فهرست مطالب
فصلنامه نقد و نظر
سال سوم شماره 1 (پیاپی 9، زمستان 1375)
- تاریخ انتشار: 1375/10/01
- تعداد عناوین: 16
-
صفحات 37-57
دکتر حسن حنفی، استاد دانشگاه قاهره و یکی از روشنفکران برجسته و پرکار و انقلابی عرب است. آثار او این ویژگی را دارد که بطور یکسان، از میراث توانمند اسلامی و سنت فرهنگی غرب مدرن بهره میگیرد و بر هردو اشراف دارد. او نه تنها در گستره نظری مسایل اسلامی ،که درباره رویدادهایی که در جهان اسلام رخ میدهد نیز آراء و آثار فراوانی دارد. از آن میان میتوان از مقدمه او بر ترجمه عربی کتاب «حکومت اسلامی» مرحوم امام خمینی یاد کرد. این مقاله نخستین مقالهای است که از او به زبان فارسی درمیآید. ورای درستی و ناراستی آراء و باورهای او، آنچه مهم است آشنایی با اندیشمندی بزرگ و نامور از دیار و فرهنگ عرب و گشایش افقهایی نو برای پژوهش در کار و بار دانش دین و مشکلهای نظری و عملی جامعه دینی است.
-
صفحات 58-80
آن زمان ها که در یک دبیرستان کاتولیک در کوینز نیویورک، محصل بودم، گمان میبردم که فلسفه هر چند مادر علوم، اما خود خدمتکار الهیات است. محاوره میان فلسفه و الهیات ظاهرا گاهی شکل دستورهای بانویی (الهیات) به خدمتکار فاضل و مطیعش را به خود گرفته است. اما اگر هم چنین باشد به آن زمانهای دور مربوط است. بیشتر فلاسفه و بسیاری از متالهان، حداقل از عصر روشنگری به بعد در اندیشه اروپا، با این رای که فلسفه باید در خدمت الهیات باشد مخالفت کردهاند، اما نتیجه، به جای آن که رهایی فلسفه باشد، این بوده که فلسفه در خدمت فرزندان خود یعنی علوم طبیعی و انسانی قرار گیرد. واقعگرایان دانشمند نفس وجود را با فرمانهای نهایی علم تعیین میکنند. حال این بر سر رابطه میان فلسفه و الهیات چه میآورد؟ از نظر بسیاری رابطه میان فلسفه و الهیات برای همیشه گسسته است و بسیاری از علمای الهیات مسیحی این را به سود الهیات میدانند. از نظر آنان، فلسفه هیچگاه خدمتکار خوبی نبوده و همواره، بیش از آن که حلال مشکلات باشد، مشکلآفرین بوده است.
-
-
صفحات 91-103از رواج واژه «کلام جدید» در حوزه ادبیات مذهبی ما دیرزمانی نمیگذرد. به نظر میرسد این واژه برگردان فارسی اصطلاحاتی نظیر [Modern theology] و [New theology] باشد. کتاب شبلی نعمانی (1332-1274 ه.ق) تحت عنوان «علم کلام جدید» کتابی است که به زبان فارسی در سال 1329 به وسیله سید محمد تقی فخر داعی گیلانی ترجمه و انتشار یافت و نخستین اثری است که در زبان فارسی تحت عنوان کلام جدید، منتشر شد. (1) تاکید فرزانگانی همچون استاد شهید مرتضی مطهری بر این واژه و تنظیم جزوهای تحت این نام در سالهای نزدیک به پیروزی انقلاب، در رواج و تداول این اصطلاح بیتاثیر نبود. تلقیهای مختلف از این اصطلاح در میان دانشوران ما، آن را در هالهای از ابهام قرار داده است. پرسش محوری این است که آیا کلام نوین تفاوتی ماهوی با کلام سابق دارد و اینک با علمی جدید مواجه هستیم یا آنکه چنین نیست و پسوند «جدید» صرفا به وجود مسایل و پرسشهای نوین در حوزه اندیشه کلامی اشارت دارد، بیآنکه دلالتی بر تغییر ساختار علم کلام و تولد علمی جدید داشته باشد؟
