فهرست مطالب

Current Journal of Neurology
Volume:7 Issue: 21, 2008

  • تاریخ انتشار: 1387/03/11
  • تعداد عناوین: 12
|
  • مونا ابراهیمی پور، سعید شاه بیگی، محمدصادق جنابی، یونس امیری، محمد کمالی صفحات 138-142
    زمینه و هدف
    اسکلروز متعدد (multiple sclerosis (MS))، یکی از بیماری های دستگاه عصبی مرکزی(CNS) می باشد، که به ندرت با ناهنجاری های سیستم عصبی محیطی همراه می شود. یکی از مشکلات این افراد نقص در جنبه روانی گفتار (verbal fluency) است، که ارزیابی آن جهت تجزیه و تحلیل توانایی تولید محتوای زبان بیمار (produce language content) ضرورت دارد. بررسی های جدید نشان می دهد که افراد مبتلا به اسکلروز متعدد با یک الگوی مشابه، نقایص چشمگیری در آزمون روانی گفتار دارند. هدف از این مطالعه تعیین عملکرد روانی گفتار بیماران فارسی زبان مبتلا به اسکلروز متعدد از نوع عود و بهبود (RRMS) و مقایسه آن با عملکرد افراد سالم می باشد.
    روش بررسی
    در این مطالعه، عملکرد روانی گفتار 30 بیمار فارسی زبان مبتلا به RRMS با 30 فرد سالم که از نظر سن، جنس، و میزان تحصیلات با بیماران جور شده بودند، مورد بررسی قرار گرفتند. امتیازهای بدست آمده، با استفاده از آزمون تی مستقل (Independent T-Test) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    از بیماران مورد مطالعه، 24 نفر (80% زن و 6 نفر (20%) مرد بودند، که دارای میانگین سنی 35/31 سال بودند. همانند مطالعات پیشین، بیماران مبتلا به RRMS، واژگان صحیح کمتری را نسبت به افراد گروه شاهد تولید کردند.
    نتیجه گیری
    نقص روانی گفتار در بیماری اسکلروز متعدد از الگوی خاصی پیروی می کند، که مربوط به نقص آشکار توانایی های روانی معنایی و روانی واجی می باشد.
    کلیدواژگان: اسکلروز متعدد، عود و بهبود، روانی گفتار، معنایی، واجی
  • اصغر بیاتی، مژده قبایی، شهلا امیرسروکلاهی، محمدحسین صنعتی، مسعود هوشمند، هما صادقیان، پریسا کریمی صفحات 143-152
    زمینه و هدف
    بیماری مالتیپل اسکلروزیس یک بیماری التهابی دمیلینیزان سیستم عصبی مرکزی میباشد که اتیولوژی دقیق آن نامشخص است ولی عوامل محیطی و ژنتیکی در ایجاد آن نقش دارند. مهمترین عوامل ژنتیکی درایجاد این بیماری همراهی با نوع خاص HLA*میباشد که در قسمتهای مختلف دنیا بر اساس شواهد و مطالعات گوناگون متفاوت است، که این خود ناشی از تفاوت استعداد نژادی میباشد. آللهای HLA-DR2،DQ6 (DRB1*1501، DQA1*0102، DQB1*0602 در بین قفقازی های شمال اروپا، آمریکا و آمریکائی های سیاه پوست از عوامل مستعدکننده هستند. در این مطالعه ما بر آن شدیم که فراوانی نسبی آللهای فوق را در بیماران مبتلا بهMS به دست آورده و ارتباط احتمالی آنها را با جنس، سن شروع بیماری، سیر بیماری و سابقه فامیلی بررسی کنیم.
    روش بررسی
    تعداد 183 بیمار که بر اساس معیارهای تشخیصی مک دونالد مبتلا بهMS بودند وارد مطالعه شدند، آللهای وابسته به HLA-DR2،DQ6 (DRB1*1501 DQA1*0102، DQB1*0602)به روش PCR-SPP**در آنها تعیین شد. در هر بیمار سن شروع بیماری، جنس، سیر بیماری، سابقه فامیلی، درجه ناتوانی، علائم شروع بیماری و میزان تحصیلات مورد سنجش قرار گرفت. رابطه جنس، سن شروع بیماری، سیر بیماری و سابقه فامیلی با آللها بررسی شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار 1.5SPSS مشتمل بر محاسبه Chi-square استفاده گردید.
    نتیجه گیری
    فراوانی نسبی سه آلل شایع در بیماران مالتیپل اسکلروزیس در مورد DRB1*1501 44.8% در موردDQA1*0102 29% و در موردHLA DQB1*0602 23.5% می باشد. فراوانی نسبیHLA-DR2 44.8%و HLA- DQ6 36.1% می باشد. از طرفی ارتباط معنی داری بین آلل خاص با جنس، سیر بیماری، سن شروع بیماری و سابقه بیماری یافت نشد.
    بحث: HLA DR2&DQ6 شایعترین HLA کلاس II در بیماری مالتیپل اسکلروزیس می باشند و فراوانی نسبی آنها در مطالعه ما44.8% و 36.1%می باشد. جهت معنی دار بودن یا نبودن این مقادیر به مطالعه دیگر همراه گروه کنترل نیاز می باشد.
    کلیدواژگان: مالتیپل اسکلروزیس، HLA DR2&DQ6، جنس، سن شروع بیماری، سیر بیماری و سابقه فامیلی
  • سیامک افشین مجد، محمد ابراهیم یارمحمدی، پوپک ایزدی، سعید شاه بیگی، علی دواتی صفحات 153-159
    زمینه و هدف
    وزوز گوش در تمام دنیا و در کشور ما از بیماری های شایع می باشد و در حال حاضر درمان مناسب و رضایتبخش برای آن وجود ندارد. بسیاری از این بیماری رنج میبرند که در 2درصد موارد آنها در جهان یا حدود 3میلیون نفر ناتوان کننده است. هدف این مطالعه بررسی تاثیر گاباپنتین بر وزوز گوش ذهنی می باشد.
