فهرست مطالب

زمین شناسی ایران - پیاپی 9 (بهار 1388)

فصلنامه زمین شناسی ایران
پیاپی 9 (بهار 1388)

  • تاریخ انتشار: 1388/01/15
  • تعداد عناوین: 9
|
  • سید حسین هاشمی، فاطمه تابع صفحات 3-14
    سازند جیرود (دونین بالایی) در بخش مرکزی کوه های البرز از کنگلومرا، کوارتزیت، ماسه سنگ، سیلتستون، شیل و سنگ های کربناته تشکیل شده است. مجموعه متنوعی از ماکروفسیل های جانوری شامل سخت پوستان، ماهی ها، گونیاتیت ها، براکیوپودها، همراه با پالینومورف های با حفظ شدگی بسیار خوب و نیز ماکروفسیل های گیاهی در نهشته های این سازند در مقطع چینه شناسی گرمابدر، شمال شرق تهران وجود دارند. در پالینوفلورای سازند جیرود در برش چینه شناسی مورد مطالعه، میکروفیتوپلانکتون ها (شامل آکریتارک ها و سیست پرازینوفیت ها) تنوع قابل ملاحظه ای دارند و فراوان تر از اسپورها هستند. وجود پالینومورف های تولید شده توسط گیاهان خشکی (اسپور ها) همراه با پالینومورف های شاخص محیط دریایی (سیست پرازینوفیت ها، آکریتارک ها، اسکولوکودونت ها، و کیتینوزوآها) در رسوبات مورد مطالعه نشان دهنده تشکیل رسوبات سازند جیرود در محیط دریایی کم عمق و حاشیه قاره ای است. این نتیجه گیری با مجموعه فسیلی موجود در طبقات مورد مطالعه هماهنگی دارد. مطالعه ماکروفسیل های گیاهی با تنوع کم و حفظ شدگی ضعیف، که فقط در سطح بالاتر از جنس قابل شناسایی می باشند، در ماسه سنگ های قسمت بالایی سازند جیرود در برش چینه شناسی گرمابدر و بررسی قرابت (گیاهان والد) اسپور های موجود در رسوبات مذکور نشان می دهد در دونین پسین در اطراف محیط رسوبی نهشته های مورد بحث پوشش گیاهی نسبتا متنوعی از جمله گیاهانی متعلق به رینیوپسیدا، لیکوپسیدا، و اکوئیستوپسیدا وجود داشت. وجود Geminospora lemurata که فراوان ترین اسپور موجود در پالینوفلورای سازند جیرود در برش چینه شناسی گرمابدر است و تقریبا در همه نمونه های مورد بررسی دیده می شود نشان می دهد ژیمنوسپرم های اولیه (progymnospoerms) نیز در ترکیب پوشش گیاهی مذکور نقش مهمی داشتند.
    کلیدواژگان: پالئواکولوژی، پالینومورف ها، ماکروفسیل های گیاهی، سازند جیرود، شمال شرق تهران
  • نصرالله کلانتری، محمدحسین رحیمی، اکبر اکبری صفحات 15-25
    منطق فازی یک روش طبقه بندی مناسب برای تقسیم بندی نمونه های شیمی آب به گروه های مشابه، ابزاری کارامد برای توصیف محیط های هیدروژئولوژیکی است. سیستم های زمین شناختی و هیدروشیمیایی در برخی موارد خیلی پیچیده تر از آن است که توسط روش های گرافیگی و آماری مرسوم تحلیل شود. ویژگی های شیمیایی و فیزیکی در چرخه طبیعت اغلب به صورت پیوسته تغییر می کنند و ناگهانی نیستند، یا به عبارت دیگر فرآیندهای فیزیکوشیمیائی همیشه خروجی های مجزایی ندارند. به دلیل این پیوستگی ممکن است گروه های آماری به خوبی از یکدیگر تفکیک نشوند و در عوض ممکن است توالی را تشکیل دهند که گروه ها با هم همپوشانی داشته باشند. در این شرایط، روش منطق فازی می تواند برای مدل سازی و گروه بندی مفید باشد. در این مطالعه 30 نمونه آب زیرزمینی دشت میان آب با استفاده از روش تقسیم بندی فازی به سه گروه تقسیم شده و سپس این گروه ها از لحاظ غلظت مجموع املاح و تیپ آب مورد بررسی قرار گرفته است. غلظت یون های محلول در آب زیرزمینی از گروه اول به سمت گروه سوم افزایش می یابد. در گروه اول و دوم تیپ آب بصورت کلروره سدیک است و در گروه سوم سولفاته- کلسیک است. به منظور شناسایی فرآیندهای ژئوشیمیایی حاکم بر سفره آبدار، نمودارهای ترکیبی، نسبت های یونی و اندیس های اشباع کلسیت، دولومیت و ژیپس نمونه ها مورد ارزیابی قرار گرفته است. نتایج نشان داد که ترکیب شیمیایی آب زیرزمینی به شدت تحت تاثیر تغذیه از رودخانه، رسوبات تشکیل دهنده سفره آبدار و تبخیر از سطح آب زیرزمینی قرار گرفته است.