-
صفحات 104-125مقدمهمتکلمان اسلامی در تعریف علم کلام به دو جنبه «استنباط عقاید دینی»، و «اثبات این عقاید و دفاع از آنها» اشاره کردهاند،1 و در عمل نیز همین دو کار عمده را، که هر یک دارای مراحلی است، انجام دادهاند2; هرچند، به دلیل ضرورت پاسخگویی به مخالفان، معمولا جنبه دوم بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. آنان با قطعنظر از اختلافی که در چگونگی اثبات خدا و راه وصول به «معرفهالله» دارند، پس از اثبات وجود خدا و نبوت خاصه پیامبر اکرم(ص) در استنباط عقاید دینی به دو منبع عقل و وحی توسل میجویند; البته در میزان استفاده از این دو منبع، در میان ایشان گرایشهای مختلفی وجود دارد. برخی متکلمان، همچون معتزله، تا آنجا پیش رفتهاند که همه معارف اعتقادی را عقلی دانسته و نقش وحی را تایید و ارشاد حکم عقل پنداشتهاند.3 برخی دیگر، چون اشاعره، همه واجبات حتی وجوب معرفتخدا و هرگونه حسن و قبح را نقلی دانسته، 4 و نقش اصلی عقل را دفاع از معارف دینی دیدند. بگذریم از اهل الحدیث و حنبلیان که تنها مصدر اعتقاد را کتاب و سنت دانسته، از هر گونه تکلم در مسایل اعتقادی احتراز می جستند.5 در میان متکلمان امامیه اگرچه در اصل حجیت عقل و وحی اختلافی نبوده، اما همواره گرایشهای مختلفی در این باره وجود داشته است. در نوشتاری دیگر که در همین نشریه به چاپ رسید،6 به نقش عقل در دین و اعتقاد پرداختیم و در اینجا قصد آن داریم که بحثی در نقش وحی و سنت در استنباط عقاید دینی داشته باشیم. با نگاهی هرچند کوتاه به نصوص اسلامی درمییابیم که وحی در هدایت انسان نقشی بیبدیل دارد. قرآن مجید در معرفی خویش، به صراحتخود را هدایتکننده مردم،7 رهنمای مسلمانان،8 راهبر مومنان، و هدایتگر پارسایان و نیکوکاران،9 رهاییبخش انسان از تاریکی به نور،10 و برطرفکننده اختلافها میداند.11 کتابی که از اوصافش «نور»، 12 «حکمت»،13 و «ذکر»14 بوده و «تبیان هر چیز» است.15
-
-
صفحات 140-146
ترجمه محمدمهدی خلج یپرسش از روح هر تمدنی از تمدنهای انسانی با دشواریهای معرفتی و روششناختی بسیار پیچیدهای روبهروست. پیشتر در مقالهای درباره روششناسی استاد فون گرونه بام، (1) این مساله را به پیششرطهای ویژهای پیوند دادهام که پارهای از آنها را یاد میکنم: نخست: مساله روح تمدن از چارچوب تاریخ واقعهنگار بیرون میرود، زیرا تاریخنگار نه نیازی به طرح آن دارد و نه میتواند آن را پاسخ دهد. دوم: این انسانشناسی است که به مفهوم روح تمدن نیاز دارد تا در مقام دانشی مستقل پدید آید. درستبه همین خاطر است که آن را به گونهای مکانیستی از همان تمدنی که مورد پژوهش اوست، وام میگیرد. بر این پایه، ایستار سنت، جامه «تقلید» میپوشد و بیکمترین نقدی، سنتی را در پرتو سنتی دیگر، که کمتر از آن ذهنی (subjective) و دلبخواهی نیست، تاویل میکند. سوم: پرداختن به مساله روح تمدن، به ضرورت به تاسیس دانش کلام جدید میانجامد. برای این که این دانش نوپدید در میان تمدنهای دیگر مفهوم افتد ناگزیر باید به شرطهای ویژهای که پس از این شرح خواهم داد تن بسپارد.