    روش بررسی
    این مطالعه بر روی 169بیمار در بیمارستان شهید مصطفی خمینی و کلینیک مغزواعصاب جندی شاپور تهران در سالهای 1385تا 1386انجام گرفته است. بیماران با روش تصادفی در دو گروه قرار گرفتند. گروه جی تحت درمان با گاباپنتین (900میلی گرم روزانه) و گروه پی تحت درمان با پلاسبو قرار گرفتند. هر دو گرو بوسیله مقیاس THI تحت بررسی قرار گرفته و با یکدیگر بمدت شش هفته مقایسه شدند. تمام اطلاعات بوسیله نرم افزار SPSS و تستهای Man-Whitney،Wil coxon، Repeated measure آنالیز شدند.
    یافته ها
    147بیمار مطالعه را به پایان رساندند. 81 نفر مرد (1/55 درصد) و66 زن (9/44درصد). وزوز گوش در 50(34درصد) در سمت راست و در 45 نفر(6/30 درصد) در سمت چپ و در52 (4/35 درصد) نفر دو طرفه بوده. مقیاس THIدر شروع مطالعه در گروه جی 7/51 و در گروه پلاسبو 3/53 بوده است. در پایان مطالعه مقیاس THI در گروه جی 5/34 و در گروه پی 8/52 بوده است. تجزیه و تحلیلهای آماری در شروع مطالعه تفاوت آماری معنی داری را بین دو گروه نشان نمیداد در حالی که در پایان مطالعه تفاوت آماری معنی داری بین دو گروه وجود داشت.
    نتیجه گیری
    در مطالعه ما گاباپنتین در درمان وزوز گوش ذهنی با طول مدت بیش از یکسال از پلاسبوموثرتر بوده است و ما استفاده از آن را در این بیماران توصیه می کنیم.
    کلیدواژگان: وزوز گوش، گاباپنتین، کاهش شنوایی
  • فرزاد رجایی، محمدرضا سلحشور، حسن جهانی هاشمی، علی اصغر پهلوان صفحات 160-170
    زمینه و هدف
    با استفاده از تصویر برداری تشدید مغناطیسی (MRI) و امکان مشاهده اجزاء آناتومیک در یک فرد زنده در سنین مختلف، با دقت بیشتری می توان به بسیاری از سئوالات در زمینه آناتومی پاسخ داد. این مطالعه به منظور تعیین و ثبت ابعاد قسمت های مختلف مخچه و مقایسه آنها بر حسب طول قد در افراد سالم بوسیله MRI انجام شده است.
    روش بررسی
    پژوهش بر روی 300 فرد سالم از میان افرادی که جهت انجام MRI به مرکز تصویربرداری بیمارستان امام رضا در شهر کرمانشاه مراجعه کرده بودند انجام شد. شرط ورود به این مطالعه برای افراد، تائید پزشکان مرکز مبنی بر سلامت فرد و عدم وجود ضایعات پاتولوژیک در مغز بر اساس تصاویر بدست آمده از MRI مغز آنها بود. پس از انجام تصویربرداری، توسط سیستم اندازه گیری خود دستگاه، ابعاد قسمت های مورد نظر در مخچه محاسبه و به همراه طول قد ثبت شد. مبنای اندازه گیری بر اساس انتخاب بزرگترین طول، عرض و ارتفاع عضو در نمای کرونال (1T) انجام بود.
    یافته ها
    به طور کلی میانگین اندازه اجزاء مورد بررسی بر حسب واحد میلی متر به این ترتیب بود: طول نیمکره ی راست مخچه 68/61، طول نیمکره ی چپ مخچه83/61، ارتفاع نیمکره ی راست مخچه 58/39، ارتفاع نیمکره ی چپ مخچه 56/39، عرض نیمکره ی راست مخچه 25/49، عرض نیمکره ی چپ مخچه20/49، عرض مخچه48/ 98 بود. ارتفاع ورمیس13/43، طول قسمت فوقانی ورمیس 60/25، طول قسمت تحتانی ورمیس 59/17، ارتفاع قسمت خلفی ورمیس مخچه 83/21، طول پیرامید ورمیس16/9 بود.
    نتیجه گیری
    اندازه تمام اجزاء مخچه غیر از عرض نیمکره ی راست در مردان با افزایش طول قد آنها رابطه مستقیم داشت. در زنان نیز غیر از طول قسمت فوقانی، تحتانی و خلفی ورمیس در بقیه موارد این رابطه وجود داشت. بدین معنا که با افزایش طول قد، اندازه اجزاء مختلف مخچه نیز افزایش نشان می داد.
    کلیدواژگان: مورفومتری، تصویربرداری تشدید مغناطیسی، مخچه، طول قد
  • آذر فلاح، حسین پاکدامن، کریم حدادیان، امیدوار رضایی صفحات 171-175
    زمینه و هدف
    تحریک عصب واگ اخیرا در درمان بیماران صرعی مقاوم به درمان دارویی که کاندید مناسبی هم برای عمل جراحی نمی باشند مورد قبول واقع شده است. این درمان بوسیله F.D.A. در صرع های سمج پارشیال در بالغین و کودکان مورد تایید قرار گرفته است.
    مکانیسم دقیق عمل آن ناشناخته است. با وجود اینکه امروزه استفاده از تحریک عصب واگ در کودکان حتی کوچکتر از 12 سال و صرع های ژنرالیزه افزایش یافته است ولی تا به امروز، مطالعات بزرگ و وسیع در این مورد در کودکان انجام نشده است.
    شناسایی پیش آگهی بخصوص در کودکان می تواند بسیار مفید باشد نتایج اولیه نشان داده است که حتی در کودکان مبتلا به سندرم لنوکس – گوستات هم ممکن است جواب مناسبی دیده شود و در مواردی که تشنج بطور کلی کنترل نشده است بهبود قابل توجهی در تعداد و شدت تشنجات مشاهده گردیده است.
    در این مطالعه مداخله گر کلینیکی 18 بیمار (5 کودک، 13 بزرگسال) باسن 9-29 سال متوسط دوران تشنج 2/6 سال که با درمان های دارویی متعدد پاسخ ندادند برای اولین بار در ایران در بیمارستان لقمان حکیم در سال 1380 تحت درمان جراحی قرار گرفتند در پی گیری بعدی 41% کاهش در تعداد و 44% در شدت تشنجات در بیماران مشاهده گردید. و عوارض کلی شامل تغییرات و خشونت صدا و به مقدار کمتر سرفه و درد موضعی در محل تحریک دیده شده است، امروزه این روش درمانی در دنیا در حال افزایش می باشد و امید است که بتواند به بیماران صرعی کمک بنماید و در کشور ما نیز مطالعات بیشتری در این زمینه انجام شود.