    کلیدواژگان: Palaeoecology، palynomorphs، plant megafossils، Geirud Formation، northeast Tehran
  • مدل سازی فیزیک سنگ در بخش ماسه سنگی مخزن آسماری / مطالعه موردی در میدان نفتی منصوری
    هادی سردار، حسین معماریان، فرهاد اسدیان، سعید میرزایی، سید محمد زمانزاده صفحات 27-37
    امروزه روش های ژئوفیزیکی، بخصوص روش های شناخت رفتار الاستیکی سنگ ها، پیشرفت های زیادی نموده و به شدت مورد توجه شرکت های نفتی قرار گرفته است تا به این وسیله بتوانند ریسک عملیات حفاری را کاهش دهند. در حال حاضر روابط توسعه یافته فیزیک سنگ، به عنوان روشی مناسب برای دسترسی به این رفتارها شناخته شده است. اولین مرحله از شناخت رفتار الاستیک، تعیین مدل فیزیک سنگ است. هدف این مقاله، استفاده از داده های چاه پیمایی و مطالعات فیزیک سنگ در بخش ماسه سنگی مخزن آسماری به منظور تایید و یا اثبات مدل هایی جهت ایجاد ارتباط بین پارامترهای الاستیک و خصوصیات مخزنی است. مطالعه حاضر نشان داده است که مدل کریف برای پیش بینی سرعت موج برشی از سرعت موج تراکمی و مدل نیور- ورکین برای تعیین نحوه توزیع تخلخل، بهترین تطابق را با داده های مورد نظر نشان می دهند. همچنین امپدانس پواسون، مناسب ترین پارامتر الاستیک جهت تعیین نحوه توزیع سنگ شناسی و سیال درون منفذی است.
    کلیدواژگان: فیزیک سنگ، سازند آسماری، پارامترهای الاستیک، معادله گاسمان، مدل کریف، مدل نیور، ورکین، امپدانس پواسون
  • حمید آذری، علی اکبر متکان، علیرضا شکیبا، سید حسین پورعلی صفحات 39-51
    بدون تردید سیلاب فاجعه بارترین حادثه طبیعی است. شاید در نگاه نخست، ابعاد حوادثی از قبیل زلزله و یا آتشفشان، وسیع تر از حوادث دیگر طبیعی به نظر آید ولی آمارها حاکی از آن است که سیلاب چه از نظر تلفات جانی و چه از نظر تلفات مالی مقام اول را درمیان حوادث دیگر داراست و هشدار و پیش بینی سیلاب می تواند به عنوان یکی از مؤثرترین روش های غیر سازه ای مدیریت سیلاب در کاهش خطرات و خسارات ناشی از سیلاب مطرح شود. با توجه به سیل خیز بودن استان گلستان، به ویژه حوضه رودخانه مادرسو، این منطقه به عنوان منطقه مطالعاتی انتخاب گردید. از آنجا که بارش در 20 مرداد سال 1384 منجر به وقوع سیلاب در این منطقه شده است، تصاویر ماهواره NOAA سنجنده AVHRR در تاریخ مذکور جهت انجام این تحقیق انتخاب شده است. در این تحقیق ابتدا براساس عوامل مؤثر در ایجاد سیلاب، تمام لایه های مورد نیاز در GIS تهیه و ساخته شد، سپس بانک اطلاعات مکانی پارامترهای مورد نیاز شامل مسیر رودخانه، مقاطع عرضی، سواحل، جهت جریان رواناب و مدل بارش شبکه ای MODClark تشکیل و وارد مدل هیدرولوژیکی گردیده است. برای تشخیص و طبقه بندی ابر و تخمین بارش به ترتیب داده های ماهواره NOAA/AVHRR، طبقه بندی شی گرا و روش شاخص ابر مورد استفاده قرار گرفته است. به این ترتیب میزان نرخ بارش توسط هریک از ابرهای طبقه بندی شده تخمین زده شد. همچنین از طریق نقشه های خاک، کاربری اراضی و دیگر ورودی های مدل هیدرولوژیکی، میزان رواناب ناشی از بارش برآورد شده و نهایتا با توجه به وضعیت توپوگرافی منطقه، عمق و سرعت جریان آب ناشی از این رواناب از مدل هیدرولیکی مجددا به محیط GIS ارسال شد و نقشه پهنه سیل بدست آمد. در این تحقیق با تلفیق داده های سنجش از دور در قالب تصاویر ماهواره ای و مدل بارش – رواناب و مدل هیدرولیکی، میزان گسترش سیلاب در منطقه مشخص گردید.