-
صفحات 147-155برای روشن شدن برنامه آموزش کلام در حوزه، ابتدا باید انتظارات خود را از علم کلام مشخص کنیم و بگوییم چه وظایفی را بر دوش متکلمان میگذاریم و ضرورت وجود رشته کلام، بلکه حوزه کلامی، چیست. اما این مطلبی است که در اینجا نمی توانیم به تفصیل بدان بپردازیم; به ناچار به اشارههایی کوتاه بسنده کرده، تفصیل بیشتر را به مجالی دیگر وامینهیم. به محض این که از ضرورت علم کلام سخن به میان میآید، ذهن متوجه وجود شبهاتی میشود که معارف دینی را مورد هجوم قرار دادهاند. این امر چندان هم بیدلیل نیست; گذشته علم کلام شاهد صادقی استبر این مدعا که به ظن قوی منشا پیدایش این علم، مبارزههای فکری گروه های متخاصم در جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) علیه یکدیگر بوده است. در چنین حالتی هر یک از طرفین ناچار می شده که از تفکر و نوع برداشتخود از دین دفاع کند. بتدریج اشخاصی در جهان اسلام پیدا شدند که در دفاع از عقاید خود تخصص یافتند و بعدها به یکی از دلایل ذیل مانند این که ایشان درباره کلام خدا یعنی قرآن و یا در مورد مسایل اعتقادی بحث میکردند که خود آن بحثها از جنس کلام بودند، یا به دلیل این که متکلمان سخن خود را با عبارت «کلام فی...» آغاز میکردند و...، نام این دسته افراد را متکلم و نام علم آنها را کلام گذاشتند.
-
صفحات 156-165انقلاب اسلامی ایران در سال1357 محصول پیوند میمون و کارسازی میان دین و گفتمان ایدیولوژیک بود. این رخداد از حیث تاریخ تحولات فکری در قرن بیستم حایز اهمیتشایانی است. شاید بسیاری، از ابتدا نه به اصل این پیوند واقف بودند و نه به اهمیت آن. اما مباحثسالهای اخیر درباره رابطه میان دین و ایدیولوژی دلالتبر خودآگاهی تدریجی ما به اصل این پیوند دارد. باحثیادشده معمولا از یک منظر دروندینی حول صدور حکم نسبتبه صدق یا عدم صدق پیوند این دو جریان است. قایلان به صدق این پیوند، به شیوههای گوناگون استدلال میکنند که توجه به امور سیاسی و سرنوشت مسلمین، ستیزهجویی با کفار و تلاش در تاسیس مدنیت مطابق با ارزشهای دینی، جزء لاینفک اعتقاد اسلامی اصیل است. اما مخالفین پیوند مذکور با چیدن دامان دین از حوزه امور سیاسی استدلال میکنند که دین فراتر از امور روزمره این جهانی است. خدا و آخرت دو مضمون اساسی دین است و اگر از این رهگذر چیزی هم برای بهبود وضع دنیا باقی بماند، به ماهیت اعتقاد دینی مربوط نمیشود، بلکه از امور عارضی محسوب میگردد. فیالواقع، بحث میان این دو گرایش سرانجام به این پرسشهای اساسی تبدیل میشود که آیا دین متولی پاسخگویی به معضلات اجتماعی و سیاسی ما هستیا خیر؟ آیا حل معضلات روزمره اجتماعی را باید از دین پرسید یا به عقل بشر رجوع کرد؟ آیا دین در اساس خود آرمانخواهی ستیا یک حس خلسهآمیز پیوند با امر قدسی و...؟
-
