فهرست مطالب

پژوهش های زبان شناسی - سال دوم شماره 1 (پیاپی 2، بهار و تابستان 1389)

نشریه پژوهش های زبان شناسی
سال دوم شماره 1 (پیاپی 2، بهار و تابستان 1389)

  • تاریخ انتشار: 1389/06/01
  • تعداد عناوین: 7
|
  • علی درزی، راضیه مهدی بیرقدار صفحه 1
    در این مقاله دو دیدگاه هگمن و گوئرون (1999) و کریمی (2005) در مورد انشقاق گروه متمم ساز (CP) و فرافکن های تحت تسلط آن را در ارتباط با جایگاه سازه مبتدا در زبان فارسی مورد بحث قرار می دهیم. درحالی که هر دو رویکرد قائل به وجود دو فرافکن بیشینه نقشی تاکید (FocP) و مبتدا (TopP) بین دو گروه متمم ساز و گروه فعلی اند، اما از دو جهت نیز با یکدیگر متفاوت هستند. تفاوت نخست آن که کریمی جایگاه شاخص گروه زمان [spec TP] را جایگاه آن چیزی می داند که از آن به عنوان مبتدای پس زمینه (backround topic) یاد می کند، در حالی که این جایگاه از نظر هگمن و گوئرون جایگاه فاعل است. تفاوت دوم آن که در فرضیه انشقاق گروه متمم ساز پیشنهادی هگمن و گوئرون در فاصله بین گروه متمم ساز و گروه تصریف یا گروه زمان دو فرافکن بیشینه مبتدا وجود دارد که فرافکن مبتدای پایین تر خاصیت بازگشتی(recursive) دارد، در حالی که در تحلیل کریمی تنها یک فرافکن بیشینه نقشی مبتدا وجود دارد. بر این اساس، طبق تحلیل کریمی در جملات دارای دو مبتدا، مبتدای جدید (shifted topic) در جایگاه شاخص گروه مبتدا و دیگری در جایگاه شاخص گروه زمان قرار دارند، در حالی که طبق تحلیل هگمن و گوئرون هر یک از سازه های مبتدا در یکی از دو جایگاه شاخص گروه مبتدا واقع می شود. در این مقاله با استفاده از حرکت گروه های اسمی نا-مشخص (non-specific) در ساخت های دارای سازه تاکیدی و نیز تطابق آن با فعل نشان خواهیم داد که تحلیل هگمن و گوئرون از کفایت بیشتری برخوردار است.
    کلیدواژگان: مبتدا، گروه مبتدا، تاکید، گروه تاکید
  • والی رضایی صفحه 19
    در این مقاله ساخت مجهول در زبان فارسی از دیدگاهی جدید یعنی در چارچوب دستور نقش و ارجاع مورد بررسی قرار گرفته است. پس از بیان اجمالی نظرات زبان شناسان و دستورنویسان مختلف در مورد چند و چون این ساخت به معرفی کوتاهی از دستور نقش و ارجاع و مبانی نظری آن خواهیم پرداخت. در ادامه با ارائه تحلیلی بر اساس صورت بندی این نظریه در مورد فرایند نحوی مجهول نشان داده خواهد شد که در زبان فارسی دو نوع ساخت مجهول وجود دارد. ساختار نخست از اسم مفعول + شدن تشکیل می شود که در این نوشتار مجهول اصلی نامیده شده است. ساختار دوم عبارت است از به کار بردن فعل سوم شخص جمع بدون ذکر فاعل. در این مقاله با ارائه استدلال هایی نشان می دهیم که تغییر تعدی را نمی توان نوعی ساخت مجهول دانست، بلکه فرایندی اشتقاقی در حوزه ساخت واژه است. بنابراین، برخلاف برخی زبان شناسان که تغییر جفت هایی مانند منفجر کردن/ منفجر شدن و باز کردن/ باز شدن را نوعی مجهول دانسته اند، نگارنده بر این باور است که این گونه تغییر منحصر به کردن/ شدن نیست و تنها یک مورد از فرایندی کلی تر است که در جفت های دیگری نظیر گول زدن/ گول خوردن، به کار بردن/ به کار رفتن و برانداختن/ برافتادن صورت می پذیرد و در زبان شناسی به نام تغییر تعدی مشهور است. در واقع، این فرایند یک امر واژگانی است و به ساخت مجهول که یک فرایند نحوی است ارتباطی ندارد، هر چند از نظر معنایی به مجهول شباهت دارد.