    نتایج این تحقیق نشان داد به کمک طبقه بندی ابر به روش شئ گرا می توان به نتایج قابل قبولی دست یافت به طوری که در این تحقیق دقت کلی طبقه بندی حدود 905/0 و ضریب کاپا در حدود 887/0 برآورد شده است. تعیین نرخ بارش هر ابر، یکی از مؤلفه های اصلی هشدار و پیش بینی سیلاب می باشد، لذا در این تحقیق مشخص شده است که ابر کومولوکانجستوس با نرخ بارش mm/h 8/10و استراتوکومولوس با نرخ بارش 2/2 mm/h به ترتیب بیشترین و کمترین سهم در تشکیل سیلاب مورد مطالعه را داشته اند. با توجه به هیدروگراف سیل بدست آمده در میان دست و پایین دست حوضه و با فرض شروع محاسبات از زمان شروع بارش در منطقه مورد مطالعه، پهنه سیل و زمان وقوع آن بین 20 تا 33 ساعت زودتر از زمان اوج سیلاب پیش بینی شد.
    کلیدواژگان: تخمین بارش، شبیه سازی سیل، مدل هیدرولوژیکی و هیدرولیکی، سنجش از دور و GIS
  • نجمه اعتماد سعید، محبوبه حسینی برزی صفحات 53-65
    به منظور روشن سازی برخاستگاه، جایگاه زمین ساختی و شرایط هوازدگی پیشین، 12 نمونه ی ماسه سنگی سازند لالون با سن کامبرین پیشین، در مقطع باهمو، بلوک پشت بادام، ایران مرکزی، از نظر عناصر اصلی مورد بررسی قرار گرفتند. مقایسه عناصر اصلی با میانگین پوسته قاره ای بالایی نشان داد که به دلیل فرآیند های پس از رسوبگذاری و یا فقدان سنگ های منشا حاوی پلاژیوکلاز سدیم دار، تنها میزان Na2O نسبت به پوسته قاره ای بالایی تخلیه شده است. مقادیر CIA و PIA (اندیس شیمیایی آلتراسیون و اندیس آلتراسیون پلاژیوکلاز) در این ماسه سنگ ها و دیاگرام A-CN-K، درجه هوازدگی را در بدنه اصلی سازند، متوسط و در کوارتزیت های راسی، شدید معرفی می نماید. این شواهد نشان می دهند که آب و هوا در طی نهشت سازند لالون از نیمه خشک تا مرطوب تغییر کرده است. به علاوه اندیس تنوع ترکیبی در این ماسه سنگ ها نشان می دهد که فرآیند چرخه مجدد در کوارتزیت های راسی شدید بوده است. داده های شیمیایی و استفاده از دیاگرام های تفکیک کننده حاکی از سنگ مادر کوارتزی و فلسیک برای این ماسه سنگ ها و جایگاه حاشیه غیر فعال قاره ای است. توزیع عناصر اصلی نیز با حاشیه غیر فعال مطابقت دارد.
