فهرست مطالب

فصلنامه طب مکمل
سال پنجم شماره 2 (پیاپی 15، تابستان 1394)

  • تاریخ انتشار: 1394/07/17
  • تعداد عناوین: 8
|
  • مهری جمیلیان *، داوود حکمت پو، حمیدرضا جمیلیان صفحات 1123-1132
    مقدمه
    تهوع و استفراغ، از شایع ترین عوارض عمل جراحی سزارین هستند که ممکن است باعث پارگی بخیه، پارگی مری، آسپیراسیون معده و طولانی شدن مدت بستری شوند. با توجه به اهمیت موضوع و ضرورت یافتن راهی برای پیشگیری از تهوع و استفراغ، این مطالعه به مقایسه ی اثر زنجبیل، گاباپنتین و اندانسترون در پیشگیری از تهوع و استفراغ بعد از سزارین به روش اسپاینال می پردازد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه یک کارآزمایی بالینی دو سو کور تصادفی بود که بر روی 208 زن کاندیدای سزارین انتخابی انجام گردید. پس از اخذ رضایت نامه ی کتبی، نمونه ها به چهار گروه مساوی تقسیم شدند. به گروه اول 300 میلی گرم گاباپنتین، به گروه دوم 8 میلی گرم اندانسترون، به گروه سوم یک گرم زنجبیل و به گروه چهارم دارونما داده شد. قبل از انجام اسپاینال و بعد از عمل در ریکاوری و نیز در فواصل زمانی 2، 4 و 6 ساعت بعد از عمل، شدت تهوع و استفراغ نمونه ها بر اساس مقیاس چهارتایی ثبت گردید. داده ها در نرم افزار SPSS نسخه ی 19 و با استفاده از آزمون های آنالیز واریانس یک طرفه، تی مستقل و کای دو مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    بین چهار گروه مذکور اختلاف معنی داری از نظر سن، تعداد بارداری، میانگین فشار خون و ضربان قلب مادر، قبل و حین عمل و آپگار نوزادان و سطح هوشیاری مادران وجود نداشت. میانگین تهوع و استفراغ در گروه گاباپنتین (0/34± 0/28)، گروه اندانسترون (0/25± 0/28) و گروه زنجبیل (0/85± 0/27) بود که به طور معنی داری کمتر از دارونما (0/22± 1) بود (p=0/01)؛ ولی اختلاف معنی داری بین سه گروه دیده نشد.
    نتیجه گیری
    می توان از گاباپنتین، اندانسترون و زنجبیل با اثرات مشابه در کنترل تهوع و استفراغ بعد از عمل در خانم های کاندید سزارین استفاده کرد.
    کلیدواژگان: سزارین، بی حسی اسپاینال، تهوع، استفراغ، گاباپنتین، زنجبیل، اندانسترون _
  • معصومه فولادوندی، منصوره عزیززاده فروزی، غلامرضا فولادوندی، هاجر صادقی، لیلا ملکیان * صفحات 1133-1145
    مقدمه
    بیماری مزمن کلیه از بدو تشخیص با ناراحتی های روحی و روانی همراه است. از آنجا که معنویت، نگرش معنوی و مراقبت معنوی نقش چشم گیری در سلامت روان دارند، می توانند به عنوان منابع مهمی جهت سازگاری با وقایع تنش زای زندگی در نظرگرفته شوند. این پژوهش با هدف بررسی ارتباط سلامت معنوی با نگرش به معنویت و مراقبت معنوی در بیماران همودیالیز انجام شده است.
    مواد و روش ها
    طی یک پژوهش توصیفی تحلیلی، 50 نفر بیمار همودیالیزی بیمارستان پاستور شهرستان بمبه شکلسرشماری انتخاب شده و پس از اخذ رضایت آگاهانه در مطالعه شرکت نمودند. در این مطالعه از پرسشنامه های نگرش به معنویت و مراقبت معنوی، و سلامت معنوی جهت گرد آوری اطلاعات استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون همبستگی پیرسون، آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون تی مستقل تحت SPSS نسخه 20 استفاده گردید.
    یافته ها
    نمره کل نگرش معنوی و مراقبت معنوی بیماران (74/4±7/08)ونمره سلامت معنوی (76/22±5/91)بود.بین نمره کلی نگرش معنوی و مراقبت معنوی و سلامت معنوی ارتباط معنی داری با ضریب همبستگی 0/54 مشاهده شد (p=0/001). همچنین ارتباط معنی داری بین نگرش معنوی و مراقبت معنوی، و سلامت معنوی با ویژگی های دموگرافیک شرکت در مراسم مذهبی(p=0/03)، کمک به خیریه (p=0/006) و قرائت قرآن(p=0/02)وجود داشت.
    نتیجه گیری
    با توجه به نگرش معنوی و مراقبت معنوی بالا وسلامت معنوی متوسط شرکت کنندگان، می توان جهت بهبود وضعیت مراقبت از خود و بهبود کیفیت زندگی بیماران دیالیزی دوره های آموزشی با تاکید بر الگوها و اعمال مذهبی را پیشنهادنمود.