  • حمیدرضا ریاسی، محمد مهدی حسن زاده طاهری، فریبا نخعی، ارود صالحی صفحات 176-182
    زمینه و هدف
    صرع میوکلونیک جوانان (JME) از انواع شایع تشنج ژنرالیزه می باشد که معمولا همراه با تشنج ژنرالیزه تونیک کلونیک (GTCS) و حملات صرع آبسانس می باشد.
    روش بررسی
    بیمارانی که با تشخیص احتمالی تشنج به بیمارستان های ولی عصر(عج) و امام رضا(ع) خراسان جنوبی از مارس 2005 تا می 2007 ارجاع شده بودند، مورد بررسی قرار گرفته و تشخیص صرع و JME توسط نورولوژیست براساس تظاهرات بالینی، تاریخچه و یافته های الکتروآنسفالوگرافی داده شد. بیمارانی که آسیب نسج مغزی داشتند از مطالعه حذف شدند.
    یافته ها
    396 بیمار صرعی شامل 32 مورد JME (1/8% شامل 18 مرد و14 زن) بررسی شدند. سن متوسط شروع JME و سن زمان تشخیص به ترتیب 4/12 و 2/14 بود. 27 بیمار با JME، حملات GTCS و 7 بیمار حملات صرعی آبسانس داشتند. تریاد میوکلونی، GTCS و آبسانس فقط در 4 مورد از بیماران تحت بررسی دیده شد و 2 مورد نیز فقط حملات میوکلونی داشتند. در 8 بیمار (25%) حملات میوکلونیک عمدتا یکطرفه یا حداقل در شروع یکطرفه بود. در 28 بیمار (5/87%) عمده حملات در زمان بیدارشدن از خواب روی داد. محرومیت از خواب مهمترین فاکتور تحریک کننده بود که در 26 بیمار (3/81%) یافت شد. در بررسی الکتروآنسفالوگرافی نمای اختصاصی صرعی در 9/71% بیماران با JME در اولین الکتروآنسفالوگرافی یافت شد که با تکرار الکتروآنسفالوگرافی این طرح اختصاصی در 94% بیماران یافت شد. سابقه مثبت فامیلی برای صرع در25% بیماران وجود داشت.
    نتیجه گیری
    JME یک زیرگروه شایع از صرع های ژنرالیزه است که معمولا همراه GTCS و آبسانس دیده می شود. بیماران JME غالبا طرح صرعی را در الکتروآنسفالوگرافی نشان می دهند.
    کلیدواژگان: تشنج، صرع، میوکلونیک، جوانان
  • ابوالفضلی، اولیایی، طالبیان، انصاری، شیخ صفحات 183-190
    زمینه و هدف
    اسپاستی سیتی یکی از اختلالات حرکتی همراه سندرم نرون محرکه فوقانی است که همواره مکانیزمها و ارزیابی و درمان آن از مشکلات تراپیست ها و کلینیسینهاست. بعضی اسپاستی سیتی را مشکل اصلی بیماران از جمله مبتلایان به همی پلژی می دانند و معتقدند در حضور اسپاستی سیتی کسب حرکت طبیعی و فعالیت های فانکشنال مشکل خواهد بود. برای کنترل اسپاستی سیتی و کسب فعالیت های فانکشنال روش های درمانی مختلفی ارائه شده اند که از جمله آنها روش NDT است. فارماکوتراپی خوراکی جهت درمان نیز وجود دارد که شامل نرومودلاتورهای CNS مانند دیازپام و شل کننده های عضلانی مانند دانترولن است. بر طبق شواهد تزریق BTX-A (دیسپورت) نیز در کاهش اسپاستی سیتی مفید می باشد. روش NDT بر اساس نظریات بوبات روش عموما مورد استفاده در کلینیک های فیزیوتراپی جهت درمان بیماران همی پلژی اسپاستیک است که از اهداف آن کنترل و کاهش اسپاستی سیتی و کسب مجدد حرکات طبیعی و فانکشنال می باشد. یکی از اختلالات بیماران همی پلژی اسپاستی سیتی پلانتار فلکسورهای مچ پا است که باعث اختلال در کیفیت فعالیت اندام تحتانی و الگوی راه رفتن بیمار می شود که زمان قابل توجهی جهت اصلاح آن صرف می شود. از آنجایی که BTX-A با قابلیت تاثیر انتخابی بالا قادر است بر روی اسپاستی سیتی مؤثر عمل کند و نیز تاثیر BTX-A بهمراه درمان های فیزیوتراپی و نیز کارآیی درمان های فیزیوتراپی مشخص نشده است. بنابراین در این تحقیق هدف این است که کارآیی روش NDT بهمراه تزریق BTX-A در پلانتار فلکسورهای مچ پا با روش NDT به تنهایی به روی میزان اسپاستی سیتی و کیفیت الگوهای حرکتی اندام تحتانی بیماران همی پلژی مورد مقایسه قرار گیرد.
    روش بررسی
    در این مطالعه 20 بیمار همی پلژی (9نفر زن و 11 نفر مرد) با دامنه سنی 78 41 سال که در فاز اسپاستیک بیماری بوده و یا بدون وسیله کمکی قادر به راه رفتن بوده اند شرکت کردند. درجه اسپاستی سیتی بیماران طبق مقیاس (OAS) Original Ashworth بین 1 تا 3 بود. در گروه اول 10 بیمار با روش NDT و در گروه دوم 10 بیمار با روش NDT. بعلاوه تزریق سم بوتولینم درمان شدند. قبل از درمان ارزیابی های پایه شامل اندازه گیری درجه اسپاستی سیتی پلانتار فلکسورها طبق مقیاس OAS، دامنه حرکتی فعال و غیر فعال مچ پا، کیفیت الگوهای حرکتی براساس روش NDT در حالت ایستاده و بررسی های الکتروفیزیولوژیک شامل حداکثر دامنه رفلکس H، حداکثر دامنه پاسخ M و نسبت H/ M بودند که نتایج آنها پس از درمان که به مدت 10 جلسه به طول انجامید در داخل هر گروه و نیز بین گروه ها، مورد مقایسه قرار گرفت. تزریق سم بوتولینم در گروه عضلات پلانتار فلکسور بیماران گروه دوم از طریق سوزن الکترومیوگرافی صورت گرفت. جهت عضله گاستروکنموس 200 واحد توکسین در 4 محل (سرهای داخلی و خارجی)، سولئوس 75 واحد توکسین در 2 محل و تیبیالیس خلفی 50 واحد توکسین در 2 محل تزریق شد.