    کلیدواژگان: مجهول، دستور نقش و ارجاع، تغییر تعدی، موضوع نحوی ترجیحی، زبان فارسی
  • شهین شیخ سنگ تجن، محمود بی جن خان صفحه 35
    کاهش واکه ای فرایندی است که همواره در گفتار سریع محاوره ای، در هجاهای بدون تکیه صورت می گیرد و طی آن واکه های بدون تکیه تغییر یافته و به واکه های دیگر گرایش می یابند. کاهش واکه‎ای در زبان فارسی در برخی موارد عبارت است ازگرایش واکه ‎ها به سوی واکه های دیگر که در هجاهای بدون تکیه و گفتار سریع محاوره‎ای روی می‎دهد، به این نوع کاهش، کاهش واکه ای آوایی گویند. نوع دیگری از کاهش، تغییر و دگرگونی واکه ها در هجاهای بدون تکیه است که به دلیل افزوده شدن وند یا وندهایی صورت می گیرد که سبب جذب تکیه از هجای حامل واکه به سمت وند شده و درنتیجه واکه در هجای ضعیف و بدون تکیه قرار گرفته و به واکه دیگری تغییر می یابد. این نوع کاهش را کاهش واکه‎ای واجی می‎نامند. در این مقاله کاهش واکه‎ای آوایی با توجه به نظریات کراسوایت (2000) و هریس (2005) بررسی شده است. در زبان فارسی واکه های پایدار در هجاهای بدون تکیه تغییر چندانی نمی‎یابند، در حالی که واکه های ناپایدار به ویژه واکه های /e/ و /a/ در چنین هجاهایی به نسبت بسیار زیادی به یکدیگر و به واکه های پایدار گرایش می‎یابند. از این رو کاهش واکه‎‎ای در فارسی از یک رویکرد تلفیقی (hybrid) تبعیت می‎کند.
    کلیدواژگان: کاهش واکه ای، کاهش رسایی، بنیاد، کاهش تقابل افزا، کاهش مرکزگرایی، کاهش مرکزگریزی
  • وحید صادقی صفحه 49
    در این مقاله رفتار واجی همخوان های چاکنایی را در جایگاه های واجی مختلف در چارچوب واج شناسی آزمایشگاهی از طریق مشاهده الگوی تغییرات شدت انرژی طیف فرکانسی مورد بررسی قرار می دهیم. نتایج به دست آمده نشان می دهد که همخوان های چاکنایی در جایگاه آغاز کلمه و میان کلمه بعد از همخوان به صورت سخت تولید می شوند؛ در جایگاه میان کلمه بین دو واکه از میزان فعالیت چاکنای برای تولید /Ɂ/ و /h/کاسته می شود ولی این همخوان ها به کلی از زنجیره گفتار حذف نمی شوند؛ و در پایانه هجا از میزان فعالیت الگوهای بست و سایش چاکنایی کاسته می شود ولی اثر این الگوها در پایانه هجا همچنان باقی می ماند. بر این اساس هر قدر میزان فعالیت الگوهای بست و سایش چاکنایی کاهش یابد، بر میزان ارتعاش تارآواها افزوده شده و به این ترتیب شباهت این همخوان ها با واکه قبل بیشتر می شود که این مسئله باعث می شود واکه قبل کشیده تر درک شود.
    کلیدواژگان: واج شناسی آزمایشگاهی، طیف فرکانسی، شدت انرژی، کشش جبرانی
  • بتول علی نژاد صفحه 63
    در واج شناسی واک داری یا بی واکی از وجوه توصیفی آواهای زبان تلقی می شود. اما بر اساس نظریه حنجره ای (laryngeal phonology)، مشخصه [واک] در همه زبان ها و برای همه طبقات واجی جنبه واجی ندارد، بلکه واک داری می تواند در برخی زبان ها صرفا جنبه آوایی داشته باشد (ادزاردی و اوری 2001). این مقاله در پی تحلیل همخوان های زبان فارسی در چارچوب این نظریه واجی است. نتیجه بررسی حاکی از آن است که زبان فارسی در رده زبان هایی قرار می گیرد که در آنها دمش در طبقه واجی همخوان های گرفته ویژگی زیر بنایی و واجی است نه واک داری و بر اساس این نظریه، بعد [پهنای چاکنای] (glottal width) که با هیئت [گسترده] (spread) پر می شود در همخوان های گرفته زبان فارسی تمایزدهنده است، اما در همخوان های رسا واک داری تمایزدهنده است و با بعد [کشش چاکنای] (glottal tension) تکمیل می شود.