    کلیدواژگان: نگرش معنوی، مراقبت معنوی، سلامت معنوی، بیمار، همودیالیز
  • پروانه عسگری، سلیمان زند، فرشته نارنجی، فاطمه بهرام نژاد، مختار محمودی صفحات 1146-1154
    مقدمه
    دوران یائسگی با علائم و عوارضی همراه است که می تواند اثرات نامطلوبی بر کیفیت زندگی زنان یائسه بگذارد؛ بنابراین جهت کنترل علائم نامطلوب یائسگی و بهبود کیفیت زندگی زنان، مطالعه ای با هدف بررسی تاثیر گیاه شیرین بیان بر کیفیت زندگی زنان یائسه انجام شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه یک کارآزمایی بالینی تصادفی بود که از مهرماه تا اسفندماه سال 1393 در درمانگاه ارسطوی شهر اراک انجام شد. واحدهای پژوهش 60 زن یائسه بودند که به روش آسان انتخاب شدند و پس از کسب رضایت نامه ی آگاهانه به طور تصادفی در دو گروه 30 نفره قرار گرفتند. گروه اول روزانه سه کپسول شیرین بیان (حاوی 380 میلی گرم عصاره) را صبح، ظهر و شب به مدت یک ماه و گروه دوم دارونما را دریافت کردند. قبل و یک ماه پس از مداخله، کیفیت زندگی زنان با استفاده از پرسش نامه ی «کیفیت زندگی دوران یائسگی» بررسی شد. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه ی 16 و آزمون های آماری کای دو، آنالیز واریانس و من ویتنی انجام شد.
    نتایج
    دو گروه از نظر ویژگی های جمعیت شناختی همگون بودند. یافته های پژوهش نشان داد که قبل از مداخله، دو گروه در کیفیت زندگی کل (p=0/085) و ابعاد آن تفاوت آماری معنی داری را با هم نداشتند؛ اما یک ماه پس از مداخله در کیفیت زندگی کل (0/001 (p= و ابعاد وازوموتور(p=0/001)، روحی-اجتماعی (0/001 (p= و جسمی(0/001 (p=تفاوت آماری معنی دار مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج پژوهش به نظر می رسد مصرف شیرین بیان در ارتقاء کیفیت زندگی زنان یائسه موثر است.
    کلیدواژگان: یائسگی، کیفیت زندگی، شیرین بیان _
  • سحرا رضایی، کورش رضایی * صفحات 1155-1166
    مقدمه
    بهداشت دهان یکی از مهم ترین جنبه های مراقبت پرستاری از بیماران بدحال است. این مطالعه با هدف مقایسه ی تاثیر دهان شویه ی حاوی عصاره ی ترکیبی چوب مسواک / آلوئه ورا و دهان شویه ی کلرهگزیدین بر شاخص لثه در بیماران دارای لوله تراشه ی بستری در بخش های مراقبت ویژه انجام شد.
    روش کار
    این مطالعه یک کارآزمایی بالینی تصادفی است که بر روی 76 بیمار دارای لوله تراشه ی بستری در بخش های مراقبت ویژه انجام گرفت. پس از اخذ رضایت نامه ی آگاهانه از قیم قانونی بیماران، آن ها با نمونه گیری هدفمند وارد مطالعه شدند و با تخصیص تصادفی در دو گروه قرار گرفتند. مراقبت از دهان در بیماران گروه مداخله با استفاده از دهان شویه ی چوب مسواک / آلوئه ورا و در بیماران گروه کنترل با کلرهگزیدین انجام گرفت. طول مدت مطالعه 4 روز بود. برای جمع آوری اطلاعات (بدو ورود به مطالعه و 4 روز بعد) از ابزار شاخص لثه استفاده شد. جهت تحلیل داده ها از آزمون های کولموگروف - اسمیرنوف، تی زوجی، تی مستقل، من ویتنی یو و ویلکاکسون تحت نرم افزار SPSS نسخه ی 16 استفاده گردید.
    نتایج
    دو گروه از نظر ویژگی های دموگرافیک و عوامل خطر مشابه بودند. میانگین شاخص لثه قبل از مطالعه در گروه مداخله (0/63±3/3) و کنترل (0/71±3/2) یکسان بود که در هر دو گروه پس از مداخله کاهش معناداری داشت (0/0001=p). شاخص لثه در گروه مداخله (6/0±1/5) در مقایسه با گروه کنترل (0/73±2/31) کاهش بیشتری داشت (0/0001=p).
    نتیجه گیری
    دهان شویه ی گیاهی چوب مسواک / آلوئه ورا نسبت به کلرهگزیدین تاثیر بیشتری بر بهبود شاخص لثه دارد. لازم است مطالعات بیشتری در خصوص تاثیر این دهان شویه ی گیاهی بر بار میکروبی و ابتلا به عفونت های تنفسی در بیماران بدحال انجام گیرد.
