فهرست مطالب

Basic Medical Sciences - Volume:8 Issue: 1, 2005

Iranian Journal of Basic Medical Sciences
Volume:8 Issue: 1, 2005

  • 76 صفحه،
  • تاریخ انتشار: 1384/06/30
  • تعداد عناوین: 12
|
  • کاهش دیسپلازی کانونی قشر مخچه ناشی از بیان لامینین به دنبال تجویز اسید فولیک در موش نژاد C57BL/6J
    مهدی جلالی صفحه 1
    براساس مطالعات انجام گرفته مشخص شده است که کاهش اسید فولیک در طی زمانهای حساس حاملگی منجر به افزایش ناهنجاری های سیستم عصبی مرکزی، سیستم اسکلتی و سر و صورت جنین می شود. در این مطالعه از یک مدل موش آزمایشگاهی استفاده شد که دیسپلازی کانونی قشر مخچه Focal cortical dysplasia (FCD)را در اطراف شیار ثانویه مخچه ایجاد می نماید. این ناهنجاری ناشی از تکثیر اکتوپیک سلولهای گرانولار مخچه است که در عمق شیار ثانویه ایجاد می شود. یکی از اهداف این پژوهش دستیابی به این سوال بود که آیا تجویز اسید فولیک قادر به کاهش FCD است؟ و اگر چنین است نقش اسید فولیک در کاهش این ناهنجاری چگونه است و در نهایت آیا ارتباطی بین تجویز اسید فولیک و بیان ملکول لامینین وجود دارد. برای این منظور از موشهای بالغ نژاد C57BL/6J که تحت شرایط استاندارد اطاق حیوانات قرار داشتند، استفاده شد. صبح روز بعد از جفت گیری با مشاهده پلاک واژن روز صفر حاملگی مشخص گردید و موشهای حامله به سه گروه تقسیم شدند. گروه تجربی 1، اسید فولیک را به میزان 0.1 mg/kgدر طی روزهای هفتم تا دهم حاملگی دریافت داشتند. گروه تجربی 2، سرم فیزیولوژی را در طی همان روزها دریافت داشتند و موشهای کنترل به صورت دست نخورده باقی ماندند. تعداد موشها در هر گروه به ترتیب 8، 7 و 9 عدد بود. جنین تعدادی از موشهای حامله در طی روزهای هفدهم و هیجدهم حاملگی و نوزادان بقیه در طی روزهای اول تا پنجم پس از تولد در محلولهای فرمالین استیک الکل و یا فرمالئید 3.7% فیکس شدند. بخشی از برشهای سریال به دست آمده با کریزول دیوله رنگ آمیزی گردیده و بعضی از برشهای انتخابی مربوط به روز اول پس از تولد در معرض آنتی بادی مونوکلونال علیه لامینین قرار گرفتند. یافته های این پژوهش نشان داد که میزان ناهنجاری در گروه تجربی 1 به میزان قابل ملاحظه ای (13.8%) در مقایسه با گروه تجربی 2 (36.2%) و کنترل (33.8%) کاسته شد. مطالعات ایمونوهیستوشیمیایی نشان داد که میزان غلظت لامینین در ماده خارج سلولی در کلیه بخشهای مخچه و به خصوص در اطراف شیار ثانویه نقایص سیستم عصبی مرکزی در حیوانات آزمایشگاهی نشان می دهد که احتمالا می توان آن را به انسان نیز تعمیم داد.