صفحات 166-206مقدمهاز جمله مفاهیم بسیار مهم و کلیدی در کلام مسیحیت، مفهوم لطف [Grace] است. متناظر با این مفهوم، در کلام شیعی قاعده لطف قرار دارد که از مسایل پراهمیت است و کاربردی گسترده دارد. در بدو امر، ممکن است این سوال به نظر آید که چه نسبتی بین این دو مفهوم برقرار است. تحقیق حاضر کوششی است در معرفی این دو اندیشه و پیوندی که میان آنها وجود دارد. گستره دامنه قاعده لطف در کلام شیعی، کم و بیش آشکار است. از این قاعده در تثبیت مسایل پراهمیتی چون نبوت عامه، امامت، عصمت و توجیه اموری همچون رنج و ثواب و عقاب بهره میگیرند. گاه دامنه کاربرد آن را به فقه هم کشاندهاند و در باب نهی از منکر مثلا از آن سود جستهاند. اغلب متکلمان شیعی این قاعده را پذیرفتهاند، و هر کدام توجیهی بیان نمودهاند. در کلام مسیحیت، اهتمام وافری به مباحث متعلق به لطف صورت گرفته است. نظام کلامی ویژهای در قرون وسطای مسیحی تحت عنوان الهیات لطف پرداخته شده و تحولات چشمگیری در برداشت از این اندیشه در تاریخ مسیحیت صورت گرفته است. اگر بگوییم اندیشه لطف در شمار مفاهیم کلیدی دیانت مسیحی است، اغراق نکردهایم. این اندیشه، حلقه وصل مفاهیم اساسی این دین است و تحولات نظری، کلامی و فلسفی، انعکاس روشنی در آن یافته است. امروزه که باب محاوره بین الادیانی از نو گشوده شده است، بیجا نیست که پارهای از آموزههای عمده دینی اسلام و مسیحیت، به بررسی تطبیقی گذارده شود و اگر مایههای اصیلی در آن یافت گردید استخلاص شود. مقاله حاضر گامی کوتاه و ابتدایی در این مسیر است.
-
صفحات 207-221
خدایان هیدگر (خدای شاعران، پیامبران یا فیلسوفان؟
-
صفحات 222-247به پیشواز سخن
هنگامی که نام فرهنگ و اندیشه عرب بر زبان میآید، بیشتر گمان میرود که از یک جهان فرهنگی و فکری سخن میگوییم: جهانی که یک میراث فرهنگی پشتسر دارد و با یک مدرنیته نیرومند و رقیبشکن رویاروست و در پس جستجوی پاسخ برای یک مجموعه گستردهای از پرسشها و بحرانهاست; ولی این انگاره هرچند بر بخشی از واقعیت استوار باشد، سراسر درست نیست. راست آن است که در جهان عرب میتوان بیش از یک جهان فکری و فرهنگی جستجو کرد که در میراث کهن و در چگونگی برخورد با مدرنیته با یکدیگر تفاوت، و بل تباین، دارند. فرهنگ عراق و مصر و شام و لبنان و مراکش و تونس و کشورهای حاشیه خلیج و الجزایر و اردن اگرچه بر زمینههای مشترکی میایستند، با این همه نمیتوان بآسانی از اختلافهای عمده و گوهرین آنها گذشت و کریمانه بر آنها چشم پوشید. بالاتر از این، امروزه باید از تفاوت جهانهای فکری متفکران عرب سخن گفت که اگرچه زیر یک آسمان هستند، ولی بر روی یک زمین نیستند. هر کدام وامدار میراثی هستند و هر کدام مدرنیته را به گونهای ویژه فهم و تاویل و قرایت میکنند و به فرجام، به شیوه ویژهای در کار آفرینش و سنجش و بازخوانی متن میراث خود میکوشند. -
صفحات 248-268تشیع به عنوان یکی از دو گروه اصلی جامعه اسلامی از بدو تکون تا زمان حاضر حوادث بسیاری را به خود دیده است. جریان غمناک کنار زدن اهل بیت پیامبر(ص) از مقام امامت جامعه اسلامی، عواقب تلخ و جبرانناپذیری را بر مسلمانان وارد کرد. از همان اوان، گروهی اندک وظیفه خود میدانستند که براساس تاکیدات پیامبر(ص)، پیروی از اهل بیت را مرام خود قرار دهند و در تفسیر دین از آنها استفاده نمایند. رشد تشیع در مراحل مختلف تاریخ اسلام، که با فداکاری