    کلیدواژگان: جایگاه زمین ساختی، ژئوشیمی، سنگ مادر، لالون، هوازدگی پیشین
  • رضا موسوی حرمی، اسدالله محبوبی، امیر کریمیان طرقبه صفحات 67-78
    توالی کربناته سازند کلات به سن ماستریشتین فوقانی در حوضه رسوبی کپه داغ قرار دارد. مطالعه پتروگرافی این سازند در دو برش (گرماب و جوزک) در غرب کپه داغ و سه برش چینه شناسی (درگز، شمسی خان و کارناوه) در مرکز کپه داغ منجر به شناسایی 10 رخساره سنگی شده است. این رخساره ها در یک رمپ کربناتی و در محیط های جزرومدی، لاگونی، پشته های سدی و دریای باز نهشته شده اند. این سازند در برش های مورد مطالعه از دو سکانس رسوبی تشکیل شده است که در برش های مرکزی شامل مراحل SMW (لبه فلات قاره)، TST(فاز پیشروی) و HST (فاز بالا آمدگی) در سکانس اول و TSTوHST در سکانس دوم است و در برش های غربی فاقد مرحلهSMW است. مرز زیرین سازند کلات در برش های مرکزی با سازند نیزار تدریجی (نوع 2) و در برش های غربی با سازند های آب دراز و سنگانه فرسایشی و مرز فوقانی آن ها با سازند پسته لیق از نوع 1 است. بازسازی جغرافیای دیرینه منطقه مورد مطالعه در زمان ماستریشتین فوقانی نشان می دهد که این سازند در طی 5 مرحله پیشروی و پسروی تشکیل شده است. منحنی تغییرات سطح آب دریا در برش های مورد مطالعه قابل انطباق با منحنی جهانی تغییرات سطح آب دریا در ماستریشتین فوقانی است.
    کلیدواژگان: سازند کلات، چینه نگاری سکانسی، رخساره سنگی، محیط رسوبی، ماستریشتین فوقانی
  • محمدحسین آدابی، بی تا ارباب صفحات 79-86
    در این مطالعه، توان هیدروکربوری مخازن جهرم و سروک، جهت تعیین میزان اشباع شدگی سیالات، تخلخل موثر، نفوذ پذیری، نوع لیتولوژی، محاسبه حجم شیل، تعیین سطح تماس آب و نفت، تخمین حدود برش، میزان ستون نفت و تعیین واحدهای جریانی انجام شده است.
    در سازند جهرم سطح تماس آب و نفت در عمق 670 متری تعیین شده است. بوسیله آنالیز حساسیت، میزان برش اشباع شدگی آب و تخلخل موثر به ترتیب بیش از 70 درصد و کمتر از 4 درصد تخمین زده شده است. به دلیل موجود نبودن اطلاعات مغزه تفکیک رخساره ای برای این سازند انجام نگرفته است.
    در بخش بالایی سازند سروک بوسیله آنالیز حساسیت، میزان برش اشباع شدگی آب و تخلخل موثر به ترتیب بیش از 60 درصد و کمتر از 4 درصد تعیین شده است. بر اساس روابط نفوذپذیری و تخلخل حاصل از مغزه ها، 3 نوع واحد جریانی، مربوط به 3 نوع رخساره سنگی کربناته، برای بخش بالایی سازند سروک تعیین شده است که شامل رخساره های وکستون، پکستون و گرینستون می باشند.
    در بخش زیرین سازند سروک بر اساس آنالیز حساسیت، میزان برش اشباع شدگی آب بیش از 60 درصد و برش تخلخل موثر کمتر از 4 درصد تعیین شده است. با توجه به روابط نفوذپذیری و تخلخل می توان، 4 نوع واحد جریانی مربوط به 4 نوع رخساره سنگی نیز برای بخش زیرین سازند سروک در نظر گرفت که شامل رخساره های بیوکلست وکستون، پلوییدال بیوکلست پکستون، بیوکلست پکستون و گرینستون می باشند.