    کلیدواژگان: اسید فولیک، لامینین، فوکال کورتیکال دیسپلازی، مخچه
  • مطالعه ارتباط فاکتور وج با عمق اندازه میدان و SSD در دستگاه های کبالت 60
    محسن حاجی زاده صفار، محمدرضا قوام نصیری، حمید غلامحسنیان صفحه 8
    در رادیوتراپی به منظور بهینه نمودن توزیع دوز اشعه جذبی در ناحیه تومور در بیمار، اغلب از فیلتر رج، که قابلیت ایجاد تغییر در منحنی های ایزودوز را دارد، استفاده می شود. از آنجا که صفحه نمایش دستگاه و یا تایمر آن برای تحویل دوز اشعه تجویزی به بیمار، بدون حضور وج در میدان اشعه و احتساب فاکتور آن تنظیم می شود، بنابراین هر گونه تغییری در فاکتور وج بر دوز جذب بیمار اثر خواهد گذاشت. در این مطالعه تاثیر اندازه میدان، عمق و SSD بر فاکتور وج در فیلترهای یونیورسال با زوایای 30، 45 و 60 درجه مورد بررسی قرار گرفته است. برای اندازه گیری فاکتور وج اتاقک یونیزاسیون فارمر با حجم 0.6 cc در داخل فانتوم آب دست سازی با ابعاد 10×21×21 سانتی متر قرار گرفته و بار الکتریکی خروجی از آن توسط الکترومتر مدل NE2571 و هنگامیکه دوزیمتر به مدت 60 ثانیه تحت تابش اشعه گاما از دستگاه کبالت 60 PICKERمدل ATC9 قرار گرفته، اندازه گیری شده است. فاکتور وج به صورت نسبی بارالکتریکی (nC) در میدان وج دار به میدان بدون وج محاسبه می شود.
    به جز برای فیلتر 60 درجه، با سطح اطمینان 95% هیچگونه ارتباط معنی داری بین فاکتور وج با اندازه میدان و عمق درمان وجود ندارد. تغییرات فاکتور وج برای فیلتر 60 درجه در شرایط این مطالعه، در حدود 0.55% به ازای هر سانتی متر تغییر در اندازه ضلع میدان و 0.28% به ازای هر سانتی متر تغییر در عمق را نشان می دهد. ارتباط بین فاکتور وج و SSD با سطح اطمینان 95% به صورت خطی و معکوس وجود دارد. تغییرات این فاکتور برای فیلترهای 30، 45 و 60 درجه در شرایط این مطالعه به ترتیب 0.11%، 0.18% و 0.33% به ازای هر سانتی متر تغییر در SSD می باشد. رابطه ریاضی بین فاکتور وج با اندازه میدان، عمق و SSD برای فیلتر 60 درجه به صورت فرمول ارایه شده و نشان می دهد که اندازه میدان و عمق اندازه گیری دارای اثرات ناچیزی بر روی فاکتور وج می باشد. اصلاح آن برای SSD که دارای محدوده تغییرات وسیعی می باشد، در کاربردهای کلینیکی قابل توجه بوده (بیشتر از 5%) و برای فیلتر 60 درجه از این رابطه محاسبه می شود Wfc=Wf[1-0.0033(SSD-80)] 65 کلیدواژگان: فیلتر وج، فاکتور وج، دستگاه کبالت 60
  • بررسی اثر ضد توموری آدنوزین و سکلوهگزیل آدنوزین، آگونیست اختصاصی گیرنده A1 آدنوزین، به روش دیسک سیب زمینی
    حسین حسین زاده، جواد بهروان، محمد رمضانی، زهرا زرگرنیا صفحه 13
    در این مطالعه خاصیت ضد تومور دو ترکیب آدنوزین و سیکلوهگزیل آدنوزین (آگونیست اختصاصی گیرندهA1 آدنوزین) به روش سنجش دیسک سیب زمینی با میکروب اگروباکتریوم تومه فشنز بررسی شد. برای بررسی فعالیت ضد باکتری آدنوزین و سیکلوهگزیل آدنوزین علیه اگروباکتریوم تومه فشنیز، آزمون MIC به روش میکروپلیت انجام گرفت. در روش بررسی اثر ضد توموری، دیسکهای سیب زمینی با قطر مشخص زیر هود لامینار به آگار 1.5% منتقل شد. 50 میکرولیتر از مخلوط سوسپانسیون اگروباکتریوم و مواد به روی دیسکهای سیب زمینی قرار داده شده در پلیت تلقیح شد. پلیتها در دمای 25°C و به مدت 21 روز انکوبه شد تا تومورهای حاصله بر روی دیسکها شمارش شود.
