فهرست مطالب

فصلنامه اکوفیزیولوژی گیاهان زراعی
پیاپی 41 (بهار 1396)

  • تاریخ انتشار: 1396/04/17
  • تعداد عناوین: 14
|
  • سیف الله فلاح، بهجت عمرانی * صفحات 1-16

    تاثیر عناصر غذایی نیتروژن و فسفر از منابع آلی و شیمیایی بر تغییرات غلظت، جذب و کارآیی آنها در گیاه خرفه طی آزمایشی در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه شهرکرد در سال 1393 بررسی گردید. تیمارهای مختلف کودی شامل 13 تن در هکتار کود مرغی (T1)، 4/14 تن در هکتار کود مرغی (T2)، 39 تن در هکتار کود گاوی (T3)، 8/16 تن در هکتار کود گاوی+ 150 کیلوگرم در هکتار اوره (T4)، چهار سطح کود شیمیایی معادل تیمارهای آلی، 260 + 86 کیلوگرم در هکتار به ترتیب اوره و سوپرفسفات تریپل (T5)، 287 +100 کیلوگرم در هکتار به ترتیب اوره و سوپرفسفات تریپل (T6)، 260 + 200 کیلوگرم در هکتار به ترتیب اوره و سوپرفسفات تریپل (T7)، 260 +100 کیلوگرم در هکتار به ترتیب اوره و سوپرفسفات تریپل (T8) و شاهد (بدون مصرف کود) (T0) بودند. نتایج نشان داد که ماده خشک گیاه خرفه در تیمار T2(8345 کیلوگرم بر هکتار) نسبت به سایر تیمارهای کودی به طور معنی داری افزایش یافت (05/0P<). کارآیی زراعی نیتروژن تیمار T5و کارآیی زراعی فسفر تیمار T2 افزایش معنی داری در مقایسه با دیگر تیمارهای کودی نشان دادند (05/0P<)، کارآیی بازیافت نیتروژن تیمارهای T5و T7 اختلاف معنی داری با هم نداشتند. ولی کارآیی بازیافت فسفر T2با میانگین 6/52 درصد تفاوت معنی داری با دیگر تیمارهای کودی نشان داد. کارآیی فیزیولوژیکی نیتروژن تیمار T2 (02/35 کیلوگرم بر کیلوگرم) با تیمار T8(6/31 کیلوگرم بر کیلوگرم)، و کارآیی فیزیولوژیکی فسفر تیمارهای T1و T5 اختلاف معنی داری با هم نداشتند. به طورکلی، برتری کارآیی فیزیولوژیک نیتروژن و همین طور کارآیی زراعی، بازیافت و فیزیولوژیک فسفر در کود مرغی بیان گر نقش اکولوژیکی کاربرد کودهای آلی در تولید گیاه خرفه است که علاوه بر حفظ محیط زیست باعث جلوگیری از هدر روی منابع و تجمع فسفر در خاک های زراعی می‏شود.

    کلیدواژگان: خرفه، تجمع فسفر، حفظ محیط زیست، کود مرغی، کارآیی بازیافت، اوره
  • نورعلی ساجدی *، حمید مدنی صفحات 17-30

    تنش خشکی از عوامل مهم محدود کننده عملکرد دانه گیاهان زراعی در دیمزارها به شمار می رود. به منظور تعیین نقش منابع و تاثیر مقادیر مختلف سلنیوم بر صفات فیزیولوژیکی، عملکرد و اجزای عملکرد گندم و جو در شرایط دیم، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در سه تکرار در سال زراعی 1394-1393 در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک اجرا شد. عوامل مورد آزمایش شامل منابع سلنیوم در دو سطح سلنات و سلنیت سدیم، مقادیر سلنیوم در سه سطح صفر، 18 و 36 گرم در هکتار و دو گیاه گندم و جو بودند. نتایج نشان داد که تعداد دانه در سنبله گندم با محلول پاشی سلنیت سدیم به مقدار 18 گرم در هکتار نسبت به شاهد 4/9 درصد و تعداد دانه در سنبله جو با مصرف سلنیت سدیم به مقدار 18و 36 گرم در هکتار نسبت به شاهد به ترتیب 8 و 12 درصد افزایش یافتند. محلول پاشی در دو مرحله با سلنات و سلنیت سدیم محتوای آب نسبی برگ را در گندم و جو افزایش داد. با محلول پاشی 18 گرم در هکتار سلنیوم، عملکرد دانه از 31/1776 کیلوگرم در هکتار در تیمار شاهد به 92/1889 کیلوگرم در هکتار معادل 3/6 درصد افزایش نشان داد ولی با افزایش سلنیوم به میزان 36 گرم در هکتار، عملکرد دانه (62/1539 کیلوگرم در هکتار) نسبت به شاهدکاهش یافت. به طورکلی، نتایج این آزمایش نشان داد که در شرایط دیم، با محلول پاشی 18 گرم در هکتار سلنیوم از منبع سلنات و سلنیت سدیم در مرحله ساقه دهی و ظهور سنبله در گندم و جو عملکرد مطلوب حاصل می شود.

    کلیدواژگان: تنش خشکی، جو، سلنیوم، عملکرد دانه، گندم
  • محمدرضا سعیدی، مهراب یادگاری * صفحات 31-50

    به منظور بررسی تاثیر مصرف کودهای زیستی و شیمیایی بر صفات کمی و کیفی سیب زمینی رقم کایزر، آزمایشی در منطقه دشت لردگان به صورت فاکتوریل بر پایه طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در سال زراعی 94-1393 انجام شد. کودهای مورد استفاده شامل کودهای شیمیایی نیتروژن و فسفر، هر یک در دو سطح عدم استفاده و مصرف طبق آزمون خاک (نیتروژن،150 کیلوگرم در هکتار از منبع اوره و برای فسفر مصرف 130 کیلوگرم در هکتار از منبع سوپرفسفات تریپل) و کودهای زیستی ورمی کمپوست، نیتروکسین و فسفات بارور (هر کدام در دو سطح مصرف طبق توصیه کارخانه و عدم مصرف) بودند. نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که به طورکلی کاربرد کودهای زیستی و شیمیایی دارای تاثیر معنی داری بر درصد نشاسته غده، طول بوته، تعداد ساقه اصلی در بوته، شاخص سطح برگ، وزن تر و خشک بوته، قطر بزرگ ترین و کوچک ترین غده، تعداد غده در بوته و عملکرد غده بودند. مقایسه میانگین ها همچنین نشان داد که تیمارهای ترکیبی کودهای زیستی ورمی کمپوست، نیتروکسین و فسفات بارور تاثیر بیشتری بر صفات مورد بررسی داشتند. بیشترین میزان عملکرد غده در تیمارهایی دیده شد که در آنها کودهای زیستی نیتروکسین، فسفات بارور و ورمی کمپوست با یکدیگر ترکیب شده بودند. به طورکلی، نتایج این تحقیق نشان داد که مصرف کودهای زیستی و شیمیایی بر بسیاری از صفات رشد رویشی، صفات مرتبط با کیفیت و شاخص های فیزیولوژیکی تاثیرگذار است. کاربرد کود شیمیایی نیتروژن به بهبود بیشتر صفات بسیار کمک نمود، درحالی که، مصرف توام کود سوپر فسفات تریپل با کودهای زیستی بی تاثیر بود. حداکثر درصد نشاسته در ماده خشک غده (27/75 درصد)، تعداد ساقه در بوته (37/6 عدد)، قطر بزرگ ترین غده (75/185 میلی متر)، قطر کوچک ترین غده (08/58 میلی متر) و عملکرد غده (50/33317 کیلوگرم در هکتار) در اثر استفاده از کودهای زیستی ورمی کمپوست، نیتروکسین و فسفات بارور، حاصل شد. بیشترین میزان غالب صفات در تیمارهای حاصل از ترکیب کودهای زیستی به دست آمد. چنین به نظر می رسد که کودهای زیستی مورد استفاده، به دلیل اثرگذاری بهتر و بیشتر روی فعالیت های گیاهی، منجر به افزایش صفات مورد برآورد کمی و کیفی در سیب زمینی رقم کایزر شدند.