    کلیدواژگان: میزان برش، آنالیز حساسیت، تخلخل
  • مینا خطیبی مهر، سیدعلی معلمی صفحات 87-102
    مجموعه فرامینیفرهای پالئوسن تا ائوسن پسین در سازند های کربناته جهرم در کوه گیسکان واقع در 10 کیلومتری شهرستان برازجان در زاگرس و نیز سازند زیارت با سن پالئوسن فوقانی-ائوسن میانی در البرز مورد مطالعه قرار گرفته و براساس گسترش و فراوانی آنها، محیط رسوبی قدیمه بازسازی گردیده است. کاهش تدریجی عمق آب در مدت رسوب گذاری سازند جهرم و با توجه به گسترش فرامینیفرهای بزرگ بنتیک در این سازند کربناته باعث گردیده است تا 6 رخساره رسوبی در محیط رمپ داخلی -میانی تا خارجی نهشته شود. این رخساره ها به ترتیب از بخش عمیق به سمت بخش کم عمق حوضه شامل رخساره آهک رسی حاوی فرامینیفرهای پلانکتونی است که در محیط همی پلاژیک تا پلاژیک نهشته شده است و متعلق به رمپ خارجی است. در سازند جهرم رخساره آهکی اپرکولینا وکستون تا پکستون متعلق به بخش خارجی رمپ، رخساره دیسکوسیکلین / نومولیت وکستون تا پکستون متعلق به بخش میانی تا خارجی رمپ، رخساره نومولیت وکستون مربوط به محیط میانی رمپ، رخساره نومولیت/ اوربیتولیتس وکستون تا پکستون متعلق به محیط میانی تا داخلی رمپ و در نهایت رخساره اوربیتولیتس/ بایوکلاست پکستون مربوط به بخش داخلی رمپ می باشند. در سازند زیارت بررسی های سنگ شناسی منجر به شناسایی 11 رخساره رسوبی در محیط های رمپ داخلی، میانی و خارجی گردیده است. زیر محیط رمپ خارجی شامل دو میکروفاسیس رادیولار اسپیکول اسفنج وکستون و بنتیک فرامینیفر پکستون است. زیر محیط رمپ میانی، شامل نومولیت دیسکوسیکلینا وکستون تا پکستون، دیسکوسیکلینا نومولیت وکستون، جلبک قرمز نومولیت پکستون، و نومولیت پکستون می باشد. رمپ داخلی در بر دارنده 5 میکروفاسیس آلوئولینا - نومولیت پکستون، میلیولید وکستون، اینتراکلست اووئید پکستون تا گرینستون، دولومیکرایت، و تبخیری می باشد. با توجه به یکنواختی گسترش و نوع رخساره ها به نظر می رسد که رسوبات سازند جهرم در زاگرس و سازند زیارت در البرز در شرایط رسوبی مشابهی در یک پلاتفرم رمپ کربناته از نوع هموکلین نهشته شده اند.
    کلیدواژگان: سازند جهرم (زاگرس)، سازند زیارت (البرز)، فرامینیفرهای بنتیک بزرگ، رمپ کربناته
  • صفحه 103
|
  • Hashemih., Tabea Pages 3-14
    The Upper Devonian strata of Geirud Formation consist primarily of conglomerates, quartzites, sandstones, siltstones, shales carbonates and are widely distributed in the central Alborz Mountains. Diverse and variously preserved fauna including crustaceans, fish, goniatites, brachiopods in association with land-derived mega- and microfossils (terrestrial palynomorphs) are present in the Geirud Formation at Garmabdar, northeast Tehran. Acritarchs (sensu lato) are diverse and more abundant than spores. The marine palynomorphs such as prasinophyte phycomata, acritarchs, scolecodonts, and chitinozoans together with the associated terrestrial elements show an open marine, near shore depositional setting for the Geirud Formation deposits at the studied section; this generally corroborates the available faunal evidence. The associated megflora is poorly diversified and indifferently preserved and are identifiable only at supra-generic level. Geminospora lemurata is quantitatively one of the most important species, being distributed throughout the palyniferous section. It is inferred that the contemporaneous coastal vegetation was relatively diverse, and is most likely dominated by fern allies (including Rhyniopsida, Lycophyta, and Equisetopsida) and archaeopterid progymnosperms.
