فهرست مطالب

دیابت و متابولیسم ایران - سال دوازدهم شماره 1 (پیاپی 46، مهر و آبان 1391)

مجله دیابت و متابولیسم ایران
سال دوازدهم شماره 1 (پیاپی 46، مهر و آبان 1391)

  • تاریخ انتشار: 1391/10/11
  • تعداد عناوین: 8
|
  • مقاله مروری
  • محبوبه پارساییان، حمیده موسی پور، فرهاد حسین پناه صفحه 1
    به عنوان یک پزشک پرمشغله که هر روز بیماران زیادی را در مطب شلوغ تان می بینید، سوالات زیادی نیز برایتان پیش می آید، اما گهگاه فرصت می کنید سری به ادبیات پزشکی تخصصی خود بزنید. شما به خوبی می دانید که توانایی استفاده از مطالب روا و به روز، می تواند نقش مهمی در طبابتتان در دنیای پیچیده فعلی بازی کند ولی به خوبی نیز می دانید که به کار بردن نتایج مقالات نیازمند درک مفاهیم آماری است.
    امروزه آشنایی با تفکر آماری و درک اصول و مفاهیم پایه ای آن نه تنها برای داشتن یک رویکرد علمی در حیطه تخصصی خود لازم است، بلکه تفکر آماری (که به ما اجازه می دهد از تجربه خود با کمترین خطا بیاموزیم)، جزئی تفکیک ناپذیر از طبابت علمی است و پزشکان بیش از پیش برای فهم و نقد ادبیات پزشکی پیش رویشان به درک مفاهیم پایه و کاربردی آمار پزشکی نیازمندند.
    «پزشکی مبتنی برشواهد» نهضت رایج نوپایی که امروزه می رود تا چهره غالب و رایج گفتمان پزشکی دنیا باشد، رویکرد عینی آن بیش از پیش پزشکان را نیازمند درک تفکر آماری و مفاهیم و اصول پایه آن خواهد کرد تا آنجا که یکی از تعاریف Evidence Based Medicine (EBM) را مجموعه علوم بالینی، متدولوژی و آمار بیان کرده اند.
    ممکن است به خوبی ندانید که چگونه باید اطلاعات آماری ذکر شده در مقالات را تفسیر کنید. ما نیز با شما موافقیم که آمار مقوله ای بسیار فرار بوده و یادگیری آن برای افراد غیرمتخصص در این رشته مشکل است، به ویژه اگر قرار باشد بر فرمول ها و مفاهیم محض آن تاکید شود تا کاربردهای بالینی مفاهیم آمارپزشکی. مقاله حاضر جهت آشنایی شما با تفکر آماری برای استفاده در استدلال های بالینی و افزایش توانمندیتان در فهم و ارزیابی نقادانه مقالات پزشکی طراحی شده است. در این مقاله دو مفهوم آماری همبستگی و رگرسیون که کاربرد فراوان در ادبیات پزشکی دارند، انتخاب شده و در قالب مثال های بالینی ملموس در حوزه دیابت و لیپید توضیح داده شده است.
    امید که این باور سنتی را که «آمار اساسا چیزی نیست که پزشکان بفهمند یا در طبابت بالینی روزانه بدردشان بخورد»، از مجموعه باورهایمان کنار بگذاریم
  • پروانه صانعی، امین صالحی ابرقویی، احمد اسماعیل زاده صفحه 11
    مقدمه
    اگر چه بسیاری از مطالعات مقطعی ارتباط میان سطوح ویتامین D سرمی و نمایه توده بدنی را مورد بررسی قرار داده اند، یافته های آنها ضد و نقیض است. این مرور سیستماتیک و متاآنالیز به منظور جمع بندی رابطه میان سطوح ویتامین D سرمی و نمایه توده بدنی در بزرگسالان در مطالعات مقطعی به چاپ رسیده انجام شد.
    روش ها
    تمامی مطالعات منتشر شده تا مارس 2012 میلادی با استفاده از پایگاه های اطلاعاتی Pub Med، ISI Web of Science، SCOPUS و Google scholar مورد جست و جو قرار گرفت. از میان 41 مطالعه ای که همبستگی بین سطوح ویتامین D سرمی و نمایه توده بدنی را گزارش کرده بودند، 8 مطالعه که روش نمونه گیری تصادفی در بزرگسالان سالم را به کار برده بودند در این مرور سیستماتیک و متاآنالیز گنجانده شدند.