    کلیدواژگان: سیب زمینی، شاخص های مورفوفیزیولوژیک، عملکرد، عناصر غذایی
  • محمدحسین انصاری*، مهدی قدیمی صفحات 51-68

    اثر برخی از سویه های باکتری سودوموناس پوتیدا همراه با سطوح مختلف کود شیمیایی فسفر بر خصوصیات کمی و کیفی علوفه شبدر برسیم طی آزمایشی به صورت فاکتوریل با طرح بلوک های کامل تصادفی در سه تکرار در منطقه فومن استان گیلان به صورت کشت دوم، پس از برداشت برنج، بررسی شد. سطوح کودی شامل سه سطح فسفر (صفر، 75 و 150 کیلوگرم سوپرفسفات تریپل در هکتار) و سویه های باکتری در چهار سطح (سویه های M21، M168و M5 و بدون تلقیح با باکتری) بودند. نتایج نشان داد که کاربرد کود فسفر منجر به افزایش pH خاک در طول دوره رشد گیاه شد، در حالی که سویه های باکتری pH خاک را تعدیل نمودند. همچنین، تلقیح باکتریایی مقدار پروتئین خام، پروتئین قابل هضم علوفه، فعالیت فسفاتاز اسیدی و قلیایی خاک پیرامون ریشه را در مقایسه با تیمار عدم تلقیح افزایش ولی مقدار الیاف خام علوفه را کاهش داد. عملکرد علوفه تر شبدر، عملکرد پروتئین و مقدار فسفر شاخ و برگ نیز تحت تاثیر برهمکنش سویه های باکتری و کود شمیایی فسفر قرار گرفتند. بیشترین عملکردهای علوفه تر و پروتئین به ترتیب با میانگین های 16136 و 2746 کیلوگرم در هکتار از سویه M5 در سطح 150 کیلوگرم کود فسفات به دست آمدند که نسبت به تیمار عدم تلقیح، عملکردهای علوفه و پروتئین را به ترتیب 49/16 و 1/8 درصد افزایش داد. با توجه به نتایج به دست آمده، کاربرد 150 کیلوگرم کود شیمیایی فسفر در هکتار و تلقیح شبدر با باکتری سویه M5 سودوموناس پوتیدا برای دست یابی به حداکثر عملکرد و کیفیت علوفه آن در نظام کشت دوم در منطقه فومن می تواند موثر باشد.

    کلیدواژگان: آنزیم فسفاتاز، اسیدیته خاک، الیاف خام، پروتئین، فسفر
  • ایوب امیری، صدیقه اسمعیل زاده بهابادی *، پرویز یدالهی ده چشمه، علیرضا سیروس مهر صفحات 69-84

    تاثیر تنش خشکی و محلول پاشی سالیسیلیک اسید و کیتوزان روی گلرنگ طی آزمایشی به صورت کرت های خرد شده در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در دانشگاه زابل بررسی شد. در این آزمایش سه سطح تنش خشکی شامل آبیاری در زمان تخلیه 25، 50 و 75 درصد آب قابل استفاده خاک به عنوان عامل اصلی و چهار سطح محلول پاشی شامل بدون محلول پاشی (شاهد)، محلول پاشی سالیسیلیک اسید (424/0 گرم در لیتر)، محلول پاشی کیتوزان (5 گرم در لیتر) و تلفیق سالیسیلیک اسید و کیتوزان به عنوان تیمار فرعی در نظر گرفته شدند. تنش آب موجب کاهش عملکرد روغن، فسفر، پتاسیم و کلسیم اندام هوایی شد. عملکرد روغن با افزایش تنش خشکی نسبت به آبیاری کامل 11 درصد کاهش یافت. همچنین، تنش خشکی شدید موجب افزایش میزان سدیم دانه شد ولی بر نیتروژن اندام هوایی، آهن اندام هوایی، شاخص پایداری غشاء و درصد رطوبت نسبی اثر معنی داری نداشت. محلول پاشی سالیسیلیک اسید و کیتوزان موجب افزایش عناصر پرنیاز (نیتروژن، فسفر و پتاسیم) و کم نیاز (کلسیم، سدیم و آهن) گردید. عملکرد روغن دانه تحت تاثیر محلول پاشی قرار نگرفت. به طورکلی، کاربرد تلفیقی کیتوزان و سالیسیلیک اسید روی صفات مورد مطالعه اثر بخش تر بود، لذا می توان مصرف توامان این دو ماده را به صورت محلول پاشی به منظور توسعه کشت گلرنگ در منطقه سیستان مد نظر قرار داد.

    کلیدواژگان: تنش خشکی، سالیسیلیک اسید، کیتوزان، گلرنگ، عملکرد
  • محمدرضا دادنیا * صفحات 85-98

    تاثیر هیومیک اسید بر فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانت در کرچک با اجرای آزمایشی به صورت اسپلیت پلات در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در چهار تکرار در سال 1394 در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج بررسی شد. فاکتورهای آزمایش شامل تیمارهای آبیاری با 3 سطح شامل آبیاری در 80 درصد ظرفیت زراعی (S1) (نرمال)، آبیاری در 65 درصد ظرفیت زراعی (S2) (تنش ملایم) و آبیاری در 50 درصد ظرفیت زراعی (S3) (تنش شدید) در کرت اصلی و هیومیک اسید در 4 سطح (عدم محلول پاشی، 1، 2 و 3 بار محلول پاشی) در کرت فرعی در نظر گرفته شدند. در این بررسی عملکرد دانه، وزن صد دانه، تعداد کپسول در بوته و آنزیم های آنتی اکسیدانت مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که اثر محلول پاشی هیومیک اسید بر وزن صد دانه و میزان آنزیم های آنتی اکسیدانت در سطح 1% معنی دار بوده و مقایسه میانگین ها حاکی از این بود که محلول پاشی هیومیک اسید می تواند اثر کمبود آب را تا حدودی جبران کند به طوری که میزان سوپر اکسید دیسموتاز، گلوتاتیون پراکسیداز و کاتالاز در شرایط سه بار محلول پاشی به ترتیب در S2، 8/38، 75/34 و 88/37 و در S3، 63/26، 15/41 و 14/43 درصد نسبت به عدم محلول پاشی با هیومیک اسید افزایش یافتند. در مجموع، می توان گفت هیومیک اسید به دلیل اثرات مختلف فیزیولوژیکی علاوه بر افزایش عملکرد کرچک، می تواند در جهت کاهش اثرات تنش کمبود آب نقش موثری ایفا نماید، به طوری که افزایش میزان فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانت تحت تاثیر این ترکیب می تواند یک راهکار در مناطق خشک به حساب آمده و کاهش عملکرد را تا حدودی جبران کند.

