قرار گرفتند. مقادیر مختلف سطح مقطع عصب Median و نسبت سطح مقطع در مچ به بازو اندازه گیری شد و Cut of point مطلوب برای Wrist to forearm ratio (WFR) جهت تشخیص CTS تعیین شد.
    یافته ها
    Cut of point به دست آمده از طریق منحنی Receiver operating characteristic (ROC) برای WFR که حساسیت (Sensitivity) و ویژگی (Specificity) مقبولی داشته باشد، 07/2 بود و سطح زیر منحنی ROC برابر با 8/0 و با انتخاب این Cut of point حساسیت 76 درصد و ویژگی 83 درصد برای تشخیص CTS از طریق سونوگرافی مطرح می شود. همچنین، مطالعه ی حاضر نشان داد که با انتخاب Cut of point برابر با 07/2 برای WFR در عصب Median ارزش اخباری مثبت (Positive predictive value یا PPV) 95 درصد و ارزش اخباری منفی (Negative predictive value یا NPV)، 45 درصد بود.
    نتیجه گیری
    بر طبق سایر مطالعات انجام شده و بررسی مقالات موجود بر این نکته که نسبت سطح مقطع عصب در مچ به بازو شاخص دقیق تری است در اغلب موارد اتفاق نظر وجود دارد و این تکنیک زمان قابل توجهی را به روش تشخیصی اضافه نمی کند و با توجه به احتمال تفاوت های فردی، نژادی و آناتومیک، انتخاب این شاخص به جای سطح مقطع تنها در مچ، منطقی به نظر می رسد و با انجام این کار شاخص دقیق تری با قرار دادن هر فرد به عنوان شاهد خود به دست خواهد آمد. نتایج اولیه ی این مطالعه، حساسیت بالایی برای این شاخص به عنوان شاخص تشخیصی CTS مطرح کرده است. یافته های اولیه ی این مطالعه، حساسیت بالایی برای WFR نشان داده است، اما مطالعه ی بزرگ تری با حجم نمونه ی بیشتر جهت تایید این موضوع لازم است.
    کلیدواژگان: سندرم Carpal tunnel، اولتراسونوگرافی، اندازه سطح مقطع
  • بهروز عطایی، زهرا اخوان قربانی*، فرزین خوروش، امیرمحمد عطایی صفحه 2
    مقدمه
    ویتامین D علاوه بر تنظیم هموستاز کلسیم و سلامت استخوان، در یک سری از اقدامات غیر کلاسیک مانند بیماری های مزمن کبد دخالت دارد. از این رو، با توجه به اهمیت بیماری هپاتیت C و شیوع به نسبت بالای آن در کشور و همچنین شیوع بالای کمبود ویتامین D در جامعه، این مطالعه با هدف تعیین سطح سرمی ویتامین D در بیماران مبتلا به هپاتیت C و مقایسه ی آن با گروه شاهد به انجام رسید.
    روش ها
    در این مطالعه ی مورد- شاهدی، 60 بیمار مبتلا به هپاتیت C (گروه مورد) و 60 فرد سالم (گروه شاهد) انتخاب شدند و سطح ویتامین D آنان اندازه گیری شد و همراه با دیگر عوامل در بین دو گروه مورد و شاهد با استفاده از نرم افزار SPSS مورد مقایسه و تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین سطح سرمی ویتامین D در دو گروه مورد و شاهد به ترتیب 53/18 ± 23/26 و 61/13 ± 60/29 بود و اختلاف معنی داری بین دو گروه مشاهده نشد (260/0 = P). از طرف دیگر، 3 نفر (0/5 درصد) از گروه مورد دارای سطح پایین ویتامین D بود، اما در گروه شاهد، فردی با کمبود ویتامین D مشاهده نشد. همچنین، در گروه مورد 43 نفر (7/71 درصد) و در گروه شاهد 36 نفر (0/60 درصد) کمبود ویتامین D داشتند و توزیع فراوانی کمبود ویتامین D در دو گروه، اختلاف معنی داری داشت (033/0 = P).