    کلیدواژگان: نظریه حنجره ای، بعد، هیئت، دمش، واک داری غیر فعال
  • مهرزاد منصوری صفحه 81
    اسامی اشخاص به عنوان عناصر زبانی مورد توجه برخی از زبان شناسانی که به مطالعه اسامی (کوچک) علاقه مند هستند قرار دارد. این زبان شناسان در صددند نشان دهند ساختار اسامی و همچنین بسامد اسامی بر اساس ساختارهای متفاوت به چه صورت است. در این پژوهش ساختار هجا و همچنین ترکیب ساخت های سه گانه و شکل گیری الگوهای متفاوت با توجه به بسامد حضور آنها در اسامی زنان و مردان مورد مطالعه قرار گرفته است. به این منظور در این پژوهش از مجموعه ای از 11567 اسامی زنان و مردان ایرانی، پس از حذف اسامی تکراری نهایتا 740 اسم استخراج و مورد مطالعه قرار گرفته است.
    این پژوهش توزیع انواع هجا در اسامی زنان و مردان به تفکیک و تفاوت بسامد هر ساخت هجایی را در جامعه مورد مطالعه نشان می دهد. این پژوهش همچنین نشان می دهد که اسامی زنان بیش از مردان به هجای سبک ختم می شوند. در خصوص الگوهای هجایی به کار رفته در اسامی مورد مطالعه، این پژوهش نشان می دهد که الگوهایی که در آنها از هجای سبک استفاده شده است در اسامی زنان بیشتر است. این پژوهش همچنین نشان می دهد که به لحاظ تعداد هجای به کار گرفته شده، اسامی زنان و مردان رفتاری متفاوت دارند.
    کلیدواژگان: ساخت هجایی، اسامی، زبان و جنسیت، زبان فارسی، واج شناسی
  • مهرداد نغزگوی کهن، زهرا حکیم آرا صفحه 97
    تصریف و واژه سازی از مؤلفه های اصلی نظام صرفی زبان به شمار می-روند. تصریف ناظر بر استفاده از وندها برای باز نمودن روابط دستوری/ نحوی است. در این تحقیق ما به استفاده از وندهای تصریفی فعلی در فارسی جدید (فارسی دوره اسلامی) توجه می کنیم. در این دوره به خصوص بعد از قرن ششم/ هفتم هجری، وند تصریفی فعلی جدیدی به زبان فارسی اضافه نشده است؛ در عوض تعداد زیادی از وندهای تصریفی نیز از رواج افتاده اند. مهمترین وندهای فعلی منسوخ شده عبارتند از:پسوند «-ی» شرطی و استمراری، پسوند «- ست» برای ساخت ماضی نقلی، پسوند امر - ا، پسوندهای دعایی - اد و - ا. علاوه بر حذف وندها، کاربرد بعضی امکانات تصریفی فعلی مثل پیشوندهای می- و ب - نیز در این دوره کاهش یافته است. ما در این تحقیق ضمن به دست دادن شواهد مختلف از متون متقدم، به این حذف ها و کاهش ها در نظام تصریفی اشاره خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که زبان فارسی حداقل در نظام فعلی گرایش زیادی به تحلیلی شدن داشته است. اضافه شدن کلمات نقشی جدید (مثل فعل کمکی «داشتن») با استفاده از فرایند دستوری شدگی نیز مؤید این مطلب است.
    کلیدواژگان: تصریف، فعل، زبان شناسی تاریخی، دستوری شدگی، فارسی جدید
|
  • A. Darzi, M. Beyraghdar Page 1
    The present paper compares and contrasts two split CP hypotheses with regard to topicalization in Persian. While the two hypotheses posit a focus phrase (FocP) and a topic phrase (TopP) as two functional projections that serve as the landing sites for scrambled constituents, there are two major differences between the two proposals. First, though Karimi (2002) takes the Spec of TopP as the landing site for what she calls shifted topics, she takes Spect of TP as an A ́-position in which background topics may land. However, this position is the familiar subject position for Haegeman and Gueron (1999). Second, while there are two topic projections between TP and CP in Haegeman and Gueron’s proposal; one above FocP and a recursive one between TP and FocP, there is only one TopP in Karimi’s (2005) proposal. We provide evidence from scrambled non-specific constituents in constructions involving a focussed phrase and the agreement relation between the scrambled constituent and the verb to support Haegeman and Gueron's view of the split CP hypothesis.