    کلیدواژگان: سوپر اکسید دیسموتاز، کاتالاز، کرچک، کمبود آب، گلوتاتیون پراکسیداز، هیومیک اسید
  • لمیا وجودی مهربانی *، محمدباقر حسن پور اقدم، رعنا ولیزاده کامران صفحات 99-110

    به منظور بررسی تاثیر سطوح مختلف شوری بر برخی صفات فیزیولوژیک (محتوای کلروفیل، پرولین، قندهای محلول، نشت یونی، عناصر سدیم و پتاسیم) و صفات رشدی مرزه آزمایشی به صورت طرح فاکتوریل بر پایه بلوک های کامل تصادفی با چهار سطح شوری (شاهد، 50، 100 و 150 میلی مولار نمک کلرید سدیم) و دو کلون بومی مرزه (تبریز و همدان) در سه تکرار انجام شد. نتایج نشان دهنده وجود اثرات متقابل معنی دار کلون و شوری بر محتوای کلروفیلa بود. بیشترین میزان کلروفیل a در هر دو کلون در تیمار شاهد مشاهده شد. وزن خشک ریشه، محتوای یون پتاسیم و سدیم، نسبت یون پتاسیم به سدیم، محتوای قند محلول و نشت یونی نمونه ها تحت تاثیر سطوح شوری قرار گرفتند. بیشترین میزان وزن خشک ساقه و برگ، محتوای اسانس، پرولین و کلروفیلb تحت تاثیر هر دوی رقم و سطوح شوری قرار گرفتند. بیشترین میزان وزن خشک برگ، کلروفیلa + b در کلون همدان و بالاترین میزان وزن خشک ساقه، محتوای اسانس و پرولین در کلون تبریز مشاهده شد. بالاترین میزان وزن خشک ریشه، ساقه، برگ، محتوای یون پتاسیم و نسبت K+/Na+ در تیمار شاهد ثبت گردید. بیشترین تجمع یون سدیم در سطح شوری 150 میلی مولار کلرید سدیم مشاهده شد. با افزایش سطح شوری بر میزان پرولین نمونه ها افزوده شد. بالاترین میزان نشت یونی، قند محلول و پرولین نمونه ها در تیمارهای 100 و 150 میلی مولار کلرید سدیم مشاهده شد. با توجه به تغییرات صفات مورد مطالعه به نظر می رسدکه سطوح شوری در هر دو کلون مورد مطالعه شاخص های رشدی و فیزیولوژیکی گیاه را متاثر نمود. لذا، چنین به نظر می رسد برای حصول به عملکرد و شاخص های فیزیولوژیکی پسندیده در این گیاه باید از کاشت این گیاه در محیط های شور اجتناب نموده و یا از کلون های متحمل به شوری استفاده کرد.

    کلیدواژگان: اسانس، شوری، مرزه، وزن خشک
  • محمد میرزاخانی صفحات 111-126

    اثر تنش آبی و مصرف مقادیر مختلف زئولیت بر برخی صفات گندم با اجرای آزمایشی در سال زراعی 1390-1389 به صورت کرت های یک بار خرد شده در قالب طرح پایه بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار ارزیابی گردید. تنش آبی در چهار سطح شامل آبیاری بر اساس نیاز آبی گیاه (شاهد)، آبیاری به میزان 85 درصد، آبیاری به میزان70 درصد، آبیاری به میزان 55 درصد نیاز آبی و مقادیر زئولیت در چهار سطح شامل عدم مصرف زئولیت (شاهد)، مصرف زئولیت به مقدار سه تن، شش تن و نه تن در هکتار در نظر گرفته شدند. در این بررسی، صفاتی نظیر طول پدانکل و ریشک، تعداد سنبله در مترمربع، عملکرد دانه، هدایت الکتریکی در دماهای 50 و 60 درجه سلسیوس اندازه گیری شدند. نتایج نشان داد که اثر متقابل تیمار تنش آبی و سطوح مصرف زئولیت بر صفات تعداد سنبله در متر مربع، عملکرد دانه، هدایت الکتریکی معنی دار بودند. مقایسه میانگین ها نشان داد که اثرات متقابل کمترین مقدار هدایت الکتریکی ناشی از تخریب غشای سلولی توسط تیمار آب50 و 60 درجه سلسیوس با میانگین 447 و 476 میکروزیمنس بر سانتی متر مربوط به تیمار تنش آبیاری شاهد + مصرف 9 تن در هکتار زئولیت بود. همچنین، در بین سطوح مختلف مصرف زئولیت، میانگین کاهش عملکرد دانه ناشی از تیمار عدم مصرف زئولیت، معادل 79/16 درصد نسبت به تیمار مصرف نه تن در هکتار زئولیت بود. به طوری که، مصرف نه تن در هکتار زئولیت با میانگین 4901 کیلوگرم در هکتار بیشترین عملکرد دانه را به خود اختصاص داشت.

    کلیدواژگان: تنش کم آبی، زئولیت، غشای سلولی، غلظت کلروفیل، هدایت الکتریکی
  • مهدی افشاری، علی قنبری*، مهدی راستگو، جاوید قرخلو، گودرز احمدوند صفحات 127-142

    تری بنورون متیل از علف کش های رایج برای کنترل علف های هرز پهن برگ در مزارع گندم می باشد. در این آزمایش واکنش علف های هرز مشکوک به مقاومت مزارع گندم، 38 مزرعه از استان کرمانشاه در سال 1392-1391 مورد بررسی قرار گرفت. بذور خردل وحشی مشکوک به مقاومت از مزارع جمع آوری و در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 3 تکرار مورد آزمایش قرار گرفتند. در جهت تشخیص سریع بروز مقاومت جمعیت ها با مصرف دز تفکیک کننده علف کش تری بنورون متیل غربال اولیه شدند. تعیین درجه مقاومت سپس به کمک آزمون زیست سنجی با استفاده از منحنی های دز-پاسخ انجام گردید. برای بررسی مکانیزم مقاومت از روش های مولکولی، به ویژه از کلون ژن ALS با ناقلPJET1.2/blunt استفاده شد. طبق نتایج آزمایش تفکیک دز، 4/10 گرم ماده موثر در هکتار، جمعیت های حساس خردل وحشی را به میزان 90 درصد کنترل کرد. در آزمایش های غربال گری نیز 50 درصد از جمعیت ها به عنوان جمعیت مقاوم شناسایی شدند که بر اساس روش بکی و تاردیف، 8/57 درصد از آنها دارای درجه مقاومت خیلی بالا، 5/31 درصد از آنها به عنوان جمعیت هایی با درجه مقاومت بالا و 5/10 درصد دارای مقاومت کم شناسایی شدند. همچنین، GR50 علف های هرز مقاوم در مقایسه با علف هرز حساس افزایش یافت که بیانگر وجود مقاومت در این استان می باشد، به طوری که برای کنترل جمعیت مقاوم Z15، این مقدار به 1309 گرم ماده موثر در هکتار افزایش یافت. توالی یابی DNA خردل وحشی نیز نشان داد که جهش در موقعیت آلانین 122 با جایگزینی اسید آمینه پرولین سبب بروز مقاومت از نوع جهش مبتنی بر محل هدف شده است.