    آدنوزین و سیکلوهگزیل آدنوزین علیه اگروباکتریوم تومه فشنز فعالیت ضد باکتری نشان ندادند.IC50 به دست آمده در مهار رشد تومورهای ناشی از اگروباکتریوم تومه فشنز برای آدنوزین و سیکلوهگزیل آدنوزین به ترتیب93.78 μM و 19.56 تعیین شد.DPCPX (آنتاگونیست اختصاصی گیرنده A1 آدنوزین) در غلظت 100 nM بر روی دیسک سیب زمینی خاصیت تحریک یا مهار تومور زایی نداشت ولی باعث مهار اثر ضد توموری آدنوزین و سیکلوهگزیل آدنوزین شد. نتایج این تحقیق نشان می دهد که آدنوزین و سیکلوهگزیل آدنوزین از طریق گیرنده های A1 آدنوزین باعث مهار رشد تومور در مدل دیسک سیب زمینی می شود.
    کلیدواژگان: آدنوزین، سیکلوهگزیل، آدنوزین، ضد تومور، دیسک سیب زمینی
  • جداسازی و تخلیص اووسیست ها و اسپروزوئیت های کریپتوسپوریدیوم با استفاده از روش های گرادیانت منقطع ساکارز و گرادیانت پرکول
    داود درستکار مقدم، مهدی اعظمی صفحه 18
    کریپتوسپوریدیوم یکی از انگل های داخل سلولی اجباری از شاخه اپی کمپلکسا است که در جهان به عنوان عامل بیماری گاستروآنتریت در میزبانان پستاندار از جمله انسان شناخته شده است. در مراحل اولیه بیماری، کریپتوسپوریدیوم باعث عفونت سلولهای اپی تلیال روده و معده می شود و در نتیجه شکل های مختلفی از بیماری را به صورت اسهال حاد، اسهال های خود محدود شونده و موارد مرگ و میر و شدید بیماری را در مبتلایان به نقص سیستم ایمنی به ویژه مبتلایان به سندرم نقص ایمنی اکتسابی (ایدز) ایجاد می نماید. با توجه به اهمیت بهداشتی این انگل در جهان، جداسازی و تخلیص این انگل جهت شناسایی خصوصیات آنتی ژنیک و تعیین سویه های مختلف آن ضروری به نظر می رسد.
    در مطالعه حاضر، تعداد 480 نمونه مدفوع از گوساله های استان اصفهان جمع آوری و با روش شناورسازی در محلول قندی (Scheater) رنگ آمیزی اسید فاست اصلاح شده مورد بررسی قرار گرفتند که از این تعداد، 30 نمونه آلوده به انگل تشخیص داده شد. نمونه های مدفوع آلوده با روش گرادیانت منقطع ساکارز تخلیص شد و در دی کرومات پتاسیم 2.5% نگهداری شدند.
    تکنیک های بکار گرفته شده جهت جداسازی و تخلیص اووسیست ها و اسپروزوئیت های کریپتوسپوریدیوم از نمونه های به دست آمده در اندازه بسیار زیاد، شامل روش های گرادیانت منقطع ساکارز و گرادیانت پرکول بود. با این روش ها، اووسیست های انگل با انجام دو مرحله بودند و 34% از نمونه های جمع آوری شده اصلی را شامل می شدند.
    اسپروزوییت های انگل بوسیله یک مرحله گرادیانت پرکول از مخلوط اووسیست های در حال تخریب جداسازی شدند. 63% از اسپروزوییت های اصلی جدا شده با 2.2% از اووسیست های دست نخورده و اووسیست های بدون دیواره همراه بودند. اسپروزوئیت های جداسازی شده جهت آزمایشات ELISA، آنالیز آنتی ژن به وسیله SDS-PAGE و وسترن بلات (Westernblot) و نیز برای تجزیه اسید نوکلوییک(DNA) مناسب می باشند.