    نتیجه گیری
    شیوع کمبود ویتامین D در بیماران مبتلا به هپاتیت C به طور معنی داری بالاتر از افراد عادی است و شیوع بالای کمبود این ویتامین، علاوه بر تاثیر بر سایر اندام ها و عملکرد آن ها، می تواند در کاهش کیفیت درمان هپاتیت C تاثیر قابل توجهی داشته باشد و منجر به تحمیل هزینه های اقتصادی بالا بر بیمار و سیستم بهداشت و درمان گردد. از این رو، ضمن توصیه به انجام مطالعات بیشتر، پیشنهاد می شود بیماران مبتلا به هپاتیت C قبل از شروع درمان، از نظر سطح سرمی ویتامین D مورد بررسی قرار گیرند و اقدامات جبرانی از جمله تجویز مکمل ویتامین D در آنان انجام گیرد.
    کلیدواژگان: هپاتیت C، ویتامین D، کمبود ویتامین D
  • مجتبی رحیمی، خسرو نقیبی، هادی یزدانیان* صفحه 3
    مقدمه
    سردرد بعد از عمل در جراحی های مختلف شیوع متفاوتی دارد، اما در رابطه با شیوع سردرد پس از جراحی کاتاراکت (آب مروارید) هیچ گونه مطالعه ای انجام نشده بود. از این رو، هدف از انجام مطالعه ی حاضر، بررسی عوامل موثر بر سردرد پس از عمل جراحی کاتاراکت بود.
    روش ها
    این مطالعه بر روی 770 بیمار تحت جراحی کاتاراکت انجام گرفت. پس جمع آوری اطلاعات دموگرافیک، بیماران به روش امولسیون سازی فیکو (Phaco emulsification) و اکسترا کپسولار (Extra capsular) تحت جراحی کاتاراکت قرار گرفتند و پس از انجام جراحی، اطلاعاتی در رابطه با سردرد، بعد از ریکاوری و 24 ساعت پس از جراحی ثبت شد و اطلاعات جراحی مانند روش جراحی، روش بیهوشی و نوع داروی مصرفی نیز ثبت گردید. برای مقایسه ی متغیرهای مورد مطالعه، از آزمون های t، 2χ و Mann–Whitney استفاده شد.
    یافته ها
    میزان وقوع سردرد در زمان ریکاوری در مردان (8/44 درصد) (001/0 > P)، در روش اکستراکپسولار (1/57 درصد) (004/0 > P)، در روش بیهوشی عمومی (8/43 درصد) (004/0 > P)، در روش استفاده از فنتانیل (2/46 درصد) (050/0 > P)، در بیماران دارای سابقه ی سردرد (5/69 درصد) (001/0 > P)، در بیماران بدون سابقه ی مصرف کافئین (5/50 درصد) (001/0 > P)، در بیماران بدون سابقه ی مصرف مسکن (4/41 درصد) (001/0 > P)، در بیماران دارای درد چشم (6/41 درصد) (001/0 > P) و موارد جراحی در عصر (3/39 درصد) (001/0 > P) بیشتر از بیماران دیگر بود. این در حالی است که شیوع سردرد پس از 24 ساعت گذشت از زمان جراحی در روش اکسترا کپسولار (1/38 درصد) (001/0 > P)، در روش استفاده از فنتانیل (8/25 درصد) (027/0 > P)، در جراحی با زمان بیش از 30 دقیقه (0/40 درصد) (001/0 > P)، در بیماران با سابقه ی سردرد (0/32 درصد) (001/0 > P)، در بیماران با سابقه ی سینوزیت (4/19 درصد) (001/0 > P)، در بیماران بدون سابقه ی مصرف سیگار و مواد مخدر (3/18 درصد) (001/0 > P) و در بیمارانی که عصر جراحی شده بودند (2/17 درصد) (027/0 > P)، بیشتر از بیماران دیگر بود.
    نتیجه گیری
    شیوع سردرد در بیماران تحت جراحی کاتاراکت بیشتر می باشد. از این رو، در بیمارانی که بر اساس نتایج مطالعه ی حاضر دارای عوامل خطر بروز سردرد (جنسیت مرد، بیهوشی عمومی، استفاده از فنتانیل، روش جراحی اکسترا کپسولار، سابقه ی سردرد و سینوزیت، دارای درد چشم بعد از جراحی و بیماران بدون سابقه ی مصرف کافئین، سیگار و مسکن) می باشند، باید اقدامات پیش گیرانه انجام شود.