    کلیدواژگان: توالی یابی DNA، جهش، دز، پاسخ، ژن استولاکتات سینتاز، ناقل PJET1، 2، blunt
  • ایرج نصرتی*، عادل دباغ محمدی نسب، روح الله امینی، محمدرضا شکیبا صفحات 143-162

    شناسایی علف های هرز به عنوان اساسی ترین اقدام در مدیریت علف های هرز مزارع محسوب می شود. با اطلاع از وجود علف های هرز خاص در یک منطقه می توان در مورد روش های کنترل آنها تصمیم گرفت. به منظور ارزیابی تنوع گونه ای و شاخص های جمعیتی علف های هرز مزارع دیم نخود پاییزه تعداد 30 مزرعه در چهار شهرستان استان کرمانشاه در سال 1394 مورد بررسی قرار گرفتند. عملیات نمونه برداری بر اساس روش W در بیست نقطه هر مزرعه صورت گرفت. در هر کادر، کلیه ی علف های هرز شناسایی و به تفکیک جنس و گونه شمارش گردیدند. با استفاده از معادلات موجود تراکم، فراوانی، یکنواختی، شاخص غالبیت، تنوع نسبی و تراکم نسبی هرگونه محاسبه شدند. تعداد 44 گونه علف هرز متعلق به 22 تیره مختلف گیاهی شناسایی گردیدند که تیره های کاسنی (Asteraceae) با 18 درصد، لگومینوز (Fabaceae) با 13 درصد، شب بو (Brassicaceae) با 11 درصد و گرامینه (Poaceae) با 9 درصد بیشترین تعداد گونه علف هرز را به خود اختصاص دادند. از این تعداد، حدود 89 درصد آنها را علف های هرز دولپه ای و 11 درصد آنها را تک لپه ای ها تشکیل می دهند. پهن برگ های مزارع دیم نخود پاییزه در شهرستان روانسر به ترتیب غالبیت شامل کاسنی (L. Cichorium intybus)، پیچک صحرایی (L. Convolvulus arvensis)، جغجغک (Fish.exDc.jaub.&Spach Vaccaria pyramidata) و بی تیراخ (Dandy Galium tricornatum) بودند. در شهرستان کرمانشاه علف های هرز پیچک صحرایی، کاسنی، بی تیراخ) و شنگ (Tragopogon major DC.) و در شهرستان دالاهو، کاسنی، بی تیراخ، جغجغک و شیرین بیان (Glycyrrhiza glabra L. var. glabra) به ترتیب دارای غالبیت بودند. در شهرستان اسلام آباد غرب این گونه ها شامل، کاسنی، پیچک صحرایی، خردل وحشی (L. Sinapis arvensis) و شنگ می باشند. بیش ترین میزان غالبیت درشهرستان های روانسر، کاسنی (94/149)، کرمانشاه، پیچک صحرایی (48/92)، دالاهو، کاسنی (24/145) و اسلام آباد غرب، کاسنی (8/116) مشاهده شد. در مجموع نتایج نشان می دهد که گونه های علف های هرز پهن برگ و باریک برگ در مزارع دیم نخود را می توان با یک برنامه جامع مدیریتی کنترل نمود.

    کلیدواژگان: شاخص غالبیت، شاخص اهمیت خانوادگی، فراوانی، نخود پاییزه، یکنواختی
  • سید علی فروزنده، الهام الهی فرد*، نصرت الله حیدرپور، عبدالرضا سیاهپوش صفحات 163-178

    مدیریت تلفیقی علف های هرز کلزا (رقم هایولا 401) با اجرای آزمایشی در سال 94-1393 در شهرستان کهگیلویه واقع در استان کهگیلویه و بویراحمد بررسی گردید. این آزمایش به صورت کرت های خرد شده نواری در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار به اجرا درآمد که در آن نحوه خاک‏ورزی با 3 سطح شامل (خاک‏ورزی مرسوم یعنی انجام شخم توسط گاوآهن برگردان دار + دو بار دیسک عمود برهم + لولر + بذرکار، خاک‏ورزی کاهش یافته با استفاده از گاوآهن قلمی یا چیزل و دیسک زنی، و بدون خاک‏ورزی یعنی کاشت مستقیم بذور کلزا در بقایای ذرت با بذرکار) و مصرف علف کش در 5 سطح شامل مصرف علف کش های تریفلورالین (1200 گرم ماده موثر در هکتار،EC48 درصد)، کوئین مراک + متازاکلر (1040 گرم ماده موثر در هکتار، SC6/41 درصد)، کلوپیرالید (180 گرم ماده موثره در هکتار،SL30 درصد)+ ستوکسی دیم (375 گرم ماده موثره در هکتار، EC 5/12 درصد)، کلوپیرالید (180 گرم ماده موثره در هکتار)+ هالوکسی فپ آر – متیل استر (81 گرم ماده موثره در هکتار) و تیمار شاهد (آلوده و وجین دستی) در نظر گرفته شدند. نتایج نشان داد که بیشترین درصد کاهش تراکم علف های هرز (به میزان 84/76 درصد) و بیشترین درصد کاهش وزن خشک (08/68 درصد) در سیستم خاک‏ورزی کاهشی و استفاده از کوئین مراک + متازاکلر بودند. همچنین، صفات ارتفاع بوته، عملکرد بیولوژیک، شاخص برداشت، متوسط تعداد خورجین در بوته، متوسط دانه در خورجین، وزن هزار دانه، عملکرد دانه تحت تاثیر تیمارهای اعمال شده قرار گرفتند؛ به طوری که، بیشترین عملکرد مربوط به تیمار کوئین مراک + متازاکلر در سیستم کم خاک‏ورزی به میزان 3226 کیلوگرم در هکتار به دست آمدند. با در نظر گرفتن کنترل مطلوب علف های هرز و حصول عملکرد بالا، تیمار تلفیقی سیستم کم خاک‏ورزی به همراه استفاده از کوئین مراک + متازاکلر به عنوان بهترین و موثرترین تیمار معرفی می گردد. همچنین، تیمار کلوپیرالید+ هالوکسی فپ آر– متیل استردر سیستم بدون خاک‏ورزی که در آن کمترین میزان عملکرد (467 کیلوگرم در هکتار) حاصل شد، به عنوان ضعیف ترین تیمار شناخته شد.

    کلیدواژگان: تراکم و وزن خشک علف های هرز، بی خاک ورزی، شخم رایج، کم خاک ورزی
  • محمدتقی آل ابراهیم*، الهام صمدی کلخوران صفحات 179-196