  • Kalantarin., Rahimi, M. H., Akbari, A Pages 15-25
    A robust classification scheme for partitioning water chemistry samples into homogeneous groups is an important tool for the characterization of hydrologic systems. Geological and hydrochemical systems are sometimes too complex to analyze easily using conventional graphical or statistical methods. Often, the chemical and physical properties of the natural system vary continuously, rather than abruptly. In other words, these underlying physical and chemical processes do not always produce discrete outcomes. Because of this continuity, statistical clusters may not be completely separated and instead may form a sequence of overlapping clusters. Therefore, methods related to “fuzzy logic” may be useful for modeling and classification purposes. In this research, 30 groundwater samples of Mian-Ab plain classified into three groups by using Fuzzy partitioning (FP) method. The groups with respect to total dissolved solid and water type were analyzed. The ions concentration of groundwater displays an increasing trend from the first group towards the third group. The first and second group exhibit sodium chloride water type while in the third group sulfate and calcite are dominant. In order to identify governing geochemical processes of aquifer, composite diagrams, and ionic ratio and saturation indices of calcite, dolomite and gypsum of water samples were evaluated. The results show that chemical composition of groundwater intensively under influence of recharge water from river, lithological constituents of aquifer and evaporation from aquifer.
  • Sardar H., Memarianh., Asadianf., Mirzaees., Zamanzadeh, S.M Pages 27-37
    Geophysical methods, especially methods of determining elastic behavior of rocks, have improved considerably in recent years and are also important for oil companies to decrease drilling risk. Rock Physics functions can help us to predict these behaviors. The first step in this process is to develop a suitable rock physics model. The aim of this paper is to apply well logs and rock physics studies in order to establish models relating elastic parameters and reservoir properties in sandstone member of Asmari reservoir. The results show that Krief model and Nur-Dvorkin model are appropriate for predicting S-wave velocity and porosity respectively. Also Poisson impedance is a suitable elastic parameter for determining lithology and pore fluid distribution.
  • Azari, H.Matkan, A.A., Shakibaa., Pourali, S.H. Pages 39-51
    Flood warning and forecasting could be one of the most effective non-structural procedures in managing floods in order to decrease the risks and disasters floods caused. The main aim of this paper is to investigate the application of RS and GIS techniques associated with hydrological model in relation to flood forecasting. To achieve the aim, Madarsoo river basin as a flood prone region in Golestan Province was selected. Because rainfall in August 10, 2005 caused flooding in the region, the images of NOAA/AVHRR satellite for this date were chosen.In the study, first, all layers required in GIS were made on the basis of the factors causing flood. Second, spatial database of parameters including stream, cross sections, direction of runoff, banks and ModClark grid precipitation model were created and placed into the hydrologic model. In order to identify and classify clouds and estimate the rainfall data provided by NOAA/AVHRR, object-oriented classification and cloud indexing method were used respectively. Then, the quantity of runoff, caused by the rainfall, was estimated by considering the soil and land use maps and other inputs data in hydrologic model. Finally, to create the flood map, according to the topographical characteristics of the region, two most effective factors namely the depth and speed of water were taken from the hydrologic model to the GIS environment again. The results of the research indicated that we can achieve acceptable accuracy by using object-oriented classification, so that the overall accuracy of classification in this investigation is about 0.905 and Kappa coefficient is about 0.887. It was found that Cumuluscongestus and Stratocumulus clouds with the rainfall rate of 10.8 mm/h and 2.2 mm/h respectively, had the most and the least contribution to making floods. According to the hydrograph driven from the middle and lower parts of basins and also assuming that our estimation is done from the beginning of the rainfall, the flood map and the time in which the flood occurred could be predicted 20 and 33 hours before to it gets peak, respectively.
  • Etemad Saeedn., Hosseini-Barzi, M Pages 53-65
    Major elements composition of 12 sandstone samples from Early Cambrian Lalun Formation in Bahmoo section, Poshte Badam block, Central Iran, has been investigated to determine their provenance, tectonic setting, and paleoweathering. The major elements composition are comparable to average upper continental crust and show that only Na2O content depleted relative to UCC, due to post depositional processes or lack of Na-palagioclase bearing source rocks. The CIA and PIA values (chemical index of alteration and plagioclase index of alteration) for these sandstones and the A–CN–K diagram represented intermediate degrees of weathering in main body of formation and intense weathering in top quartzite. These evidences propose trend of climate change from semi arid to humid during deposition of the Lalun Formation. In addition, the index of compositional variability (ICV) of the sandstones suggests that the recycling of top quartzite was intense. The geochemical data and use of discrimination diagrams support a quartzose and felsic source and a passive margin tectonic setting for these sandstones. Similarly, the amounts of their major elements are in consistent with a passive-margin setting.