    یافته ها
    در گروه اول کاهش مقیاس OAS، افزایش دامنه حرکتی فعال و غیر فعال و افزایش کیفیت الگوهای حرکتی اندام تحتانی پس از 10 جلسه درمان NDT دیده شد (01/0P<). تغییر معنی داری در دامنه رفلکس H و موج M و نسبت H/M در گروه اول دیده نشد. در گروه دوم کاهش مقیاس OAS، افزایش دامنه حرکتی فعال و غیر فعال و افزایش کیفیت الگوهای حرکتی اندام تحتانی پس از 10 جلسه درمان NDT بعلاوه تزریق سم بوتولینم دیده شد (005/0 P<). دامنه رفلکس H و موج M کاهش معنی داری را نشان داد (005/0 (P<. نسبت H/ M تغییر معنی داری نکرد. مقایسه نتایج بین دو گروه نشان داد که در گروه دوم کاهش مقیاس OAS، افزایش دامنه های حرکتی فعال و غیر فعال و افزایش کیفیت الگوهای حرکتی اندام تحتانی بارزتر بوده است.
    نتیجه گیری
    درمانهای NDT با مهار الگوهای غیر طبیعی و تسهیل پاسخهای طبیعی و افزایش توانایی بیمار جهت انجام حرکات مجرا علی رغم وجود الگوهای کلیشه ای حرکتی قادر است اسپاستی سیتی را کاهش داده و دامنه حرکتی و کیفیت الگوهای حرکتی را افزایش دهند. سم بوتولینم با تاثیر مستقیم بر روی تون عضله و کاهش اسپاستی سیتی قادر است کارایی درمانهای (NDT) را جهت ایجاد رفلکسهای سطوح بالاتر و کسب کنترل حرکتی افزایش دهد.
    کلیدواژگان: همی پلژی، اسپاستی سیتی، روش بوبات، سم بوتولینم، دیسپورت، الگوهای حرکتی اندام تحتانی
  • پدرام فر، مصلایی صفحات 191-197
    زمینه و هدف
    صرع دومین بیماری شایع بیماری های مغز و اعصاب میباشد که هنوز به مقدار کمی شناخته شده است. میزان بروز یک تشنج منفرد در کل جمعیت برابر٪ 5 می باشد؛ در حالی که صرع در٪2_1 جمعیت پدیدار می شود. هدف اصلی در بیماران صرعی کنترل و قطع تشنج های آنها می باشد. هدف از این مطالعه پیدا کردن شیوع عوامل تحریکی در دو گروه بیماران صرعی و بیماران با یک تشنج منفرد می باشد.
    روش بررسی
    331 بیمار که با تشنج عمومی به اتفاقات نورولوژی بیمارستان نمازی ارجاع شده بودند، جمع آوری شدند. اطلاعات به وسیله یک پرسشنامه جمع آوری شدند.
    یافته ها
    7/92٪ از کلیه بیماران حداقل دارای یک عامل تحریکی بودند. شایعترین عامل تحریکی در گروه صرعی ها ترک یا کاهش داروهای ضد تشنج بود(4/41٪)،استرس روحی(4/36 ٪)، و کم خوابی(34٪) به ترتیب دوم و سوم بودند. شایعترین عامل تحریکی در گروه با تشنج منفرد مصرف ترامادول(6/42٪) بود؛ کم خوابی(2/40٪) و استرس روحی(2/34٪) به ترتیب دوم و سوم بودند.
    نتیجه گیری
    با در نظر گرفتن مطالب ذکر شده، باید ذکر کنیم که با توجه به شیوع بالای عوامل تحریکی قبل از تشنج در بیماران صرعی، به نظر می رسد که کنترل اختلالات صرعی از طریق حذف این عوامل از زندگی آنها؛ بدون اضافه کردن به دوز یا اضافه کردن داروی جدید، امکان پذیر باشد.
    کلیدواژگان: صرع، تشنج، عوامل تحریکی
  • کاویان قندهاری، اشفق شعیب، قاسم فتاح زاده اردلانی صفحات 198-202
    زمینه و هدف
    کاردیوآمبولیسم یکی از مهمترین علل سکته ایسکمیک مغزی در تمام مناطق جهان را تشکیل می دهد. یک مطالعه پایلوت دو مرکزی فراوانی نسبی انواع کاردیوآمبولیسم را در بیماران سکته مغزی در دو زیرگونه نژادی متفاوت بررسی نموده است.
    روش بررسی
    این مطالعه بالینی آینده نگر در 100 بیمار پی در پی با سکته مغزی بستری در بیمارستان مکنزی کانادا و در 100 بیمار پی در پی سکته که از نظر سن وجنس با گروه قبل مشابه بوده و در بیمارستان قائم ایران بستری بودند در سال 2007 صورت گرفت. همه بیماران کانادایی از نژاد سفید پوست آمریکای شمالی و همه بیماران ایرانی نیز از نژاد سفید پوست پارسی انتخاب شدند. تشخیص سکته ایسکمیک مغزی توسط نورولوژیست عروقی انجام شد. بررسی مکانیسم کاردیوآمبولیسم بروش استاندارد در تمامی بیماران انجام شد. فراوانی نسبی بیماری ایسکمیک قلب و نارسایی احتقانی قلب و فیبریلاسیون دهلیزی و بیماری روماتیسمی دریچه میترال در دو گروه مورد مقایسه قرار گرفت. آزمون های کای اسکوار و فیشر برای تحلیل آماری بکار رفته و پی کمتر از 5 0/0 معنی دار تلقی شد.