  • V. Rezai Page 19
    This paper explores passivization in Persian, the most important intraclausal process in simple sentences. Based on Role and Reference Grammar formulation for passivization, it is demonstrated that Persian has two distinct types of passive constructions.The first type involves both Privileged Syntactic Argument Modulation and Argument Modulation called basic passive in this analysis. The second type which involves just argument modulation is labeled as impersonal passive. This construction occurs as a subjectless sentence with a 3rd person plural agreement marker on the verb. However, this paper argues the assumption proposed by some scholars that there is a detransitivized passive type in Persian. Providing significant pieces of evidence, it shows that the detransitivized counterparts of transitive sentences cannot be regarded as passive, as this process is a lexical phenomenon in nature and a verb class alternation.
  • Sh. Sh. Sang Tajan, M. Bijankhan Page 35
    Vowel reduction that occurs in spontaneous speech is a process in which unstable vowels undergo qualitative changes in unstressed syllables. This process may be either due to the effect of the addition of one or more affixes to the stem that attracts the stress, or the result of the tendencies of vowels towards each other without being affected by affixation. We call the first process, phonemic vowel reduction and the second one, phonetic vowel reduction. Sonority-driven approach of Crosswhite (2000) and, centripetal and centrifugal approaches of Harris (2005) serve as the theoretical frameworks for our analysis of vowel reduction in the colloquial Persian. Acoustic analysis of our data lead us to conclude that Persian vowel reduction obeys a hybrid approach because the unstable vowels /a,e,o/ change not only into one another but also into the stable vowels /ɑ, u, i /.
  • V. Sadeghi Page 49
    This article addresses the phonetic interpretations of glottal consonants across various phonological positions through an experimental approach. The first section of the article reviews theories suggested concerning the phonemic status of the glottal stop in Persian over the past few decates. The second section provides experiments conducted by the author to evaluate the accuracy of existing theories and suggestions in relation with the phonological behaviour of glottal consonants in different phonetic contexts.
  • B. Alinezhad Page 63
    In traditional phonology, the feature of [voiced] is one of the main descriptive aspects of sounds in classifying the underlying opposition, and the feature of [aspirated] is not contrastive because it is predictable. On the basis of Laryngeal Phonology, [voiced] is not contrastive for all classes of phonemes in all languages of the world. Contrast lies in the stability of the phonetic cues for marked segments as opposed to the unmarked ones. Because of the instability of voicing in initial position of (stressed) syllables in the obstruents of some languages, it cannot be considered as a contrastive feature. Under this view, aspiration is contrastive because it is stable in those positions of the syllables. This paper aims at describing Persian phonemes in the framework of Laryngeal Phonology, proposed by Idsardi and Avery (2001). The results show that the laryngeal contrast in Persian obstruents, like English, is of the Ø -GW type, i.e., one which marks obstruent consonants with the laryngeal dimension of [glottal width], completed with [spread] gesture. On the basis of the evidence provided, it is claimed that Persian is an aspiration language and voicing is contextually determined rather than contrastive. On the contrary, voicing is contrastive for sonorant consonants and underlyingly determined which finally completed with [glottal tension] dimension.
  • M. Mansouri Page 81
    The study of personal names is a rich area for philosophical, anthropological, sociological as well as linguistic studies. In this respect while sociologists and philosophers deal with social and philosophical aspects of naming, linguists are concerned with semantic, phonological and morphological structures of names. The study of the frequency of syllable structures of boys’ and girls’ names, particularly in comparison with other words, can clarify the importance of onamastics in linguistic studies. The study investigates the frequency of syllable structures and patterns of personal names in Iran. To do so, out of a sample of 11567 names admitted in entrance university exam, 740 names in two groups each of which 350 have been investigated. The study indicates that the syllable structures of Persian, CV, CVC, CVCC, have been distributed unequally in personal names. It has been shown that girl names are usually ended in CV rather than the other two syllable structures, while boy names usually end in CVC. The study also shows that the syllable patterns used in personal names are significantly different in boys’ and girls’ names.
  • M. Naghzguy Kohan, Z. Hakim Ara Page 97
    New Persian encompasses a long period of time which starts with the Arab invasion of Iran and introduction of Islam to this country. This period stretches to the present time. During this period many aspects of this language have been subject to change. The emphasis of this article is on the inflectional system of verbs. Here based on the evidence provided from prose texts, it is argued that some verbal affixes have either disappeared from the inventory of inflectional affixes, or their use have been constrained; at the same time no new inflectional affix has been added to verbs. On the other hand, one can witness the development of a new auxiliary through the process of grammaticalization. At least as far as verb morphology is concerned, all these support the idea that Persian Language has had the tendency of becoming more and more analytic.