ایمه(ع) و یاران مخلص آنها حاصل شد، مقابله جدی حکومتهای جابرانه زمان را به دنبال داشت. اطلاعات محدودی که از آن زمان به ما رسیده است، ترسیم صحیح تاریخ تشیع را با دشواری مواجه می کند. محققان متعهد باید با تلاش پیگیر سعی در کشف آن حوادث داشته باشند و با بررسی دقیق متون اسلامی، این امر لازم را تحقق بخشند. کوششهای بسیاری در طول زمان این امر را تا حدی روشن نموده و مورخان بسیاری با تحلیل و بررسی روایات و اخبار سعی در ترسیم صحیح تاریخ تشیع داشتهاند. استاد سید حسین مدرسی طباطبایی هم با همتبلند و تلاش فراوان و بررسی متون دورههای اول تاریخ اسلام این امر را دنبال کردهاند و با مراجعه و تتبع فراوان در متون اسلامی سعی کردهاند سیری تاریخی به احادیث و اخبار بدهند و با کنار هم نهادن آنها تاریخ تشیع را نمایان سازند. در مقاله «تکامل مفهوم امامت در بعد سیاسی و اجتماعی» که ترجمه آن در مجله وزین نقدونظر (شماره78) به چاپ رسیده، ایشان به بررسی مفهوم امامت در دیدگاه تشیع و تحولاتی که این مفهوم در نظر شیعیان در دورههای مختلف حیات ایمه(ع) پیدا کرده است، پرداختهاند. مقاله حاوی نکات مهمی در تاریخ شیعه است که شایسته است اهل تحقیق به آن توجه کافی مبذول دارند.
-
صفحات 269-309
دامنه نوپوزیتیویسم (2) به حوزه کشورهای غربی منحصر نمیشود، بلکه فراتر رفته و توجه پژوهشگران جهان غیر غربی را هم برانگیخته و مدافعانی نیز پیدا کرده است. دستاندرکاران فلسفه در جهان عربی (به عنوان بخشی از جهان سوم) توجه چندانی به آن نکردهاند که بتوان از پیدایش نگرههای مختلف دربارهآن، سخن گفت. با نگاهی گذرا به این مکتب (نوپوزیتیویسم)، درمییابیم که هرگز مدافعان پرشوری (از متفکران عربی) نیافته است که بتواند یک جریان مسلط در اندیشه فلسفی ما به وجود آورد. البته زکی نجیب محمود (3) برجستهترین مدافع این مکتب در کشورهای عربی است. مدافع دیگر آن در حال حاضر عبدالرحمان مرحباست. گرچه این مکتب به جریانی پرنفوذ تبدیل نشده است، این بدین معنا نیست که توجه متفکران عرب را به خود جلب نکرده است. زیرا [چنانکه خواهیم دید] توجه بسیاری از این متفکران را برانگیخته و هرکس به نوعی خواه به عنوان مدافع و خواه به عنوان منتقد، با آن درگیر شده است. به نظر من، محمود امین العالم، یحیی هویدی، عاطف احمد و یاسین خلیل بیشترین اهتمام خود را معطوف به این حوزه کردهاند. سوالی که در اینجا به ذهن میرسد این است که چرا نویسنده این مقال به نحلهای توجه میکند که در حوزه اندیشه فلسفی عربی معاصر، علیرغم همه مسایل، چندان پرنفوذ نبوده است؟ نخستین تلاشهای من در مورد نوپوزیتیویسم به طور عموم و فلسفه زکی نجیب محمود به نحو خاص، به سالهای تحصیلی دانشگاه باز میگردد. (4)
-
صفحات 310-353