    کلیدواژگان: کریپتوسپوریدیوم، گرادیانت منقطع ساکارز، گرادیانت پرکول
  • بررسی اختصاصات کمی و کیفی درماتوگلیفیک در بیماران اسکیزوفرن نژاد فارس ساکن در استان خراسان
    علی رمضانی، ناصر مهدوی شهری، علی مقیمی، معصومه مدرس، حمید طوفانی، مریم مقیمیان صفحه 25
    خطوط انگشت و کف دست در سه ماهه اول و دوم تکامل جنین تحت اثر هر دو عامل محیط و وراثت شکل می گیرد و پس از آن تغییر نمی کند. اسکیزوفرنی بیماری روانی است که با تغییر در عملکرد CNS به وجود می آید و علت آن احتمالا وابسته به عوامل محیطی و ژنتیکی می باشد. احتمالا الگوهای خطوط پوستی با بیماری های ژنتیکی ارتباط دارد. مطالعات مختلف، تغییر در اختصاصات کمی و کیفی درماتوگلیفیک را در بیماران اسکیزوفرن پیشنهاد می کنند. به نظر می رسد که در طی سه ماهه اول و دوم جنینی که یک دوره بحرانی رشد CNS نیز می باشد این اختلال به وجود می آید. هدف از این تحقیق مطالعه تغییرات خطوط پوستی در افراد اسکیزوفرن در نژاد فارس ساکن در استان خراسان و مقایسه آن با افراد سالم همین نژاد بود. بر این اساس پرینت انگشتان و کف دست 91 نفر (42 زن و 49 مرد) اسکیزوفرن بستری شده در بیمارستان روانی ابن سینا مشهد با 72 (30 زن و 42 مرد) فرد سالم گرفته شد. نتایج به دست آمده با استفاده از روش آماری T-Test و آزمون x2 مورد آنالیز قرار گرفت.
    نتایج تحقیق کاهش معنی داری را در مجموع خط شماری (TABRC) a-b در زنان و مردان اسکیزوفرن نسبت به افراد سالم نشان می دهد. (P=0.004) در رابطه با زاویهatd، هیچگونه تفاوت معنی داری بین گروه بیمار با شاهد دیده نشد. اما از نظر نوع اثر انگشت، در مجموع اشکال Arch, Loop ناهمگن و نسبت به گروه شاه معنی دار بودند (P=0.036, P=0.04) در مجموع یافته های فوق نشان دهنده درماتوگلیفیک غیر طبیعی در بیماران اسکیزوفرن است و این عقیده را که اسکیزوفرنی ممکن است در اثر وقایع مضر درون رحمی به وجود آید حمایت می کند. چون همین وقایع احتمالا در ساختار و در نهایت عملکرد مغز تاثیر می گذارند، در نتیجه درماتوگلیفیک می تواند احتمالا روش مناسبی بر پیش آگاهی اسکیزوفرنی و بسیاری از بیماری های ژنتیکی باشد.