    یافته ها
    92 مرد و 108 زن با سکته مغزی بررسی شدند. تاثیر نژاد بر فراوانی نسبی بیماری ایسکمیک قلب و نارسایی احتقانی قلب و فیبریلاسیون دهلیزی و در دو گروه ایرانی و کانادایی معنی دار نبود، 05/ 0 p>. بیماری روماتیسمی دریچه میترال طور معنی داری در بیماران ایرانی شایعتر از کانادایی بود 1=df، 05/0P>.، تفاوت معنی داری بین فراوانی نسبی سایر مکانیسم های کاردیوآمبولیسم در دو گروه مورد مطالعه بر اساس جنس نیز وجود نداشت 05/0P>. ولی بیماری ایسکمیک قلبی بطور معنی داری در زنان کانادایی شایعتر از زنان ایرانی بود 03/0=p و 1=df.
    نتیجه گیری
    تفاوت معنی داری بین فراوانی نسبی انواع مکانیسم های کاردیوآمبولیسم به استثنای بیماری روماتیسمی دریچه میترال در بیماران سکته با دو نژاد سفید پوست پارسی و آمریکای شمالی وجود ندارد.
    کلیدواژگان: کاردیوآمبولیسم، سکته، نژاد
  • محمدرضا معتمد، سید محمد فرشته نژاد، نوشین صدیق صفحات 203-213
    زمینه و هدف
    بیماران دچار حمله ی گذرای ایسکمیک یا TIA (Transient Ischemic Attack) یا سکته ی مغزی ایسکمیک در معرض خطر بالایی برای عود سکته ی مغزی قرار دارند. پیشگیری ثانویه از این امر شامل درمان با آنتی ترومبوتیک ها، درمان فاکتورهای خطر و درمان مداخله ای تنگی کاروتید می باشد. امروزه نتایج مطالعات مختلف بر اثربخشی درمان ضد پلاکتی در پیشگیری اولیه و یا ثانویه سکته مغزی نشان داده شده است؛ ولی پروتوکل دقیق درمانی در این زمینه هنوز مورد بحث می باشد. از این رو، این مطالعه با هدف مقایسه تاثیر آسپیرین، کلوپیدوگرل و ترکیبی از این دو در پیشگیری از عود مجدد سکته مغزی انجام گرفت.
    روش بررسی
    این مطالعه به روش کارآزمایی بالینی تصادفی (Randomized Controlled Clinical Trial) بر روی 92 بیمار مبتلا به حمله گذرای ایسکمیک (TIA) یا سکته مغزی ایسکمیک خفیف تا متوسط، انجام شد. بیماران به طور تصادفی به 3 گروه تقسیم شدند: گروه Aشامل 29 بیمار تحت درمان با آسپیرین (mg/day 100- 80)، گروه B شامل 31 بیمار تحت درمان با کلوپیدوگرل (mg/day 75) و گروه C شامل 32 بیمار تحت درمان دوگانه با هر دو داروی آسپیرین (mg/day 100- 80) و کلوپیدوگرل (mg/day 75). کلیه بیماران به مدت 18 ماه پیگیری شدند. علاوه بر متغیرهای زمینه ای، تعداد حملات جدید و زمان بروز آن برای هر بیمار ثبت می گردید. آنالیز کاپلان مایر برای مقایسه زمان بروز حملات در 3 گروه مورد استفاده قرار گرفت.
    یافته ها
    بیماران شامل 53 (6/57%) مرد و 39 (4/42%) زن با میانگین سنی (36/8=SD) 47/65 سال بودند که بین 3 گروه اختلافی در توزیع جنسی و میانگین سنی وجود نداشت (05/0P). همچنین میانگین زمان بروز عود سکته یا حمله ی مجدد نیز به طور معنی داری در گروه C [(57/0=SE) 12/16 ماه] طولانی تر از گروه های B [(02/1=SE) 71/13 ماه] و A [(21/1=SE) 76/6 ماه] بود (001/0>P).
    نتیجه گیری
    استفاده از درمان ضد پلاکتی در پیشگیری ثانویه از حمله سکته مغزی موثر شناخته شده است. هر چند امروزه پیشنهاداتی در این زمینه به کار بسته می شوند ولی بین مراکز مختلف اختلاف نظر گسترده ای وجود دارد. نتایج مطالعه حاضر نشان می دهد که درمان استفاده از آسپیرین به همراه کلوپیدوگرل بهترین اثربخشی و بیشترین کاهش را در میزان عود در بیماران مبتلا به حمله گذرای ایسکمیک (TIA) یا سکته مغزی ایسکمیک خفیف تا متوسط در این مطالعه تک مرکزی داشت.
    کلیدواژگان: حمله گذرای ایسکمیک، سکته مغزی، کلوپیدوگرل، آسپیرین
  • فوزیه بن عیسی، محمد روحانی، محمد علی اکبریان، مهدی مقدسی، لیلا مولایی، مهرنوش مهربانی، اعظم سپاهی، محمد رضوانی، سید محمد فرشته نژاد صفحات 214-220
    زمینه و هدف
    انسفالوپاتی حاد دمیلیزان منتشر یا (Acute disseminated encephalomyelitis) ADEM یک بیماری با واسطه سیستم ایمنی در مغز می باشد. این بیماری معمولا به دنبال یک عفونت ویروسی و یا واکسیناسیون رخ می دهد؛ هر چند بروز بدون علت مشخص هم دیده شده است. از سوی دیگر عوارض و مشکلات جدی پس از دریافت واکسن سرخک- اوریون- سرخجه (MMR) نادر می باشند.
    روش بررسی
    در این مطالعه یک مورد دختر 12 ماهه با عوارض کشنده ی انسفالوپاتی حاد دمیلیزان منتشر در پی واکسیناسیون با واکسن MMR معرفی می گردد. این کودک 10 روز پیش از بروز اختلالات عصبی از جمله کاهش سطح هوشیاری، واکسن را دریافت کرده بود. سرانجام بیمار با GCS برابر 3 در همان روز مراجعه فوت کرد.
    یافته ها
    انسفالوپاتی حاد دمیلیزان منتشر در کودکی با علایمی همچون تب و اختلالات عصبی شامل افت سطح هوشیاری و به ویژه در فاصله زمانی یک الی دو هفته بعد از عفونت ویروسی و یا واکسیناسیون باید مد نظر قرار گیرد؛ و اقدامات و درمان مناسب هر چه سریع تر اتخاذ گردد.