    یافته ها
    در مجموع 10 ضریب همبستگی از 8 مطالعه استخراج شد. به طور کلی این مطالعات 8046 نفر را شامل می شدند. ارتباط معکوس معنی داری بین 25- هیدروکسی ویتامین D و نمایه توده بدنی وجود داشت (10/0fisher''s Z=- و 15/0- و 06/0-CI= 95% و 04/0= P)؛ البته عدم تجانس بین مطالعات معنی دار بود. آنالیز زیر گروه ها بر اساس جنس آشکار ساخت که ضریب همبستگی کلی در گروه زنان 08/0- (0001/0- و 17/0-CI= 95% و 001/0> P) و در مردان 11/0- بود (08/0- و 14/0-CI= 95% و 001/0> P)؛ اگر چه عدم تجانس در گروه زنان همچنان به چشم می خورد. در گروه زنان، آنالیز زیر گروه ها بر اساس محل مطالعه نشان داد که همبستگی معکوس معنی داری بین 25- هیدروکسی ویتامین D و نمایه توده بدنی در کشورهای پیشرفته وجود دارد (16/0 fisher''s Z=-و 11/0- و 21/0-CI= 95% و 0001/0> P) اما این ارتباط در زنان کشورهای در حال پیشرفت معنی دار نبود (03/0 fisher''s Z=و 10/0 و 04/0-CI= 95% و 45/0= P).
    نتیجه گیری
    ارتباط معکوس معنی داری بین 25- هیدروکسی ویتامین D و نمایه توده بدنی در این جمعیت نمایانگر بزرگسال - به جز در زنان کشورهای در حال پیشرفت- وجود داشت. مطالعات بیشتر به خصوص در کشورهای در حال پیشرفت و مردمانی که نزدیک به خط استوا زندگی می کنند، مورد نیاز است.
    کلیدواژگان: 25، هیدروکسی ویتامین D، نمایه توده بدنی، چاقی، مطالعات مقطعی، متاآنالیز
  • مقاله اصیل
  • سید رضافاطمی طباطبایی، سمیه شیخ صفحه 23
    مقدمه
    آلومینیوم، سومین عنصر فراوان پوسته زمین، ممکن است به روش های مختلفی وارد بدن شود. تماس بیش از حد با این عنصر طیف وسیعی از بیماری ها را ایجاد می کند. با توجه به مشکلات فراوان ناشی از تماس با این عنصر، ممکن است ورود آن به بدن بر هموستاز لیپیدها، قند خون و ترشح هورمون ها تاثیر گذاشته و از این طریق زمینه ساز دیابت و بیماری های قلبی عروقی شود. لذا در این مطالعه آثار مصرف خوراکی آلومینیوم بر شاخص های مذکور مورد مطالعه قرار گرفت.
    روش ها
    18 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به سه گروه تقسیم شدند. به آب آشامیدنی (آب مقطر) آنها روزانه به مدت 7 هفته مقادیر صفر، 100 و 200 میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن، آلومینیوم به شکل کلرید آلومینیوم اضافه شد. مقادیر تری گلیسرید (TG)، کلسترول تام (TC)، HDL-c و گلوکز پلاسما به روش آنزیماتیک اندازه گیری شدند و اندازه گیری انسولین پلاسما به روش ELISA انجام گرفت. جهت تایید مقاومت انسولین شاخص HOMA-IR محاسبه گردید.
    یافته ها
    مصرف آلومینیوم سطح HDL-c را در گروه های آلومینیوم 100 و 200 به صورت معنی داری کاهش (01/0P<) و باعث افزایش نسبی TG و LDL-c شد. سطح گلوکز در گروه های 100 و 200 نسبت به گروه کنترل افزایش یافت. همچنین متعاقب مصرف 200 میلی گرم آلومینیوم میزان انسولین و HOMA-IR در حد معنی داری نسبت به دو گروه دیگر افزایش یافتند (05/0P<) اما تغییری در وزن سه گروه مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    نتایج تحقیق نشان داد قرار گرفتن در معرض آلومینیوم ممکن است با تداخل در متابولیسم قند خون و لیپیدها، و مقاومت به انسولین، زمینه ساز بروز دیابت نوع 2 و بیماری های قلبی عروقی باشد.