    تاثیر غلظت های کاهش یافته علف کش تریفلورالین در کنترل سلمه تره و تاج خروس ریشه قرمز در مزارع سیب زمینی طی آزمایش مزرعه ای، در ایستگاه تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی آلاروق اردبیل در سال 1392 به صورت بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار و روی رقم آگریا (رقم مرسوم منطقه) اجرا شد. آزمایش شامل علف کش تریفلورالین در غلظت های 125/0، 25/0، 5/0، 1، 2 و 4 لیتر ماده موثره در هکتار بود؛ همچنین دو تیمار بدون وجین علف های هرز و وجین کامل علف های هرز به عنوان شاهد در نظر گرفته شدند. نمونه برداری از علف های هرز در دو مرحله، قبل از گلدهی و بعد از گلدهی سیب زمینی، به عمل آمد. نتایج تجزیه های آماری نشان داد که غلظت های مختلف علف کش تریفلورالین تاثیر معنی داری بر درصد کاهش تراکم های سلمه تره و تاج خروس ریشه قرمز داشتند. بالاترین درصد کاهش تراکم کل علف های هرز در مرحله قبل از گلدهی و بعد از گلدهی به ترتیب با استفاده از غلظت 4 لیتر ماده موثره در هکتار علف کش تریفلورالین به دست آمد که به ترتیب باعث کاهش 94/91 و 43/90 درصدی تراکم کل علف های هرز گردیدند. کاربرد غلظت 4 لیتر ماده موثره در هکتار تریفلورالین در مرحله ی قبل از گلدهی و بعد از گلدهی به ترتیب باعث کاهش 13/87 و 04/86 درصدی تراکم سلمه تره شد. کاربرد غلظت 4 لیتر ماده موثره در هکتار تریفلورالین باعث کاهش بیش از 90 درصدی تراکم تاج خروس ریشه قرمز در هر دو مرحله ی مورد مطالعه گردید. نتایج تحقیق حاضر نشان داد که غلظت های مختلف علف کش تریفلورالین تاثیر معنی داری بر متوسط وزن غده، وزن غده در بوته و عملکرد غده سیب زمینی داشت. بالاترین متوسط وزن غده، وزن غده در بوته و عملکرد غده سیب زمینی بعد از تیمار وجین کامل علف های هرز، در تیمار 2 لیتر ماده موثره در هکتار تریفلورالین می باشد که با غلظت 4 لیتر ماده موثره در هکتار در یک گروه آماری قرار داشت. به طورکلی، کاربرد غلظت های 2 و 4 لیتر ماده موثره در هکتار تریفلورالین به ترتیب باعث افزایش 85/51 و 74/50 درصدی عملکرد غده گردید.

    کلیدواژگان: تراکم علف های هرز، غلظت، پاسخ، کنترل شیمیایی، عملکرد غده
  • رحمت الله صالحی زرخونی*، سعید وزان، همت الله پیردشتی، علی کاشانی، فرید گلزردی صفحات 197-210

    به منظور تعیین دوره ی بحرانی تداخل علف های هرز با برنج، آزمایشی در سال 1393 در شهرستان های آمل و محمودآباد استان مازندران به صورت طرح بلوک های کامل تصادفی با 12 تیمار و در سه تکرار انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل شش دوره تداخل علف های هرز در فاصله زمانی 10،20،30،40 و50 روز پس از نشاءکاری برنج و سپس کنترل علف های هرز در ادامه فصل رشد، به علاوه یک تیمار تداخل تمام فصل، سری دوم شامل شش تیمار کنترل علف های هرز در فاصله زمانی 10،20،30،40 و50 روز پس از نشاءکاری برنج و سپس تداخل علف های هرز در ادامه فصل رشد، به علاوه یک تیمار کنترل تمام فصل بودند. نتایج حاصل از تجزیه واریانس تفاوت بسیار معنی داری را برای عملکرد دانه برنج درتیمارهای کنترل و تداخل در بین مکان ها و تیمارهای مختلف نشان داد. تداخل و کنترل علف های هرز در دو منطقه اثر بسیار معنی داری بر عملکرد دانه، تعداد دانه در خوشه و وزن هزار دانه به استثنای تعداد خوشه و عملکرد بیولوژیک داشتند. بالاترین عملکرد دانه از تیمار کنترل تمام فصل با میانگین عملکرد دانه 83/3010 و کمترین میزان آن از تیمار تداخل در تمام فصل با میانگین 2075 کیلوگرم در هکتار به دست آمدند. تیمار تداخل کامل نسبت به شاهد در عملکرد دانه به میزان 08/31 درصد، در تعداد خوشه 33/8 درصد و در تعداد دانه در خوشه 26/10 درصد حاصل شدند. دوره بحرانی کنترل علف های هرز بر مبنای مقادیر پنج و ده درصد افت مجاز عملکرد و از طریق برازش توابع غیرخطی رگرسیونی گامپرتز و لجستیک به داده های مربوطه به عملکرد نسبی، به ترتیب در تیمارهای عاری و آلوده به علف های هرز تعیین شد. نتایج نشان داد دوره بحرانی کنترل علف های هرز در محمود آباد با احتساب ده و پنج درصد افت مجاز عملکرد، به ترتیب در روزهای 22 تا 59 و 27 تا 36 روز بین مراحل ابتدا تا انتهای پنجه زنی بود. نقطه بحرانی در این منطقه 32 روز پس از نشاکاری تعیین گردید. در مزرعه آمل نیز دوره بحرانی با احتساب ده و پنج درصد افت مجاز عملکرد به ترتیب در روزهای 15 تا 54 و 20 تا 37 روز بین مراحل ابتدا تا انتهای پنجه زنی بودند. نقطه بحرانی در این منطقه 25 روز پس از نشاکاری بود. بنابراین، دوره بحرانی کنترل علف های هرز در آمل نسبت به محمودآباد زودتر شروع شده و دامنه آن نیز طولانی تر بود.

    کلیدواژگان: رقابت علف های هرز، دانه، گامپرتز، لجستیک
  • اکبر شیرزاد چناری، هاشم امین پناه *، پیمان شریفی صفحات 211-228

    به منظور بررسی امکان کاربرد علف کش در مزارع برنج (رقم بومی هاشمی) تلقیح شده با باکتری ازتوباکتر کروکوکوم، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در رشت در سال 1393 انجام شد. فاکتورهای آزمایش شامل کاربرد باکتری ازتوباکتر کروکوکوم در دو سطح (تلقیح و عدم تلقیح) و روش های مختلف کنترل علف های هرز در شش سطح (کاربرد علف کش پرتیلاکلر + یک بار وجین تکمیلی، کاربرد علف کش بن سولفورون متیل + یک بار وجین تکمیلی، کاربرد مخلوط علف کش پرتیلاکلر و بن سولفورون متیل + یک بار وجین تکمیلی، وجین کامل+ عدم مصرف علف کش، عدم وجین + عدم مصرف علف کش) بودند. نتایج نشان داد کاربرد ازتوباکتر کروکوکوم سبب افزایش معنی دار عملکرد شلتوک به میزان 16 درصد گردید. عدم کنترل علف های هرز نیز منجر به کاهش معنی دار عملکرد شلتوک نسبت به تیمارهای وجین دستی و شیمیایی شد. معنی دار نبودن اثر متقابل بین عامل های مورد بررسی بر عملکرد شلتوک و زیست توده برنج نشان داد که کاربرد علف کش های مورد بررسی در این آزمایش اثر بازدارندگی و یا تحریک کنندگی بر فعالیت ازتوباکتر کروکوکوم در بهبود رشد و عملکرد شلتوک برنج نداشتند. وزن خشک علف های هرز در تیمار وجین دستی، مصرف پرتیلاکلر، بن سولفورون متیل و مخلوط پرتیلاکلر، بن سولفورون متیل در مقایسه با شاهد عدم وجین به ترتیب به میزان 88، 91، 92 و 94 درصد کاهش یافت. کاربرد باکتری ازتوباکتر کروکوکوم اثر معنی داری بر وزن خشک علف های هرز نداشت. به طورکلی، نتایج این آزمایش نشان داد که امکان کنترل شیمیایی علف های هرز در مزارع برنج تلقیح شده با ازتوباکتر کروکوکوم وجود دارد.