    کلیدواژگان: انسفالوپاتی حاد دمیلیزان منتشر، سرخک، سرخجه، اوریون، واکسیناسیون
  • سید احمد رضا خاتون آبادی، صدرا ساده، محمدرضا میر سلیم، رضا نیلی پور صفحات 221-229
    زمینه و هدف
    مطالعه حاضر با هدف بررسی اثر طبقه بندی شیء بر فعالیت های مغزی با استفاده از زمان پاسخ و ثبت امواج برخواسته ناشی از محرک انجام شد. آزمودنی ها در این مطالعه آزمون طبقه بندی معنایی را اجرا کردند بطوری که می بایست دو طبقه معنایی واژه های حیوانات و ابزارآلات را از هم افتراق می دادند. نتایج حاصل حاکی از آن بود که طبقه واژه های ابزارآلات زمان پاسخ بیشتر و امواج N400 منفی تری را نسبت به طبقه واژه های حیوانات بخود اختصاص دادند. توزیع فضایی متفاوت N400 برای طبقه های معنایی حیوانات و ابزارآلات، همچنین داده های حاصل از آزمون زمنان پاسخ با مطالعات انجام شده در این راستا همخوانی دارد و گویای آنست که دو طبقه معنایی مورد آزمون متفاوت از هم پردازش می شوند.
|
  • Mona Ebrahimi Pour, Saeed Shahbeigi, Mohammad Sadegh Jenabi, Unes Amiri, Mohammad Kamali Pages 138-142
    Introduction
    Multiple Sclerosis is a disease of the central nervous system. This disease is rarely accompanied by abnormalities of PNS. A common complaint is a decrease in verbal fluency. Therefore, verbal fluency assessment is necessary for analysis of these patients’ ability to produce language content. Current researches show that participants with MS are substantially but similarly impaired on test of verbal fluency. The main aim in undertaking the present study is to determine the pattern of�verbal fluency deficit in RRMS patients who speak Persian�in comparison with matched healthy controls.
    Methods
    The verbal fluency performance of 30 Persian-speaker patients with multiple sclerosis was compared with that of 30 age-, sex-, and education-matched controls, and the results were analyzed by Independent T-test.
    Results
    Twenty four (80%) of patients were female and six (20%) of them were male, with the mean age of 31.35 years. Consistent with previous investigations, the RRMS patients produced fewer words.
    Conclusions
    It can be concluded that verbal fluency deficits in MS follows a unique pattern which is associated with substantial levels of impairment on measures of semantic and phonemic fluency.
  • Asghar Bayati, Mozhdeh Ghabaei, Shahla Amir Sarv Kolahi, Mohammad Hossein Sanati, Masoud Hushmand, Homa Sadeghian, Parisa Karimi Pages 143-152
    Introduction
    Multiple sclerosis (MS) is protype of inflammatory demyelinating disease of the central nervous system. The etiology of MS remains unclear, but according to current data the disease develops in genetically susceptible individuals and may require additional environmental triggers. The human leukocyte antigen (HLA) class II alleles (DRB1*1501, DQA1*0102, DQB1*0602) are the strongest genetic effects identified in MS.
    Methods
    In this study, the role of these alleles was investigated in 183 Iranian multiple sclerosis patients and compared with 100 healthy individuals. HLA typing for DRB1*1501, DQA1*0102, DQB1*0602 was performed by polymerase chain reaction (PCR) amplification with sequence-specific primers (PCR-SSP) method.
    Results
    The results show that, HLA DR B1*1501 was significantly more frequent among MS patients (46% vs. 20%, PV=0.0006) but DQA1*0102 haplotype was negatively associated with MS (30% vs. 50%, PV=0.0049) and no significant association was found with DQB1*0602 and MS patients in comparison with control groups (24% and 30%, PV=0.43). No significant correlation was observed among these alleles with sex, type of disease initial symptoms, expanded disability status scale (EDSS), as well as age of onset and familial MS.
    Conclusion
    This study indicates the positive association of the HLA DRB1*1501 haplotype neither with MS, nor with demographic data and clinical symptoms of MS patients which is in line with other studies too.
  • Siamak Afshin Majd, Mohammad Ebrahim Yar Mohammadi, Pupak Izadi, Saeed Shahbeigi, Ali Davati Pages 153-159
    Introduction
    Tinnitus is prevalent in our country and all over the world and there is no satisfactory treatment for it at present. Many people suffer from this condition that is debilitating in 2% or near 3 millions. This study is planned to evaluate gabapentin effect on subjective tinnitus.
    Methods
    This study was conducted on 169 patients in Shahid Mostafa Khomeini hospital (Shahed University) and Jondi Shapoor neurology clinic from 2006 to 2007. Patients were randomly assigned in two groups. Patients in group G took gabapentin (900 mg/d) and in Group P took placebo. Both groups were followed by THI score for 6 weeks. Data were analyzed with SPSS software using Mann-Whitney, Wilcoxon and Repeated measure tests.
    Results
    147 patients completed the study. There were 81 male (55.1%) and 66 female (44.9%). Tinnitus in 50 (34%) patients was present in right side, in 45 (30.6%) in left side and in 52 (35.4%) patients it was bilateral. THI score at the beginning was 51.7 in group G and 53.3 in group P. At the end of the study the THI score in group G was 34.5 and in Group P it was 52.8. Statistical analysis showed significant difference between the two groups at the end of study but at the beginning the difference was not statistically significant.
    Conclusion
    In this study Gabapentin was more effective than placebo in treating subjective tinnitus with more than one year duration. We suggest its use in these Patients.
  • Farzad Rajaei, Hasan Jahani Hashemi, Ali Asghar Pahlavan, Mohammad Reza Salahshur Pages 160-170
    Introduction
    With the advent of magnetic resonance imaging (MRI) and the possibility of observing anatomic parts of living persons at different age levels, it is now possible to answer many questions in the field of anatomy more carefully. The present study was conducted to determine and record the dimensions of various parts of the cerebellum and also to compare the values obtained for dimension with height of healthy people by MRI.
    Methods
    This was an experimental study carried out on 300 healthy individuals referred to imaging center at Imam Reza hospital in the city of Kermanshah, Iran. The inclusion criteria was the approval made by in-house physician based on person’s state of health and the absence of any pathological lesion in brain on the basis of images obtained by MRI. After performing MRI, The dimensions of target parts in�cerebellum�were calculated by the MRI-associated measuring system and recorded along with the height�of the patients. Measurements were recorded in mm. and based on selecting the largest height, width and length of the organ during the examination of all axial, sagittal, and T1 coronal profiles.