    کلیدواژگان: سردرد، کاتاراکت، جراحی
  • ندا دبیر*، احمد علی معاضدی، عباس حق پرست، لطف الله خواجه پور، محمدرضا آخوند صفحه 4
    مقدمه
    عملکردهای شناختی با افزایش سن و به مرور زمان کاهش می یابد که شاید به خاطر نقص عملکرد کولینرژیک در قاعده ی مغز جلویی باشد. با توجه به اهمیت فیزیولوژیک تاثیر سریع استروژن، این تحقیق با هدف ارزیابی اثر 17-β استرادیول بر تخریب دو طرفه ی هسته ی قاعده ای مگنوسلولاریس مو ش های صحرایی نر بالغ مدل بیماری آلزایمر انجام شد.
    روش ها
    در این مطالعه، 40 سر موش صحرایی نر بالغ نژاد ویستار (Wistar) به شش گروه هشت تایی تقسیم شدند. گروه شاهد (دست نخورده)، گروه تخریب Nucleus basalis of meynert (NBM) (تخریب دو طرفه ی هسته ی قاعده ای مگنوسلولاریس با القای جریان الکتریکی 2 میلی آمپر به مدت 15 ثانیه)، گروه شاهد تخریب (ورود الکترود به هسته ی NBM بدون القای جریان الکتریکی)، گروه استروژن (تخریب NBM + 45 میکروگرم بر کیلوگرم 17-β استرادیول)، گروه روغن کنجد (تخریب NBM + 200 میکرولیتر روغن کنجد). در آزمون های اکتساب و یادآوری دستگاه ماز شعاعی هشت بازویی، الگوهای ورود به بازوها در هر گروه برای محاسبه ی انتخاب های درست، خطاهای حافظه ی کارکردی، خطاهای حافظه ی مرجع و زمان سپری شده در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    تخریب دو طرفه ی هسته ی NBM، کاهش حافظه ی فضایی در آزمون اکتساب را به شکل افزایش معنی داری در خطای حافظه ی کارکردی و مرجع (001/0 > P) و همچنین کاهش این عملکردها در آزمون یادآوری (001/0 > P) را نسبت به گروه شاهد تخریب نشان داد. تزریق 17-β استرادیول (45 میکروگرم برکیلوگرم) بعد از تخریب NBM، پارامترهای خطاهای حافظه ی فضایی را در دو آزمون اکتساب و یادآوری نسبت به گروه شاهد تخریب بهبود بخشید (050/0 < P).
    نتیجه گیری
    تخریب الکتریکی NBM می تواند عملکرد حافظه ی فضایی را کاهش دهد. استروژن درمانی بعد از آسیب مغزی اختلال شناختی را بهبود داد.
    کلیدواژگان: بیماری آلزایمر، قاعده مغز جلویی، عملکرد شناختی، هسته قاعده ای مگنوسلولاریس، استروژن
  • گزارش مورد
  • فریبا جعفری، محمدعلی نیلفروش زاده، الهه هفت برادران، آزاده ذوالفقاری باغبادرانی*، زهرا ملاباشی صفحه 5
    مقدمه
    ویتیلیگو، شایع ترین بیماری مزمن اختلال دپیگمانتاسیونی است که ناشی از فقدان ملانوسیت ها در اپیدرم بازال می باشد. درمان های دارویی و روش های جراحی دو شیوه ی اصلی درمان ویتیلیگو می باشند. از موثرترین روش های جراحی، پیوند سلولی سوسپانسیون اپیدرمی غیر کشت داده شده حاوی ترکیب سلول های ملانوسیت و کراتینوسیت می باشد. این مطالعه ی مقدماتی، با هدف بررسی اثربخشی روش ابداعی تهیه ی سوسپانسیون سلولی ملانوسیت- کراتینوسیت، در درمان بیماران مبتلا به ویتیلیگوی تثبیت شده انجام شد.