    کلیدواژگان: مجموع خط شماری TABRC) a، b)، درماتو گلیفیک، اسکیزوفرنی، تکامل جنینی، سیستم عصبی مرکزی (CNS)، ژنتیک
  • اثر ضد انقباضی گیاه کلپوره (Teucrium polium) بر رحم موش صحرایی باکره
    محمدکاظم غریب ناصری، فاطمه امیدی بیرگانی، گلاره وکیلزاده صفحه 31
    کلپروه یا چز(Teucrium polium) از تیره نعناع، گیاهی علفی است که مصرف دارویی آن از زمانهای بسیار قدیم شناخته شده است. در سالهای اخیر نیز اثرات ضد دیابت، ضد چربی زیاد خون و ضد میکروبی آن گزارش شده است ولی در مورد اثرات آن بر عضله صاف رحم تحقیقی علمی انجام نگردیده است. لذا هدف این تحقیق بررسی اثر عصاره این گیاه بر انقباضات ناشی از چند محرک شناخته شده بر رحم موش صحرایی باکره است. عصاره آبی سرشاخه های این گیاه تهیه شد. انقباضات رحم در حمام بافت حاوی محلولهای تایرود و یا دیژالون تحت یک گرم کشش اولیه به روش ایزومتریک ثبت گردید. نتایج نشان دادند که این عصاره 0.125)، 0.25، 0.5، 1، 2، 4 و (8 mg/m انقباض ناشی از کلرورپتاسیم(60 mM) و اکسی توسین (10 mU/ml) و کلرورباریم (4 mM) را به صورت وابسته به غلظت کاهش می دهد (P<0.0001) حضور مهارکننده آنزیم نیتریک اکساید سنتتاز (L-NAME) با غلظتهای 100و 300 μM اثری بر عملکرد مهاری عصاره به ترتیب بر انقباض ناشی از اکسی توسین و کلرورپتاسیم نداشت. حضور روپرانولول با غلظت 1 μM اثری بر عملکرد مهاری عصاره در انقباضات ناشی از کلرورپتاسیم نداشت ولی اثر مهاری اعمال شده بر انقباض ناشی از اکسی توسین را به شدت کاهش داد. عملکرد مهاری عصاره بر انقباض ناشی از کلرور باریم در محیط بدون کلسیم کمتر از محیط با کلسیم بود. نتایج حاصل از این تحقیق نشان می دهد که بخشی از عملکرد مهاری عصاره حاضر ناشی از انسداد کانالهای کلسیمی وابسته به ولتاژ بوده و بخش دیگر از اثر مهاری عصاره احتمالا نتیجه افزایش سنتز cAMP می باشد.
    کلیدواژگان: کلپوره، Teucrium polium، رحم، موش صحرایی، کلرور پتاسیم، آکسی توسین، کلرور باریم
  • تاثیر ال - کارنیتین بر روی آریتمی های ناشی از پدیده ایسکمی پرفیوژن مجدد در قلب موش صحرایی
    مسلم نجفی، علیرضا گرجانی صفحه 38
    کارنیتین یک ماده بیولوژیک حیاتی در انتقال اسیدهای چرب به داخل میوسیتها و تولید انرژی مورد نیاز قلب از طریق بتا اکسیداسیون اسیدهای چرب است. پیرامون اثرات داروی ال کارنیتین بر روی آریتمی ها در طی ایسکمی و پرفیوژن مجدد گزارشهای اندکی وجود دارد لذا اثرات آن بر روی آریتمی های قلبی در قلب ایسکمیک موش صحرایی بررسی شد.
    قلب موشهای صحرایی نر بعد از بیهوشی با پنتوباربیتال سدیم (50-60 mg/kg,ip)، به سرعت ایزوله شده و پس از اتصال به دستگاه لانگندورف، محلول کربس با فشار ثابت و دمای 37 درجه سانتیگراد برقرار گردید. گروه کنترل در طی زمان تثبیت (Stabilization) و 30 دقیقه ایسکمی ناحیه ای و 30 دقیقه پرفیوژن مجدد، محلول کربس معمولی دریافت داشت ولی به محلول کربس گروه های تست در طی ایسکمی و پرفیوژن مجدد، غلظتهای 0.5، 2.5 و 5 میلی مول بر لیتر ال کارنیتین افزوده شد.ECG