    کلیدواژگان: آلومینیوم، لیپید، HOMA، IR، گلوکز
  • پروانه صانعی، سیدسعید خیاط زاده، ذات الله عاصمی، زهره طبسی، منصوره صمیمی، طاهرا فهیمی نژاد، احمد اسماعیل زاده صفحه 31
    مقدمه
    دیابت بارداری باعث افزایش خطر بسیاری از بیماری ها در مادر و جنین می شود و دست یابی به یک رژیم غذایی مناسب برای درمان این اختلال از اولویت های سیستم های بهداشتی می باشد. هدف از این مطالعه، ارزیابی اثر رژیم غذایی کاهنده فشار خون (Dietary Approach to Stop Hypertension: DASH) بر تحمل گلوکز و شاخص های لیپیدی در زنان مبتلا به دیابت بارداری.
    روش ها
    در این کارآزمایی بالینی کنترل شده تصادفی شده، 34 زن مبتلا به دیابت بارداری به طور تصادفی در دوگروه کنترل (17 نفر) و مصرف کننده رژیم غذایی DASH (17 نفر) برای مدت 4 هفته قرار گرفتند. هر دو رژیم غذایی حاوی 55-45 درصد کربوهیدرات، 20-15 درصد پروتئین و 30-25 درصد چربی بودند؛ رژیم غذایی DASH غنی از میوه جات، سبزیجات، غلات کامل، لبنیات کم چرب بود و مقادیر کمتری از چربی های اشباع، کلسترول و غلات تصفیه شده با سطح سدیم کمتر از 2400 میلی گرم/روز را شامل می شد. برای اندازه گیری قند خون ناشتا و شاخص های لیپیدی، نمونه خون ناشتا گرفته شد. از شرکت کنندگان تست تحمل گلوکز خوراکی 3 ساعته هم گرفته شد و قند نمونه های خون دقایق 60، 120 و 180 اندازه گیری شدند.
    یافته ها
    تبعیت از رژیم غذایی DASH در مقایسه با رژیم کنترل، باعث کاهش قند خون در 60 دقیقه بعد (02/0P=)، 120 (001/0P=)، 180 دقیقه بعد (002/0P=) در تست تحمل گلوکز خوراکی شد. میانگین تغییرات برای کلسترول تام سرم (01/0P=)، LDL-کلسترول (007/0P=)، تری گلیسیرید (01/0P=) به طور معناداری بین دو رژیم غذایی متفاوت بود. به علاوه رژیم غذایی DASH اثر مطلوبی بر فشار خون سیستولیک گذاشته بود (001/0P=).
    نتیجه گیری
    مصرف رژیم غذایی DASH برای 4 هفته در بیماران مبتلا به دیابت بارداری باعث اثرات سودمندی بر تحمل گلوکز و شاخص های لیپیدی در مقایسه با رژیم کنترل شد.
    کلیدواژگان: رژیم غذایی کاهنده فشار خون، تحمل گلوکز، شاخص های لیپیدی، دیابت بارداری، زنان باردار
  • نرجس نجیبی، هاله صدرزاده یگانه، احمدرضا درستی مطلق، محمدرضا اشراقیان، سمانه عزیزی صفحه 39
    مقدمه
    ناامنی غذایی به عنوان فراهمی محدود یا نامطمئن غذای کافی درهمه اوقات برای یک زندگی سالم و فعال تعریف می شود. دیابت، از شایع ترین بیماری های متابولیک است که اخیرا به عنوان یک اولویت بهداشتی در ایران مطرح شده است. مطالعات اخیر بیانگر شیوع گسترده ناامنی غذایی و دیابت در جامعه ایرانی می باشند. هدف مطالعه حاضر بررسی وضع ناامنی غذایی و برخی عوامل تغذیه ای وابسته به آن در افراد مبتلا به دیابت نوع2 بود.
    روش ها
    این مطالعه به صورت مقطعی روی 135 بیمار 60-30 ساله مبتلا به دیابت نوع 2 انجام شد. مشخصات عمومی و وضعیت ناامنی غذایی به ترتیب با استفاده از پرسشنامه های عمومی و امنیت غذایی خانوار 18 گویه ای سازمان کشاورزی ایالت متحده آمریکا و دریافت های غذایی توسط پرسشنامه بسامد خوراک بررسی شد. داده ها با آزمون های آماری مجذور کای، T مستقل و رگرسیون لجستیک تجزیه و تحلیل شدند.