    روش ها
    در این مطالعه ، 20 بیمار مبتلا به ویتیلیگوی ثابت و مقاوم که با روش ابداعی به شماره ی 81687، پیوند سوسپانسیون سلولی غیر کشت داده شده بر روی آنان انجام شد، شرکت داشتند. پیگمانتاسیون مجدد در بیماران بر اساس فتوگرافی قبل و 6 ماه بعد از درمان، ارزیابی و نمره دهی شد.
    یافته ها
    از 20 بیمار تحت درمان در این مطالعه، میزان پیگمانتاسیون مجدد در ماه ششم در 1 بیمار (5 درصد) عالی، در 4 بیمار (20 درصد) خوب، در 11 بیمار (55 درصد) نسبتا خوب و در 4 بیمار (20 درصد) ضعیف گزارش شد.
    نتیجه گیری
    استفاده از سوسپانسیون سلولی ملانوسیت با استفاده از روش ابداعی به شماره ی 81687 در بیماران مبتلا به ویتیلیگو، با پاسخ درمانی بالای 50 درصد همراه می باشد که از نظر درجه بندی معادل پیگمانتاسیون نسبتا خوب است.
    کلیدواژگان: ویتیلیگو، ملانوسیت، کراتینوسیت، سوسپانسیون سلولی
|
  • Mohammad Reza Mohaghegh*, Majid Ghasemi, Keivan Basiri, Ali Asghar Okhovat, Bagher Zaki Page 1
    Background
    Median neuropathy due to nerve compression in the wrist, or carpal tunnel syndrome (CTS), is the most common entrapment neuropathy. Incidence of CTS is high at an estimated value of 280.6 per 100,000 patients per year. Accurate diagnosis of CTS is essential for treatment and preventing disability and morbidity.
    Methods
    64 patients with clinical diagnosis of CTS from the out-patient clinic of Alzahra Hospital, Isfahan, Iran were evaluated between January and March 2013. All the patients (54 women and 10 men) underwent nerve conduction study (NCS) and ultrasonography. The cross sectional area of the median nerve at the level of pisiform bone and 12cm proximal to that in elbow was estimated via ultrasonography which were used to calculate wrist/forearm ratio(WFR). The cut-off point value for WFR of median nerve was assessed and sensitivity and specificity of ultrasonography for CTS diagnosis was also determined.
    Findings: The optimal diagnostic cut-off values of CTS that we obtained by ROC curve was 2.07 and the areas under the ROC curve, was 0.8. This cut-off value had a sensitivity of 76%, specificity of 83%, positive predictive value (PPV) of 95% and negative predictive value (NPV) of 45%.
    Conclusion
    The WFR is a new option in the ultra-sonographic diagnosis of CTS. This technique does not add significant time to routine ultra-sonographic examination .The use of a ratio also helps to omit the variability between populations and anatomic variation. Our initial findings suggest a high sensitivity for this method, but study of a larger population is needed for confirmation.
    Keywords: Carpal tunnel syndrome, Ultrasonography, Cross sectional area
  • Behrouz Ataei, Zahra Akhgavan, Ghorbani*, Farzin Khorvash, Amirmohammad Ataei Page 2
    Background
    Some studies suggest that besides the known effects of vitamin D on calcium hemostasis and bone safety, it might also play a non-classic role in our body such as in chronic hepatic disorders. So, considering the high prevalence of vitamin D deficiency and HCV in our society, the aim of this study was to evaluate serum levels of vitamin D in HCV patients compared to a control group.
    Methods
    In this case-control study, 60 HCV patients and 60 healthy pupils were selected and serum level of vitamin D was measured and compared between the two groups.
    Findings: The mean serum level of Vitamin D in the case and control group was 26.23 ± 18.53 and 29.6 ± 13.61, respectively and no statistical difference was reported between the two groups (P = 0.260). Vitamin D insufficiency was found in 3 patients (5.0%) in the case group and none of the control group. Vitamin D deficiency was found in 43(71.7%) of the case group but only 6 (10.0%) of the control group and this difference between the two group was statistically significant (P = 0.033).