در طول آزمایش به وسیله فیزیوگراف ثبت گردید. براساس قواعد Lambeth که یک الگوی طبقه بندی و مطالعه آریتمی های ناشی از پدیده ایسکمی پرفیوژن مجدد است، برحسب مورد، نوع، درصد وقوع و زمان هر یک از آریتمی ها شاملSingle، Salvos، تاکیکاردی بطنی (VT)، ضربانات نابجای بطنی تام (Total Ventricular Ectopic Beats, VEBs)، فیبریلاسیون بطنی برگشت پذیر (Rev VF) و فیبریلاسیون بطنی برگشت ناپذیر (Irrev VF) در طی ایسکمی و 30 دقیقه پرفیوژن آنالیز شدند. در فاز ایسکمی، تعداد، مدت زمان و وقوع VT با غلظتهای 2.5 و 5 میلی مول بر لیتر از دارو کاهش معنی داری در مقایسه با گروه کنترل داشت (P<0.05) ولی وقوع VF، زمان شروع آن و همچنین مدت زمان آریتمیRev VF تفاوت معنی دار با گروه کنترل نشان نداد. در طی 30 دقیقه پرفیوژن مجدد نیز تعداد VT کاهش یافت (P<0.05) ولی مدت زمان آن کاهش معنی داری نشان نداد. تعداد آریتمی های Single و VEB تام نیز در مقایسه با گروه کنترل کاهش معنی دار و خطی نشان دادند. (p<0.05) مدت زمان Rev VF نیز با غلظت 5 میلی مول بر لیتر نسبت به گروه کنترل کاهش معنی داری یافت(P<0.05) ولی زمان شروع آریتمی Rev VF و کاهش وقوع VT و VF بدون تفاوت معنی دار بودند. نتایج حاصل از این مطالعه، وجود اثرات ضد آریتمی ال کارنیتین را در طی ایسکمی و پرفیوژن مجدد نشان داد. از میان مکانیسمهای پیشنهادی برای اثرات ضد آریتمی دارو، کاهش تولید متابولیتهای سمی اسیدهای چرب به ویژه Long Chain Acyl-Carnitine، افزایش اکسیداسیون گلوکز در زمان پرفیوژن مجدد و در نتیجه کاهش ناحیه نکروتیک و کاهش تجمع لاکتات و یون H+ و مهار اسیدوز در سلولهای میوکارد و مهار اثرات مضر رادیکالهای آزاد اکسیژن بیشتر مورد توجه اند. همچنین نقش میزا ن دوز تجویز شده را در ایجاد اثرات ضد آریتمی دارو باید در نظر داشت. با انجام دادن آزمایشهای بعدی می توان مکانیسمهای احتمالی را دقیق تر شناسایی کرد.
    کلیدواژگان: ال، کارنیتین، آریتمی، موش صحرایی
  • اثر بی حسی برگشت پذیر نورونهای هسته پارجیگانتوسلولاریس (PGi) بر فعالیت الکتریکی نورونهای هسته لوکوس سرولئوس (LC) و علائم رفتاری طی سندروم محرومیت مرفین در موشهای صحرایی
    علیرضا سرکاکی، سیدمحمدتقی منصوری صفحه 44
    شواهد متعددی وجود دارد که هسته پاراجیگانتوسلولاریس (PGi) که در بخش روسترال شکمی – جانبی (RVM) ساقه مغز واقع شده است، یکی از مهمترین آورانهای هسته لوکوس سرولئوس (LC) می باشد. در این مطالعه، اثر بی حسی برگشت پذیر هسته PGi (با تزریق نیم میکرولیتر لیدوکایین 4 درصد) بر EEG موضعی هسته LC و علایم رفتاری سندروم محرومیت در موشهای صحرایی وابسته به مرفین بررسی شد. وابستگی به مرفین با تجویز خوراکی سولفات مرفین و القای سندروم محرومیت با تجویز زیر جلدی نالوکسان هیدروکلرید (10 mg/kg) انجام شد و همزمان با ارزیابی علایم سندروم محرومیت، فعالیت نورونهای هسته LC قبل و بعد از تزریق نرمال سالین و لیدوکایین به درون هسته PGi در گروه های وابسته و غیروابسته به مرفین، به روش ثبت EEG موضعی اندازه گیری شد.