    یافته ها
    میزان شیوع ناامنی غذایی در جمعیت مورد مطالعه 7/66% بود. بر اساس مدل نهایی رگرسیون لجستیک، ناامنی غذایی با نمایه توده بدنی بالا و اضافه وزن و چاقی و دفعات مصرف پایین تر گوشت، میوه و سبزی ارتباط آماری مستقیم و معنی داری را نشان داد (05/0P<)؛ اما با سایر متغیرها رابطه آماری معنی دار نشان نداد.
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد که ناامنی غذایی با احتمال بیشتر بروز دیابت نوع 2 همراه است.
    کلیدواژگان: ناامنی غذایی، دیابت نوع 2، ایران
  • فهمیه رمضانی تهرانی، امیرعباس مومنان، مهناز بحری خمامی، فریدون عزیزی صفحه 47
    مقدمه
    سندرم متابولیک اختلال شایعی در دنیای امروز است و عوارض متعددی را در پی دارد. مطالعات نتایج متناقضی را در رابطه با تاثیر شیردهی و طول مدت آن بر پیشگیری از سندرم متابولیک ارائه کرده اند. هدف از مطالعه حاضر، بررسی ارتباط میان سابقه و طول مدت شیردهی با سندرم متابولیک در یک مطالعه آینده نگر مبتنی بر جمعیت است.
    روش ها
    از میان 4028 زن 50-15 ساله شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران که در آغاز مطالعه مبتلا به سندرم متابولیک نبودند، پرسشنامه اطلاعات مرتبط با شیردهی جهت 925 زن که به طور تصادفی انتخاب شده بودند، تکمیل گردید. زنانی که به مدت 6 ماه یا بیشتر سابقه شیردهی داشتند، به عنوان گروه مورد (554 نفر) و زنانی که کمتر از 6 ماه سابقه شیردهی داشتند، به عنوان گروه شاهد (371 نفر) انتخاب شدند. میزان بروز سندرم متابولیک در یک پیگیری 9 ساله، میان این دو گروه مورد مقایسه قرار گرفت.
    یافته ها
    میزان بروز سندرم متابولیک در گروه شاهد به طور معنی داری بیشتر از گروه مورد بود (9/70% در مقابل 2/62%، 006/0=P). داشتن سابقه مثبت شیردهی پس از تعدیل متغیرهای مداخله گر، صرف نظر از طول مدت آن، ارتباطی با میزان بروز این بیماری نداشت (5/0=P) اما با افزایش مدت زمان شیردهی میزان بروز سندرم متابولیک به شکل وابسته به دوز کاهش می یافت (05/0=P). سابقه مثبت شیردهی، کاهش فشار خون را به دنبال داشت (05/0=P).
    نتیجه گیری
    شیردهی طولانی تر، نقش بازدارندگی قوی تری را در ابتلا به سندرم متابولیک ایفا می نماید؛ بنابراین آموزش و افزایش دانش همگانی، تسهیل شرایط و امکانات لازم برای تغذیه نوزادان با شیرمادر و تداوم طولانی مدت آن می تواند در کاهش ابتلا به سندرم متابولیک و عوارض آن در زنان موثر باشد.
    کلیدواژگان: شیردهی، سندرم متابولیک، مطالعه قند و لیپید تهران، چاقی، مطالعه آینده نگر
  • سیامک محبی، لیلا آزادبخت، آوات فیضی، غلامرضا شریفی راد، محمد حضوری، مصطفی شعربافچی صفحه 56
    مقدمه
    در حال حاضر یکی از شایع ترین اختلالات در سراسر دنیا سندرم متابولیک است. تبعیت از رژیم غذایی صحیح یکی از مهمترین چالش ها در کنترل این سندرم بوده و به دلیل اینکه تعدیل روزانه این رژیم به عهده خود بیمار می باشد شناسایی عوامل موثر در اتخاذ خودمراقبتی تغذیه ای اهمیت دارد. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط خودکارآمدی درک شده با دریافت درشت مغذی ها در زنان مبتلا به سندرم متابولیک صورت گرفت.