  • Moussavi-Haramir., Mahboubia., Karimian Torghabe, A Pages 67-78
    Kalat Formation (Upper Masstrichtian) consists of carbonate strata and is exposed along the outcrop belt in the Kopet Dagh basin. Two stratigraphic sections (Garmab and Jozak) in western and three (Dareh Gaz, Shamsikhan and Karnaveh) in central parts of the Kopet Dagh have been measured and petrographic of collected samples led to identification of 10 lithofacies. These lithofacies were deposited in carbonate ramp in tidal flat, lagoonal, barrier and open marine environments. These strata are composed of two depositional sequences in studied sections. The lower sequence in central sections consist of SMW (Shelf Margin Wedge), TST (Transgressive system tract) and HST (Highstand system tract) phases, while the second sequence is composed of TST and HST. The western sections are similar to the central part except the SMW is absent. Lower boundary of Kalat Formation in central part with Neyzar Formation is gradual (type 2) and in western part is erosional with Abderaz and Sanganeh Formations and its upper boundaries with Pesteliegh Formation is erosional (type 1). Paleogeographic reconstruction of studied area during the Upper Masstrichtian time shows that this formation was formed during 5 Transgressive-Regressive phases. Interpreted sea level curve in studied sections are comparable with worldwide curve during Upper Masstrichtian time.
  • Adabi, M.H., Arbab, B Pages 79-86
    The objectives of this study was to evaluate heavy oil reservoir potential of Jahrum and Sarvak Formations to determines water and hydrocarbon saturation, porosity, lithology, permeability and generating a comprehensive petrophysical model to enable complete future reservoir characterization and simulation model.In Jahrum Formation, oil-water contact was defined in 670 m (MD). Based on sensitivity analysis, cut off for water saturation and porosity were calculated 70 and 4 percent respectively.In the Upper Sarvak, three reservoir rock types including wackestone, packstone and grainstone was determined. Cut off for water saturation and porosity were calculated 60 and 4 percent respectively. While, in the Lower Sarvak, four reservoir rock types including bioclast wackestone, pelloidal bioclast packstone, bioclast packstone and grainstone were identified. Calculated cut off for water saturation and porosity were 60 and 4 percent respectively.
  • Khatibi Mehrm., Moalemi, A Pages 87-102
    Foraminiferal assemblages of Paleocene to Late Eocene in carbonate rocks of the Jahrum Formation in Gisakan Mountain, 10 Km east of the Borazjan (Zagros Basin), and the Ziyarat Formation with Upper Paleocene to Middle Eocene carbonate sequences in Alborz were studied. Based on distribution and abundance of large benthic foraminifera, ancient sedimentary environment reconstructed. Gradual decreases of the sea level and hence the distribution of large benthic foraminifera resulted in deposition of six sedimentary facies in the inner, middle and outer carbonate ramp system in the Jahrum Formation. These facies, from deep to shallow parts of the basin, include argillaceous carbonates containing planktonic foraminifera that were deposited in a hemipelagic to pelagic environment. In the Jahrum Formation, planktonic mudstone and operculina wackestone-packstone belong to outer ramp; discocyclina /nummulites packstone to wackestone occure in middle to outer ramp; nummulites orbitolites wackestone to packstone occur in middle to inner ramp and finally orbitolites/bioclast packstone is belong to inner ramp. Microfacies analysis in Ziyarat Formation led to recognition of 11 microfacies that are related to 3 sub-environments such as: inner ramp, middle ramp and outer ramp. Outer ramp consists of radiolar sponge spicule wackestone and benthic foraminifera packstone; four microfacies are belong to middle ramp. These are: nummulites packstone, red algae nummulites packstone, discocyclina nummulite wackestone and nummulite discocyclina wackestone to packstone. Inner ramp consist of five microfacies of alveolina nummulite packstone, miliolide wackestone, intraclast ooid packstone to grainstone, dolomicrite and evaporates. Based on benthic foraminifer distribution and abundances, and comparison of sedimentary model, it can be concluded that Jahrum and Ziyarat Formations were deposited in a similar sedimentary conditions in a homocline platform carbonate ramp system in both Zagros and Alborz Mountain ranges.