چون مقاله حاضر پیرامون اسلام و توسعه اقتصادی است، لازم دانستیم قبل از شروع، به توضیحی مختصر حداقل برای روشن کردن چارچوب مفهومی بحث مذکور اقدام نماییم. توسعه اقتصادی یکی از جدیدترین و بحثانگیزترین شعبههای اقتصاد میباشد. یک نکته که در این قبیل بحثها لازم به ذکر است این است که معمولا بین دو واژه رشد و توسعه، نوعی خلط مضر صورت میگیرد که خود منشا پارهای سوءبرداشتها میگردد. رشد معمولا دلالتبر تغییرات کمی دارد، در صورتی که توسعه، فرایندی کیفی است. به عنوان مثال، افزایش محصولات تولیدی در یک کشور، رشد محسوب میگردد اما توسعه نیست. همچنین رشد تعداد دانشجو در یک کشور لزوما به مفهوم توسعه علم و معرفت نمیباشد. توسعه اقتصادی علاوه بر رشد کمی در بر گیرنده بهبود کیفیت در محصولات و تنوع کیفی آنان است، و علاوه بر اینها در بر گیرنده تحولاتی در ترتیبات فنی و نهادیای است که محصولات مذکور تولید و یا توزیع میشوند. (1) پس توسعه اقتصادی بسیار عمیقتر و وسیعتر از رشد میباشد. البته تا دهه 1970 تصور، این بود که در صورت رشد بیشتر میتوان انتظار داشت که وضع اشتغال بهبود پیدا کرده، مشکل فقر و توزیع درامد حل شود و اینها خود زمینههای توسعه را فراهم آورند. توصیه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول به کشورهای جهان سوم نیز همین بود. اما تجربه آن دهه و پس از آن نتوانست این فرضیه را ثابت کند. زیرا در اکثر آن کشورها تولید تا حد هدفگذاری بانک جهانی بالا رفت اما حتی شاخصهای مادی توسعه نیز فراهم نگردید. مثلا سطح زندگی مردمان فقیر بدون تغییر باقی ماند و در مواردی حتی بدتر شد بیکاری و توزیع درامدها و ثروتها نیز اگر وخیمتر نشده باشد، بهتر نشد. این امر باعثشد که بسیاری از اقتصاددانان و بویژه صاحبنظران توسعه خواستار نوعی تجدیدنظر در تعریف مذکور از توسعه گردیدند. نکته دوم این است که توسعه، فراگیرتر از تحولات مادی و فنی صرف بوده، بهبود روابط انسانی و حتی توسعه ارزشهای اصیل جوامع را نیز از نظر دور نمیدارد.
-
صفحات 354-379
تاریخی بودن نظریه ها یک مساله بنیادی که در مباحث معرفت علم، امروزه محل مشاجره و گفتگوست، بحث درباره چگونگی حصول نظریه است. برای مثال وقتی که به آرای کارل پوپر در زمینه چگونگی پیشرفت علم مراجعه میکنیم، میبینیم که او معتقد است که یک نوع تنازع بقا به شیوه داروینی میان نظریات علم، وجود دارد. بنابراین در هر زمان، نظریهای که پاسخگوی مسایل جاری باشد، مطرح میشود و وقتی نقص و نارسایی آن نظریه روشن شد، جهش و تحولی در زمینه نظریهپردازی حاصل میشود. از طرفی پوپر، ضمن حفظ صحت تشکیکی که دیوید هیوم به بحث استقرا به عنوان ملاک و شاخص علم وارد میکند، به این معنا که حوادث گذشته به معنای تایید ضرورت حوادث آینده نیست و از تجربه گذشته، به ضرورت، به قانونمندی تحولات آینده نمیرسیم، معتقد است که نظریات ، محصول حدسیات ما هستند. مشاهده فارغ از نظریه وجود ندارد و هر مشاهدهای مسبوق به نظریه است. در واقع همان مفهوم «پیششناخت» را که در اندیشههای گادامر هم مطرح شده است، میتوانیم در اینجا، در نظریه پوپر، به طور صریح مطرح کنیم که هر بینش و مشاهدهای محصول یک پیششناخت و یک پیش نظریه است. بنابراین علمای جامعهشناس به هنگام نظریهپردازی، طبق برنامه پژوهشی که امروزه، بخصوص تحت تاثیر سنت پوزیتیویسم آمریکایی معمول است، به دنبال بررسی همه مصادیق و شواهد نمیروند بلکه این جریان برعکس است.