    نتایج نشان داد که دامنه EEG موضعی نورونهای هسته LC با تزریق لیدوکایین به داخل PGi در گروه های شاهد، کنترل و تست به طور معنی داری کاهش یافت. همچنین به دنبال القای سندروم محرومیت در موشهای وابسته به مرفین دامنه EEG موضعی هسته LC به طور معنی داری افزایش یافت، ولی تزریق لیدوکایین به داخل PGi قبل از القای سندروم، دامنه EEG موضعی LC را طی سندروم محرومیت به حالت پایه خود برگرداند و مانع از افزایش آن شد و از طرف دیگر بروز علایم سندروم را به طور معنی داری کاهش داد. به علاوه، هیچگونه تغییر قابل ملاحظه ای در دامنه EEG موضعی LC پس از تجویز مکرر مرفین ایجاد نشد. این یافته ها نشان می دهند که طی سندروم محرومیت افزایش دامنه EEG موضعی LC و بروز علایم محرومیت مرفین احتمالا از هسته PGi منشا گرفته و توسط نورونهای هسته LC هدایت می شوند. همچنین عدم تغییر در دامنه EEG موضعی LC پس از تجویز مزمن مرفین بیانگر ظهور پدیده تحمل در نورونهای هسته LC و یا مراکزی که در فعال کردن آن نقش دارند، می باشد. در نهایت یافته های ما با این فرضیه که طی سندروم محرومیت مرفین افزایش فعالیت در آورانهای هسته PGi و LC و یا افزایش رهایش ترانسمیتر تحریکی از ترمینال های PGi به درون LC وجود دارد، سازگار است.
    کلیدواژگان: پاراجیگانتو سلولاریس، لوکوس سرولئوس، EEG موضعی، سندروم محرومیت، مرفین، رت
  • پایه ریزی روش غیر مستقیم الیزا (ELISA) جهت شناسایی زیر کلاسهای اختصاصی ضد آلرژنهای گرده گیاه زعفران
    عبدالرضا وارسته، فاطمه واحدی، مجتب سنکیان، هومن کاغذیان، شیما تولایی، فروغ گلساز شیرازی، مجید عارفی عنبرانی، محمود محمودی صفحه 50
    گرده گیاهان یکی از عوامل مهم ایجاد بیماری های آلرژیک یا ازدیاد حساسیت نوع یک می باشد. در مطالعات اخیر، آلرژی زایی گرده گیاه زعفران نیز به اثبات رسیده است. نقش IgE در ایجاد علائم بالینی به خوبی مشخص گردیده است، اما عوامل دیگری نیز ممکن است در ایجاد یک طیف متعدد از علایم بالینی آلرژی دخیل باشند. حضور زیر کلاس های اختصاصی IgG علیه آلرژنها، به عنوان عوامل دخیل در ایجاد علایم بالینی آلرژی نیز مطرح می باشند.
    هدف از انجام این مطالعه، پایه ریزی روش ELISA برای شناسایی زیر کلاسهای اختصاصی ضد عصاره گرده زعفران می باشد. به طور خلاصه روش کار استفاده شده عبارت است از، پوشش (Coat) عصاره تام گرده زعفران بر روی دیواره های میکروپلیت مخصوص ELISA و سپس اشباع جایگاه های اشغال نشده سطح پلیت توسط آلبومین سرم گاو (BSA). با افزودن سرم افراد مورد مطالعه، آنتی بادی ضد یکی از کلاس های IgG (کونژوگه با آنزیم پراکسیداز) اضافه می گردد. در مرحله نهایی با افزودن TMB و تعیین میزان فعالیت آنزیم پراکسیداز موجود در پلیت، حضور زیرکلاس IgG مشخص می گردد. در پایان با افزودن اسید کلریدریک، جهت توقف واکنش آنزیمی، می توان میزان جذب نوری در 450 nm که ارتباط مستقیم با میزان آنتی بادی اختصاصی را دارد، مشخص نمود. جهت بررسی کاآیی روش ELISA پایه ریزی شده، حضور زیرگروه IgG اختصاصی در دو گروه از افراد بررسی شده است. این دو گروه شامل افرادی بودند که در مناطق زعفران خیز و غیر زعفران خیز زندگی می کنند. نتایج حاصل اختلاف معنی داری را به لحاظ حضور میزان زیرکلاس IgG اختصاصی ضد عصاره گرده زعفران میان دو گروه مشخص می نماید.
    کلیدواژگان: الیزا، زعفران، گرده، IgG