    کلیدواژگان: باکتری های محرک رشد برنج، بنسولفورونمتیل، پرتیلاکلر، علف هرز، کاهش عملکرد
|
  • Seyfollah Fallah Fallah, Behjat Omrani Omrani * Pages 1-16

    To investigate the effect of nitrogen and phosphorus nutrients from organic and chemical fertilizers sources, on their efficiency in purslane, a field experiment based on complete randomized block design was conducted at the Research Farm of Shahrekord University in 2014. Treatments were 13 t.ha-1 broiler litter (T1), 14.4 t.ha-1 broiler litter (T2), 39 t.ha-1 cattle manure (T3), 16.8 t.ha-1 cattle manure 150 kg.ha-1 urea (T4), four chemical fertilizer levels equivalent to organic manure treatments, 260 kg.ha-1 urea 뚸ꦕ super phosphate, respectively (T5), 287 kg.ha-1 urea triple super phosphate, respectively (T6), 260 kg.ha-1 urea triple super phosphate, respectively (T7), 260 kg.ha-1 urea triple super phosphate, respectively (T8) and control (T0). The results showed that T2 treatment produced 8345 kg.ha-1 of dry matter as compared with those of other fertilizer treatments (P

    Keywords: Broiler litter, Phosphorus accumulation, Purslane, Efficiency, Sustainable Agriculture, ýUrea
  • Nour Ali Sajedi *, Hamid Madani Pages 17-30

    Drought stress is one of the major factors limiting crop yield in dry-lands. To investigate the effect of sources and different rates of selenium on physiological traits, yield and yield components of wheat and barley in dry lands a factorial experiment based on complete randomized block design with three replicates was carried out at the Research Station of Islamic Azad University, Arak Branch, in 2014-2015. Experimental factors were selenium sources with two levels, (sodium selenate and sodium selenite), selenium rates with three levels, (0, 18 and 36 g.ha-1) and two crop plant (wheat and barley). The result showed that, foliar application of wheat with 18 g.ha-1 sodium selenite increased the grains per spike by 9.4% as compared to control and foliar application of barley with 18 and 36 g.ha-1 of sodium selenite increased the grains per spike by 8 and 12%, as compared to control, respectively. Two times foliar applications of these two plants with sodium selenate and sodium selenite increased their relative water content. Foliar application by 18 g/ha of selenium increased the grain yield from 1776.31 kg.ha-1 in control to 1889.92 kg.ha-1, while grain yield was decreased (about 1539.62 kg.ha-1) as compared to control when 36 g.ha-1 of selenium was used. It could be concluded that foliar application of 18 g.ha-1 selenium as sodium selenite or sodium selenite in wheat and barley during stem elongation and emergence of spike increases grain yield in dry land condition.

    Keywords: Barley, Drought Stress, Grain yield, selenium, Wheat
  • Mohammad Reza Saeedi Saeedi, Mehrab Yadegari * Pages 31-50

    To Study of the effects of biological and chemical fertilizers applications on quantitative and qualitative traits of potato (Kaiser cultivar), a factorial experiment based on a randomized complete block design with three replications was performed in Lordegan city in Iran during 2014. The fertilizers used were chemical nitrogen and phosphorus fertilizers with two levels (nitrogen, 150 kg.ha-1 from urea resource and Phosphorous, 120 kg.ha-1 from super phosphate triple) and biological fertilizers were (nitroxin, vermicompost and phosphate barvar 2) each with two levels. The results showed that the use of nitroxin, vermicompost and phosphate barvar 2 and nitrogen andphosphorous fertilizers affected starch content, plant height, number of main stem per plant, LAI, total dry/fresh matter, the largest and smallest tuber diameter, number of tuber per plant and tuber yield, significantly. The highest tuber yield was observed by using nitroxin, vermicompost and phosphate barvar 2. Results of this research also showed that use of biological and chemical fertilizers affected vegetative traits that are related to qualitative and physiological indices. In spite of these promising effects of chemical and biological fertilizers on quantative and qualitative traits of potato, application of triple super phosphate along with biological fertilizers did not affect quality and quantity of potato. The highest starch percentage in dry matter of tuber (75.27%), number of main stem per plant (6.37), diameter of largest (185.75 mm) and smallest tuber (58.08 mm), tuber yield (33317.5 kg.ha-1), were produced by the use of biological fertilizers. Overall, results showed that the use of biofertilizeres may improve the measured traits of quantity and quality of caeser cultivar of potato and obtain the highest yield.

    Keywords: Mineral nutrients, Morpho physiological Indices, Potato, Yield
  • Mohammad Hossein Ansari *, Mehdi Ghadimi Pages 51-68

    Effects of phosphate fertilizer and pseudomonas putida strains on the quantity and quality of forage of berseem clover as a second crop was studied in a factorial field experiment using randomized complete block design with three replications at Fooman, Guilan province, Iran. Treatments consisted of phosphate fertilizer with three levels (0, 75 and 150 kg/ha as triple super phosphate) and Pseudomonas putida strains with four levels (M21, M5, M168 and control). The results showed that use of phosphate fertilizers increased the soil pH during growing season while bacterial inoculation adjusted soil pH. The bacterial inoculation increased amount of crude protein, digestible protein, acidic and alkaline phosphatase activity compared to non-inoculated treatment, but it decreased crude fiber of the forage. Clover forage yield, protein yield and phosphorus content of foliage also were influenced by the interaction of bacterial strains and phosphate fertilizer. The highest forage and protein yield were obtained by using strain M5힝 kg P ha-1. Significant increases in forage and protein yield were found to be 16.49% and 8.01%, respectively, as compared with non-inoculated treatment. Based on the result of this experiment, application of 150 kg P ha-1 and Pseudomonas putida strain M5 inoculation can be used to obtain highest forage yield and quality of berseem clover as second crop in the experimental site.

    Keywords: Crude fiber, Phosphatase enzyme, Phosphorus, protein, Soil pH
  • Ayoub Amiri, Sedigheh Esmaeilzadeh Bahabadi*, Parviz Yadollahi Dehcheshmeh, Alireza Sirousmehr Pages 69-84

    To study the effects of drought and foliar applications of salicylic acid and chitosan on some physiological traits and oil yield of safflower under drought a split plot experiment with three replications based on a randomized complete block design was conducted at the University of Zabol, Iran. Treatments were three levels irrigations at 25, 50 and 75% of soil available water assigned to main plots, and four levels of foliar applications of salicylic acid and chitosan (control, 0.424 g/liter of salicylic acid, 5 g/liter of chitosan and mixed application of salicylic acid and chitosan) to sub-plots. Water stress reduced oil yield and phosphorus, potassium and calcium contents of shoot. Oil yield was decreased with increasing drought stress by 11% as compared to that of control. Severe water stress also increased the amount of sodium in seed, but its effects on nitrogen and iron control of shoot, membrane stability index and relative humidity were not significant. Foliar application of salicylic acid and chitosan increased macronutrients (nitrogen, phosphorus and potassium) and micronutrients (calcium and iron). Seed oil yield was not affected by foliar spray. In general, combined application chitosan and salicylic acid on traits under study was effective. It can be suggested that combined application of chitosan and salicylic acid could be effective in growing safflower at this region.