    روش ها
    در این مطالعه مقطعی با ماهیت همبستگی، 329 بیمار مبتلا به سندرم متابولیک در سال 1391 از بین بیماران تحت پوشش مراکز درمانی صنعت نفت اصفهان به روش سیستماتیک حضور داشتند. جهت گردآوری اطلاعات خودکارآمدی درک شده از پرسشنامه محقق ساخته که با محاسبه شاخص های CVI و CVR و نیز شاخص های همسانی درونی و ثبات ابزار، روایی و پایایی آن مورد تایید قرار گرفته بود استفاده شد. برای بررسی رفتار تغذیه ای هم از پرسشنامه 24 ساعته یادآمد خوراک برای 3 روز استفاده شد. اطلاعات حاصله از پرسشنامه یادآمد خوراک توسط نرم افزار تغذیه ای N4 تحلیل گردید. در این مطالعه علاوه بر نرم افزار آماری SPSS نسخه 16 از نرم افزار AMOS نسخه 16 جهت برازش مدل ساختاری به روش حداقل مربعات تعمیم یافته استفاده شد.
    یافته ها
    میانگین انرژی دریافتی 37/2512 کیلوکالری، پروتئین 95/70 گرم، کربوهیدرات 420 گرم و چربی 61/61 گرم در روز و میانگین خودکارآمدی درک شده 89/47 نمره بود. ضریب همبستگی پیرسون حاکی از ارتباط معکوس معنی دار بین خودکارآمدی درک شده و درشت مغذی های دریافتی موثر در سندرم متابولیک بود. بیشترین ضریب اثر مستقیم خودکارآمدی درک شده بر چربی و کربوهیدرات دریافتی مشاهده شد. (05/0> P و 592/0-=β) و (05/0> P و 395/0-=β).
    نتیجه گیری
    میزان انرژی، کربوهیدرات، چربی و پروتئین دریافتی بیش از میزان RDA و میزان خودکارآمدی درک شده در حد متوسط بود. این مطالعه نشان داد که خودکارآمدی درک شده چهارچوب مفیدی برای فهم و پیش بینی میزان پایبندی به رفتارهای خودمراقبتی تغذیه ای در بیماران مبتلا به سندرم متابولیک فراهم می کند.
    کلیدواژگان: خودکارآمدی درک شده، درشت مغذی، سندرم متابولیک
  • زهره فتحی بیاتیانی، ولی الله دبیدی روشن، فاطمه رودباری صفحه 68
    مقدمه
    هدف از این مطالعه تعیین اثرات پروتکل های حفاظت قلبی بر اینترلوکین 10(IL-10) و شاخص های قلبی تنفسی در زنان چاق مبتلا به سرطان سینه بود.
    روش ها
    در یک طرح نیمه تجربی، 40 زن چاق مبتلا به سرطان سینه با وزن 9±76 کیلوگرم و توده چربی 4±8/41 درصد شرکت داشتند.آزمودنی ها به طور تصادفی به چهار گروه: کنترل، تمرین در آب، مکمل زنجبیل و گروه تمرین در آب+ زنجبیل دسته بندی شدند.آزمودنی های گروه زنجبیل و گروه ترکیبی در طی 6 هفته روزانه 4 کپسول حاوی 750 میلی گرم پودر زنجبیل دریافت کردند. برنامه تمرین در آب به مدت 6 هفته با مدت و شدت پیش رونده از 50 تا 75 درصد ذخیره ضربان قلب اجرا شد. نمونه های خونی ناشتایی در دو مرحله قبل و پس از 6 هفته مداخله های درمانی برای بررسی اینترلوکین 10 جمع آوری شد.
    یافته ها
    آنالیز واریانس یک طرفه نشان داد که تمرین در آب به همراه مصرف مکمل زنجبیل باعث کاهش IL-10، نمایه توده بدن (BMI) و درصد چربی بدن و افزایش حداکثر نبض اکسیژن، حداکثر ضربان قلب، اوج اکسیژن مصرفی و در صد اشباع هموگلوبین در مقایسه با گروه کنترل شد. به علاوه، تفاوت معناداری در مقادیر IL-10 و سطح شاخص های قلبی عروقی بین گروه های تمرین و زنجبیل مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    به کارگیری روش های غیر دارویی باعث بهبود عملکرد قلبی تنفسی در مبتلایان به سرطان پستان خواهد شد.
    کلیدواژگان: آمادگی قلبی عروقی، سرطان، چاقی، التهاب، نبض اکسیژن