    Conclusion
    According to the results of this study, vitamin D deficiency in HCV patients was higher than the normal population and high prevalence of vitamin D deficiency can affect other organs and decrease the quality of HCV treatment. Thus, measuring the serum levels of vitamin D in HCV patients and prescribing vitamin D supplements are recommended.
    Keywords: Hepatitis C_Vitamin D_Vitamin D deficiency
  • Mojtaba Rahimi, Khosrou Naghibi, Hadi Yazdanian* Page 3
    Background
    Prevalence of post-surgery headache is different based on the type of operation, but there are no reports on prevalence of headache after cataract surgery. Therefore, in this study we have investigated the factors that influence this kind of headache.
    Methods
    This study was performed on 770 patients undergoing cataract surgery. After collecting demographic information, patients underwent phacoemulsification and extracapsular cataract surgery. The data about headache after recovery period and 24 hours after surgery, surgery type, anesthesia method and drugs consumption was also recorded. The variables were analyzed using t-test, chi-square and Mann-Whitney tests.
    Findings: The incidence of headache in recovery period was higher among men (44.8%) (P
    Conclusion
    The prevalence of headache in patients undergoing cataract surgery is high and the risk factors are male, general anesthesia, use of fentanyl, extracapsular surgery, history of previous headaches, sinusitis, pain of eye after surgery and patients without a history of caffeine, cigarettes and analgesic drug use.
    Keywords: Headache, Cataract, Surgery
  • Neda Dabir*, Ahmadali Moazedi, Abbas Haghparast, Lotfollah Khajepour, Mohammadreza Akhoond Page 4
    Background
    Cognitive performance appears to diminish with age and passing of time, probably due to the basal forebrain cholinergic dysfunction. Given the physiological significance of the acute effect of estrogen, this study was conducted aiming to investigate the effect of 17β-estradiol treatment on cognitive performance in nucleus basalis magnocellularis (NBM) induced lesions.
    Methods
    In this experimental study, 40 adult male Wistar rats were divided into five different groups (8 rat in each group): Control (intact), NBM lesion group, which received electrically-induced lesion (2 mA, 15s) in NBM, Sham group (the electrode was impaled into the NBM with no lesion), Estrogen group (lesionµg/kg 17β-estradiol) and Vehicle group (NBM lesion�µl sesame oil). Acquisition and retention testing was done using an eight-radial arm maze, in which, the patterns of arm entries in each group was recorded for calculating correct choices, working memory errors, reference memory errors and latency.
    Findings: Bilateral NBM lesion showed the reduction of spatial memory acquisition in the form of increased working and reference memory errors (P 0.05).
    Conclusion
    Electrical NBM lesion can reduce spatial memory function. Estrogen therapy after brain injury improved cognitive disorder.
    Keywords: Alzheimer's disease, Basal forebrain, Cognitive performance, Nucleus basalis magnocellularis, Estrogen therapy
  • Fariba Jaffary, Mohammad Ali Nilforoushzadeh, Elaheh Haftbaradaran, Azadeh Zolfaghari, Baghbaderani*, Zahra Mollabashi Page 5
    Background
    Vitiligo is the most common chronic depigmentation disorder caused by melanocyte loss in the basal epidermis. Drug therapy and surgical procedures are two main modalities for its treatment and one of the most effective surgical procedures is non-cultured epidermal cell transplantation suspension containing melanocytes and keratinocytes cells. This pilot study evaluates the effectiveness of an innovative method of melanocyte-keratinocyte cell suspension for treatment of patients with stable vitiligo.
    Methods
    Twenty patients with stable vitiligo which where resistant to standard treatment participated in this study. Melanocyte- keratinocyte cell suspension (with Patent No. 81687 method) was transferred to the affected lesions. Repigmentation of the lesions was scored as excellent, good, fair or weak by comparing lesion photos before and 6 months after the treatment.
    Findings: Mean repigmentation score was excellent in 1(5%), good in 4(20%), fair in 11(55%) and weak in 4 (20%) of the patients 6 months after the intervention.
    Conclusion
    The results of this study demonstrated that melanocyte-keratinocyte cell suspension can provide good results and repigmentation in more than 50% of cases.
    Keywords: Vitiligo, Melanocyte, Keratinocyte, Cell suspension