    Keywords: Chitosan, irrigation, Safflower, salicylic acid, Yield
  • Mohammad Reza Dadnia * Pages 85-98

    To evaluate the effect of humic acid on activity of antioxidant enzymes in castor bean a split plot experiment based on completely randomize block design with four replications was carried out at Islamic Azad University, Karaj Branch in 2014. Treatments were irrigation with three levels [irrigation at 80% of field capacity (S1) (normal), irrigation at 65% of field capacity (S2) (mid stress) and irrigation at 50% of field capacity (S3) (high stress)] assigned to main plots and humic acid with four levels (without foliar application, one time, twice and three times foliar application) to sub plots. In this study traits like seed yield, 100 seed weight and antioxidant enzymes were estimated. The results showed that the effect of humic acid was significant at 1% level on 100 seed weight and activity of antioxidant enzymes. Mean comparisons indicate that foliar application of humic acid could compensate relative effect of water deficit. It was also revealed that the rate of superoxide dismutase, glutathione peroxidase and catalase were increased with three times of humic acid foliar applications by 38.8, 34.75 and 37.88 percent under mid stress drought and 26.63, 41.15 and 43.14 percents under high stress drought as compared to control, respectively. Overall, it can be said that use of humic acid have different physiological effects. Humic acid not only increases seed yield of castor bean it also have a positive role in reducing water deficit effects and increasing activity of antioxidant enzymes.

    Keywords: Castor bean, catalase, glutathione peroxidase, Humic acid, superoxide dismutase, ýWater deficit
  • Lamia Vojodi Mehrabani, Mohammad Bagher Hassanpour Aghdam, Rana Valizadeh Kamran Pages 99-110

    The present experement was conducted as a factorial experiment based on RCBD with four NaCl levels (0, 50, 100 and 150 mM) levels and two savory native clones (Tabriz and Hamadan) with three replications, to investigate the effects of Nacl salinity on some physiological (essential oils, chlorophyll, proline, soluble sugars, ion leakage, Na and K content) and growth characteristics of savory. The results revealed that there was significant interaction effects between salinity and clone on chlorophyll a content of the plant. The highest chlorophyll a content in both clones was recorded in the control plants. Root dry weight, Na and K content, Kﳖ ratio, soluble sugars and ion lekage were affected by NaCl salinity. The highest amounts of stem and leaf dry weights, essential oils contents, proline and chlorophyll b content, were influenced by both clone and salinity levels. The highest stem dry weight, essential oil and proline contents belonged to Tabriz clone. The highest leaf dry weight and chlorophyll a contents were produced by Hamadan clone. The highest amont for some other traits, like root, stem and leaf dry weights, as well as for K K ratios, were observed in the control treatment. The highest Na accumulation were recorded in 150 mM NaCl treatment. It was also observed that with increasing salinity levels, proline content was concomitantly increased. The hieghest ion leakage, soluble sugars and proline amounts were belonged to 100 and 150 mM salinity levels. Considering the variation patterns for the traits studied, it seems that the salinity levels in both clones routinely affected the growth and physiological characteristics of the plants. It can be concluded that to achieve economical yields of savory and proper physiologyical traits we have to select salt tolerant clones to suit saline environments.

    Keywords: Dry weight, Essential oils, Salinity, Savoryý
  • Ý Mohammad Mirzakhani Pages 111-126

    Electrical conductivity of wheat cell sap and chlorophyll concentration of its leaves under drought stress and application of zeolite were evaluated in a split plot experiment, by using a RCBD with three at Arak Payam-Noor University in 2010. Treatments were four levels of water stress (I0= control irrigation, I1= irrigation at 85% of I0, I2= irrigation at 70% of I0, I3= irrigation at 55% of I0) assigned to the main plots and four levels of zeolite applications (Z0= without zeolite application, Z1= 3 t.ha-1, Z2= 6 t.ha-1, Z3= 9 t. ha-1) to the sub plots. Sub plots consisted of 4 rows of 5 m long spaced 50 cm apart and 20 plants per meter on the rows. In this study traits like peduncle length, awn length, number of spike per m-2, grain yield, electrical conductivity by using water with 50and 60oC were assessed. Results indicated that intraction effect of water stress and zeolit application on number of spike per m2, seed yield, and electrical conductivity at 50and 60oC water were significant. Mean comparisons of intraction effects showed that electrical conductivity of water with 50 and 60 oC (447 and 476 respectively) resulted in the least detrimental effect on cell membrane. Results also revealed that electrical conductivity at control irrigation (554 µs.cm-1) and application of 9 t.ha-1 of zeolit produced highest seed yield (4901 kg.ha-1) at wheat.

    Keywords: Cell membrant, Chlorophyll, electrical conductivity, water stress, Zeolit
  • Mehdi Afshari, Ali Ghanbari *, Mehdi Rastgoo, Javid Gherekhloo, Goodarz Ahmadvand Pages 127-142

    Tribenuron-methyl is commonly used for post emergence control of broad leaf weeds in wheat fields. In order to survey suspicious resistant weeds in wheat fields to this herbicide thirty-eight fields of Kermanshah province were investigated during 2012- 2013. Seeds of suspected resistance of wild mustard were gathered and tested in a randomized complete blocks design experiment with three replications. First, for early detection of herbicide resistance, the suspected population was screened using discriminating dose of tribenuron-methyl. Determining of the resistance degree was conducted by whole plant bioassay tests using dose-response curves. The resistance mechanisms were assayed by molecular methods, especially using the ALS gene cloning by PJET1.2/blunt Vector. For susceptible populations, the concentration required for complete control was 10.4 g ai ha-1 tribenuron-methyl. Also, in screening tests 50% of populations as resistant populations were identified. According to the Beckie and Tardif, it was found that 57.8% of these population did have a very high degree of resistance, 31.5% with high resistance and 10/5% with low resistance degree. GR50 of the resistant weeds was also increased as compared to sensitive weed, which indicates resistance in this province, Thus to control the resistant populations Z15, this amount increased to 1309 g ai ha-1.The results of DNA sequencing showed that mutation by replacing proline amino acid at position Ala122 causes resistance based on target-site mutation.

    Keywords: ALS gene, DNA sequencing, Dose-response, Mutation, PJET1.2, blunt Vector
  • Iraj Nosrati *, Adel Dabbagh Mohammadi Nasab, Rouhollah Amini, Mohammad Reza Shakiba Pages 143-162

    Weed identification is considered the most fundamental task in weed management. It would be possible to decide on specific methods of weed control through availability of weed information in a particular location, otherwise applying different methods of control will not show satisfactory effects. To evaluate the species diversity and population indices of weeds in dry-land winter chickpea fields at four counties of Kermanshah province, 30 fields were investigated in 2015. The sampling was done based on W method at twenty points in each field. All weed species in each quadrate were identified and counted on the basis of genus and species. The indices of density, frequency, uniformity, abundance index, and relative diversity for each species were calculated and 44 weed species belonging to 22 different families were identified: 18% of families belonged to Asteraceae, 13% to Fabaceae, 11% to Brassicaceae, and 9% to Poaceae of all the weeds identified 89 percent of belonged to dicotyledons and 11 percent to monocotyledon. The broad leaf weeds of winter dry-land chickpea of Ravansar county based on dominance were common chicory (Cichorium intybus), european bindweed (Convolvulus arvensis), cow cockle (Vaccaria pyramidata) and stichy willie (Galium tricornatum), respectively. In Kermanshah county the european bindweed (Convolvulus arvensis), common chicory (Cichorium intybus), stichy willie (Galium tricornatum) and yellow goatsbeard (Tragopogon major), were the dominant weeds, respectively. Also, at Dalahoo county the common chicory (Cichorium intybus), stichy willie (Galium tricornatum), cow cockle (Vaccaria pyramidata) and wild licorice (Glycyrrhiza glabra), were dominant weeds, respectively. In west Islamabad county the dominance was related to common chicory (Cichorium intybus), European bindweed (Convolvulus arvensis), wild mustard (Sinapis arvensis) and yellow goatsbeard (Tragopogon major), respectively.