    Results
    In general, the mean size of different parts of the cerebellum recorded in mm. was as follows: The height of tegmentum of cerebellum in men and women were 21.10 and 20.35, respectively. The height of ventricle of cerebellum was 24.96 in men and 23.72 in women. The length of cerebellum in men was 21.40 and in women 21.10. The length of ventricle in men and women were 16.85 and 16.77, respectively. The length of tegmentum of cerebellum was 4.57 in men and 4.40 in women. Finally, the transverse length of the ventricle of cerebellum was 27.30 in men and 26.52 in women.
    Conclusion
    Based on data found in present study, the transverse length, length of tegmentum of ventricle, height of ventricle and height of tegmentum in men were larger than those in women. Considering our findings, significant relationships were demonstrated between the age and the transverse length, length of tegmentum of cerebellum and also the height of ventricle of cerebellum in men. No significant relationship between the cerebellum and age in women was established.
  • Azar Falah, Hosein Pakdaman, Karim Hadadian, Omidvar Rezaei Pages 171-175
    Introduction
    Vagus Nerve stimulation is recently accepted for treatment of patients with medically refractory epilepsy who are unsuitable candidates for conventional epilepsy surgery. It is approved by the U.S. Food and Drug Administration for the treatment of refractory partial seizures in adolescents and adults. The exact mechanisms of action are unknown. Although the use of vagus nerve stimulation in children has increased, including those younger than 12 years of age or those with generalized epilepsy, there has been no large controlled pediatric study to date. The identification of favorable prognostic indicators, especially in children, would be useful. Preliminary results suggest that children with Lennox-Gastaut syndrome may have a favorable response, with improvement in both seizure control and global evaluation scores. Improved global evaluation scores have occurred even without an associated improvement in seizure control. In this interventional clinical study we have used this method in eighteen patients (5 children and 13 adults) with medically refractory epilepsy for the first time in Iran.
  • Hamidreza Riasi, Mohammad Mehdi Hasanzadeh Taheri, Fariba Nakhaei, Orud Salehi Pages 176-182
    Introduction
    Benign epilepsy of childhood with rolandic spikes (BECRS) is the most common childhood epilepsy syndrome and its e pidemiological studies are of importance primarily to compare incidence and prevalence rates, age distribution, inheritance, seizure types, and treatment strategies in different populations. In this investigation we studied clinical and paraclinical aspects of Rolandic epilepsy.
    Methods
    Between 2002 and 2007, 67 patients of Iranian nation in east of Iran, were studied retrospectively in Vali-e-Asr and Imam Reza hospitals in Birjand. All patients had first seizure between the age of 3 and 12 years and all of them were normal in neurologic exam without any sign of focal CNS lesion. Our study included only the patients who had definite past medical history with at least one EEG each six months.
    Results
    In this study 37 cases (55.2%) were male and 30 cases (44.8%) were female. 30% of our patients (20 cases) had no further seizures after the age of 5 years. 42 cases (63%) had complete recovery by age of 12 years and all cases had complete recovery by age of 18. 53 cases (79.1%) of patients had only partial seizures while 20.9% (14 cases) had secondary generalization of focal seizure. In their paraclinic survey, epileptic discharges were confined to one hemisphere in 28 [1] patients (41.8%) but in 39 cases (58.2%) epileptic discharges were seen bilaterally in two hemispheres.
    Results
    Our study showed that Rolandic seizure (BRE) is more prevalent in males than females, but sex difference was not significant. Responding to CBZ (Carbamazepine) was excellent (62 cases (92.5%)) but 5 cases (7.5%) not responded to CBZ or didnt tolerate it but had good response to sodium valproate.
    Conclusion
    In regarding to BRE two aspects are of importance first, this disorder is confined to active period of learning life, and its bad control can result in profound difficulty in later life and second, the disorder can easily be controlled with simple antiepileptic drugs without any side effect.
  • Roya Abolfazli, Oliaei, Talebian, Ansari, Sheikh Pages 183-190
    Introduction
    Spasticity is one of the motor disorders of upper motor neuron that it s mechanisms, assessment and treatment are usually troublesome. Different methods of treatment have been presented for control of spasticity. One of them is treatment according to Bobath s method (NDT). Recent studies show that injection of BTX-A (Dysport) into spastic muscles can reduce spasticity. The aim of this study was to compare the effect of neurodevelopment treatment (NDT) with BTX-A injection and NDT alone in reduction of spasticity and improvement the quality of movement patterns of lower limb in hemiplegic patients.
    Methods
    Twenty hemiplegic patients (9 female, 11 male) with age ranging from 41 to 78 years participated in this study. They were in spastic phase and could have been walked with or without assistive device. Severity of spasticity according to original ashworth scale (OAS) was between 1 to 3. In group one patients were treated by NDT method and in group two (2, 4, 6, 8, 10) patients were treated by NDT and BTX-A injection. Baseline assessments consisted of: spasticity severity in plantar flexor ’ s muscles according to OAS, active and passive range of motion of ankle joint and quality of movement patterns of lower limb in standing position according to NDT. Injection of BTX-A was performed in gastrocnemius muscle (200 u in 4 sites of medial and lateral heads), soleus muscle (75 u in 2 sites) and tibialis posterior muscle (50 u in 2 sites). NDT in two groups was performed by 10 sessions.
    Results
    In two groups, decreasing of OAS, increasing of active and passive range of motion and quality of movements patterns were seen. All of this changes were more significant in group 2. In each group, severity had been significant correlation with recovery according to OAS and quality of movement patterns.
    Conclusion
    NDT with inhibition of abnormal patterns, facilitation of normal responses and increasing the ability of patient to perform discrete movements in spite of presence of synergic movement patterns can reduce spasticity, increase range of motion and quality of movement patterns. Direct effect of BTX-A on muscle tone and reduction of spasticity can increase the effectiveness of neurodevelopment treatments.
  • Pedramfar, Mosalaei Pages 191-197
    Introduction
    Epilepsy is the second most common neurological disorder after stroke but is still little understood. The incidence of single seizure in general population is 5% whereas epilepsy developed in 1-2% people. The main purpose in epileptic patients is control and interruption of their seizure. Aim of this study was to find the prevalence of provoked agents in both epileptic and single seizure group.
    Methods
    331 patients with generalized seizure were referred to Neurological Emergency Room of Shiraz Namazi Hospital were collected. Their data was collected by a questionnaire.
    Results
    92.7% of all patients had at least one provoked agent. The most common provoked agents in the epileptic group was withdrawal or decreasing anti epileptic drug (AED) (41.4%) emotional stress (36.4%) and insomnia (34%) were second and third respectively. The most common provoked agent in the single seizure group was using of tramadol (42.6%) insomnia (40.2%) and emotional stress (34.2%) were second and third respectively.
    Conclusion
    Putting all these words together, we should mention that with the high prevalence of provoked agents before convulsion among epileptic patients, it seems to be possible to control the seizure disorder with elimination of these agents from their lives, rather than increasing the dosage or even adding a new drug.
  • Kavian Ghandehari, Ashfagh Shoaib, Ghasem Fatahzadeh Ardalani Pages 198-202
    Introduction
    ardioembolism is among the most important causes of ischemic stroke around the world. A pilot double-center study evaluated subtypes of cardioembolic mechanisms in stroke patients in two different racial subtypes.
    Methods
    This prospective clinical study was conducted on 100 consecutive stroke patients in Mackenzie hospital, Canada and 100 consecutive stroke patients whom were age and sex matched in Ghaem hospital, Iran in 2007. All of the Canadian patients consisted of white North American race and all of the Iranian patients were white Persian race. Diagnosis of ischemic stroke was made by stroke neurologists. Assessment of the cardioembolic mechanisms was maded based on the standard method. The frequency rate of ischemic heart disease, congestive heart failer and atrial fibrillation, was detected in the two studied groups. Chi-Square and Fisher tests served for statistical analysis and p<0.05 was declared as significant.
    Results
    92 males and 108 females with ischemic stroke were investigated. The influence of race on the frequency rate of ischemic heart disease, congestive heart failer and atrial fibrillation was insignificant, p>0.05. However rheumatic mitral valve disease was significantly more frequewnt in the Iranian group, df=1, p=0.037. The effects of race on frequency rate of other cardioembolic mechanisms was not significant in each gender separately, p>0.05. However ischemic heart disease was significantly more frequent in Canadian females, df=1, p=0.03.
    Conclusions
    There is no significant difference in frequency rate of cardioembolic mechanisms between North American and Persian stroke patients except of rheumatic mitral valve disease
  • Mohammad Reza Motamed, Mohammad Fereshtenezhad, Nooshin Sedigh Pages 203-213
    Introduction
    Patients who have transient ischemic attack (TIA) or ischemic stroke are at a high risk of having a first or recurrent stroke. Secondary prevention includes antithrombotic therapy, treatment of risk factors, and interventional treatment of carotid stenosis. The merits of antiplatelet therapy with different protocols in primary and secondary stroke prevention have been demonstrated across numerous trials which lead to somewhat contradictory findings. Our objective was to compare the effects of aspirin, clopidogrel, and clopidogrel plus aspirin in the prevention of recurrent stroke.
    Methods
    Ninety-two patients with TIA or minor ischemic stroke were randomly assigned in three groups: Group A (aspirin, 80-100 mg/day 29 patients), group B (clopidogrel, 75 mg/day 31 patients) and group C (clopidogrel 75 mg/day plus aspirin 80-100 mg/day 32 patients). All patients were followed for a period of 18 months. Rather than demographic data, the number of new attacks and the time it occurs were recorded for each patient. Kaplan-Meier analysis was performed to compare the median time to stroke outcome in each group.
    Results
    The patients were 53 (57.6%) male and 39 (42.4%) female with the mean age of 65.47(SD=8.36) year which was not significantly different in three groups of study (P>0.05). After 18 months of follow-up, the mortality rate was 13.8%, none and 3.1% in groups A, B and C, respectively. The mean number of attacks was significantly lower in group C [0.63(standard deviation (SD)=0.49)] than groups A [1.59(SD=0.95)] and B [0.81(SD=0.65)] (P<0.001). Moreover, the mean time to stroke outcome was significantly longer in group C [16.12(Standard error (SE)=0.57) month] than groups A [6.76(SE=1.21) month] and B [13.71(SD=1.02) month] (Log rank P<0.001).
    Conclusion
    Antiplatelet therapy is effective in secondary stroke prevention. Current recommendations are applied in clinical�practice, but great variability between different centers remains. Our results showed that aspirin combined use with clopidogrel have better efficacy and decreased rate of recurrence in patients with TIA or minor ischemic stroke in this single-center study.
  • Fuzieh Benisa *, Mohammad Rohani, Mohammad Ali Akbarian, Mehdi Moghadasi, Leila Molaei, Mehrnush Mehrabani, Azam Sepahi, Mohammad Rezvani, Mohammad Fereshtenezhad Pages 214-220
    Introduction
    Acute disseminated encephalomyelitis (ADEM) is an immune mediated disease of brain. It usually occurs following a viral infection or vaccination, but it may also appear spontaneously. Serious problems associated with receiving the Measles-mumps-rubella (MMR) vaccine are rare.
    Methods
    We report a case of 12-month-old girl with fatal outcome of ADEM following MMR vaccine. She had taken MMR vaccine 10 days prior to admission. And finally the patient died with Glasgow Coma Scale (GCS) of 3 on the day of admission.
    Conclusion
    ADEM should be suspected in a child with fever and neurologic abnormalities, including impaired consciousness, especially one to two weeks after a viral infection or after vaccination. And the proper cares and treatments should be performed rapidly.
  • Ahmad Khatunabadi, Sadra Sadeh, Mohammad Reza Mirsalim, Reza Nilipur Pages 221-229
    Introduction
    In this experiment, the effect of object category was assessed using behavioral reaction time and event related potentials, while subject performed categorization task with words referring to objects from natural (e.g. animal) and artefactual (e.g. tool) categories. Results revealed significantly greater RTs and more negative N400 component for tool words rather than animals. Different spatial distribution of N400 component for tool and animal categories as well as results of behavioral data is consistent with categorization of knowledge.