    Keywords: abundance index, Family Importance Values, Frequency, Uniformity, Winter Chickpea
  • Seyyed Ali Forouzandeh, Elham Elahifard *, Nosratoallah Heidarpour, Abd Al-Reza Siyahpoush Pages 163-178

    Integrated weed management in canola (Hyola 401) was studied in an experiment conducted in 2014-2015 growing season in “Kohghilooyeh and Boyer Ahmad”, Iran. The experiment was performed in strip split plots based on randomized complete block design with three replications. Tillage systems with three levels (conventional tillage, reduced tillage and no-tillage) assigned to main plots, and herbicide applications at four levels consisted of trifluralin (1200 g ai ha-1,48% EC), quinmerac (1040 g ai ha-1, 41.6% SC), clopyralid (180 g ai ha-1, 30% SL) setoxydim (375 g ai ha-1, 12.5% EC), clopyralid (180 g ai ha-1) haloxyfop-R methyl ester (81 g ai ha-1, 10.8 % EC) and weed free treatments. Results showed that weed density and dry weight reductions were 76.84% and 68.08% in reduced tillage system quinmearc application, respectively. It was, also, observed that treatment influenced plant height, biological yield, harvest Index, silique number per plant, seed number per silique, 1000-seed weight and seed yield. The maximum yield (3226 kg.ha-1) was obtained by using reduced tillage quinmearc application. Therefore, it would be concluded that reduced tillage quinmearc was the best treatment to control weed and achieve high canola seed yield. The results, also, revealed that use of clopyralid Haloxyfop-R-methyl ester no-tillage resulted in lowest yield (467 kg.ha-1) So, it was considered as inefficient treatment.

    Keywords: Conventional tillage, Dry weight, No-tillage, Reduced tillage, Weed density
  • Mohammad Taghi Alebrahim *, Elham Ý Samadi Kalkhoran Pages 179-196

    To evaluate the reduced concentration effect of Trifluralin (Treflan EC 33%) on common lamsquarters (Chenopodium album L.) and redroot pigweed (Amaranthus retroflexus L.) in potato (cv. Agria) a field experiment based on randomized complete design with three replications was carried out at the Agriculture and Natural Resources Research Station of Ardabil during 2013. Treatments were concentration of Trifluralin (0.125, 0.25, 0.5, 1, 2 and 4 Lit a.i/ha) without weed control and weeding out (as control). Sampling of weeds were performed before and after flowering of potato. Statistical analysis showed significant differences of reduced concentrations of Trifluralin on reduction of both lamsquarters and pigweed in the field. The highest reduction in percentages of weed densities, before and after flowering (91.94 and 90.34 percent, respectively) were achieved by using 4 Lit a.i/ha of Trifluralin. Application 4 Lit a.i/ha of Trifluralin at before and after flowering reduced common lamsquarters density by 87.13 and 86.04 percentages, respectively. Application 4 Lit a.i/ ha Trifluralin at befor and after flowering reduced pigweed density by more than 90 percent. Experimental results also showed that different concentrations of Trifluralin had significant effect on mean tuber weight per plant, and potato tuber yield. The highest mean weight of tuber per plant, yield per plant and potato tuber yield was obtained at 2 Lit a.i/ha Trifluralin concentration, while it was not significantly different from that of 4 Lit a.i/ ha. Generally, application of 2 and 4 Lit a.i/ha Trifluralin incereased tuber yield by 51.85 and 50.74 percents respectively.

    Keywords: Weed density, Chemical control, Trifluralin concentration, Tuber yield
  • Rahmatollah Salehi Zarkhouni*, Saeed Vazan, Hemmatollah Pirdashti, Ali Kashani, Farid Golzardi Pages 197-210

    To investigate the effect of weed interference on the yield and yield components of rice an experiment was conducted in 2014 at Amol and Mahmoudabad cities in Mazandaran. The experiment was performed in a randomized complete block design with 12 treatments and three replications. Treatments to control weeds were of two types. The first treatment consistsed of controling weeds 10, 20, 30, 40, and 50 days after rice transplanting and then weeds interfered with plant during rest of growing season. A whole season weed control was used as check. The second type treatment at weed interference until 10, 20, 30, 40, and 50 days after rice transplanting and then weeds were controlled during rest of growing season. A whole season interference treatment was used as a weed infested check. The results of variance analysis showed a significant difference for grain yield in either weed free or weed infested treatments between two places. Weed control and interference (except panicle number and biological yield) significantly affected grain yield, grain numbers per panicle and 1000 grain weight. The highest grain yield (3010.83 kg.ha-1) belonged to weed control during whole growing season and lowest grain yield (2075 kg.ha-1) was obtained from weed infested check. Weed infested check resulted in lower grain yield (by 8.31%), panicle number (by 8.33%) and grains number per panicle (by 10.26%) as compared to the control. The critical period of weed control, based on the amount of 5 and 10 percent of yield losses, were fitted by Gompertz and Logestic regression to weed infested weed free treatments, respectively. The results showed that the critical period of weed control in Mahmoudabad region occurred during the days of 22 to 59 and 27 to 36 (from early to end of tillering) based on 10 and 5 percent of yield loss, respectively. The critical point was calculated to be 32 days after transplanting.Thecritical period for Amol region occurred during days of 15 to 54 and 20 to 37 (from early to end of tillering) based on 10 and 5 percent of yield loss, respectively. The critical point was calculated for day 25 after transplanting. In conclusion, the critical period of weed control seems to begin earlier in Amol than in Mahmoudabad and it also had a longer range.

    Keywords: Gompertz, Grain, Logestic, Weed competition
  • Akbar Shirzad Chenari, Hashem Aminpanah*, Peyman Sharifi Pages 211-228

    A field experiment was conducted at Rasht, in 2014, to investigate controlling weeds in native Hashemi cultivar paddy fields by different methods of herbicide applications and inoculated with Azotobacter chroococcum. The factorial experiment based on a randomized complete block design with three replicates was performed. Factors were Azotobacter application with two levels (inoculation with or without Azotobacter chroococcum) and weed management regimes with six levels (pretilachlor plus a supplementary hand weeding, bensulfuron methyl plus a supplementary hand weeding, and pretilachlor bensulfuron methyl plus a supplementary hand weeding, hand weeding during rice growing period no herbicide, un-weeded during rice growing period no herbicide). Results indicated that paddy rice yield was significantly increased by 16% after Azotobacter chroococcum inoculation. Rice paddy yield was significantly reduced in un-weeded plots compared to hand weeded and herbicide treated plots. ANOVA also revealed that there was no interaction effect between Azotobacter chroococcum applications and weed management regimes on paddy and biological yields, indicating that the herbicides had no adverse effect on Azotobacter efficiency in promoting growth and paddy yield of rice. Weed dry weight was reduced by 88, 91, 92, and 94 percentages in weeded plot and plots treated with pretilachlor, bensulfuron methyl, and pretilachlor bensulfuron methyl, respectively, compared to un-weeded plots. Azotobacter chroococcum inoculation had no significant effect on weed biomass. Overall, the result of this experiment confirmed the feasibility of chemical weed control in paddy fields inoculated with Azotobacter chroococcum.

    Keywords: Bensulfuron methyl, Plant growth-promoting rhizobacteria, Pretilachlor, Rice, Yield ýloss, Weed