    کلیدواژگان: دهانشویه، کلرهگزیدین، چوب مسواک، آلوئه ورا، بخش مراقبت های ویژه
  • سید احمد بطحایی *، حمید آسایش، فائزه رضویان، کیانا وفایی، مرضیه رئیسی صفحات 1167-1178
    مقدمه
    بیماران همودیالیزی غالبا نگران آینده ی غیر قابل پیش بینی بیماری خود بوده و اغلب دچار مشکلات روحی ازجمله افسردگی می شوند. مطالعات جدید نشان می دهند که عقاید مذهبی قوی، منتج به اثرات روانی مطلوبی می شوند. پژوهش حاضر به منظور بررسی رابطه ی توسل به دعا و میزان افسردگی در بیماران همودیالیزی مراجعه کننده به بخش دیالیز بیمارستان کامکار- عرب نیا، وابسته به دانشگاه علوم پزشکی قم، انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    در این پژوهش مقطعی- تحلیلی تک گروهی و تک مرحله ای، 200 نفر از بیماران تحت درمان با همودیالیز به روش نمونه گیری مبتنی بر هدف از بخش دیالیز بیمارستان کامکار- عرب نیا، وابسته به دانشگاه علوم پزشکی قم، انتخاب شدند. پس از اخذ رضایت نامه ی کتبی از نمونه ها، اطلاعات با استفاده از پرسش نامه ی توسل به دعای «مراویگلیا» شامل چهار قسمت مشخصات دموگرافیک، تناوب دعا کردن، تجارب قبلی دعا و نگرش نسبت به دعا و همچنین پرسش نامه ی افسردگی «بک» جمع آوری شدند و با آزمون پیرسون مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    میزان افسردگی بیماران با میانگین 9/64 ± 22/27 (دامنه ی تغییرات از 0 تا 63) در حد متوسط و میزان توسل به دعا با میانگین 21/67 ± 174/81 (دامنه ی تغییرات از32 تا 224) بود. رابطه ی معنی دار معکوسی بین بعد تناوب دعا کردن (0/30- =r و 0001/0=p) و توسل به دعا (0/15- =r و 0/02=p) با میزان افسردگی بیماران دیده شد.
    نتیجه گیری
    با افزایش میزان توسل به دعا در بیماران همودیالیزی، میزان افسردگی در آن ها کاهش یافت؛ بنابراین می توان از اعتقادات مذهبی جهت ارتقای سلامت بیماران تحت درمان با همودیالیز استفاده نمود.
    کلیدواژگان: بیمار، دعا، افسردگی، همودیالیز
  • نسیبه دولت آبادی فراهانی *، افسانه شمشکی، بهروز بقایی، مهدیه ملانوری شمسی، مهدی هدایتی صفحات 1179-1189
    مقدمه
    فشار اکسایشی یکی از عوامل آسیب رسان بر بافت ها محسوب می شود. هدف از تحقیق حاضر بررسی اثر مکمل سازی کوتاه مدت شکلات تلخ قبل از یک جلسه فعالیت فزاینده ی ورزشی بر لیپید پراکسیداسیون عروقی در دختران فعال می باشد.
    مواد و روش ها
    تحقیق حاضر از نوع نیمه تجربی است و 16 نفر بعد از تکمیل فرم رضایت نامه در دو گروه تجربی (مصرف شکلات تلخ) و گروه کنترل (عدم مصرف شکلات تلخ) در تحقیق شرکت کردند. گروه تجربی 3 روز شکلات تلخ - هر روز به میزان 80 گرم - را مصرف کردند و بعد از سه روز، هر دو گروه در فعالیت ورزشی فزاینده شرکت کردند. در سه مرحله ی قبل از فعالیت فزاینده ی ورزشی، بلافاصله بعد از فعالیت و یک ساعت بعد از فعالیت، نمونه خون وریدی جهت اندازه گیری پراکسید هیدورژن (H2O2) و مالون دی آلدئید گرفته شد.
    یافته ها
    سطح H2O2 و مالون دی آلدئید در گروه تجربی و کنترل در مقایسه ای که بین مراحل بعد از فعالیت و زمان ریکاوری با مرحله ی پایه انجام شد (مقایسه ی درون گروهی) تغییر معنی داری نیافت (05/0 =p). با این حال گروه شکلات تلخ در مقایسه با گروه کنترل از مقدار H2O2 کمتری در هر سه مرحله ی قبل از ورزش (تجربی: 45/0 ± 25/1، کنترل:42/0 ± 08/2) (004/0=p)، بلافاصله بعد از ورزش (تجربی: 3/0 ± 68/1، کنترل:52/0 ± 16/2) (05/0 = p) و یک ساعت بعد از آن (3/0 ± 51/1، کنترل: 44/0 ± 18/2) برخوردار بود (006/0 = p).
    نتیجه گیری
    احتمالا مصرف کوتاه مدت شکلات تلخ در کنترل روند افزایشی شاخص های لیپید پراکسیداسیون عروقی در جریان فعالیت های فزاینده ی ورزشی در دختران فعال موثر است.
    کلیدواژگان: ورزش، شکلات تلخ، دختران
  • جواد بهارارا *، صفا مشتاق، طیبه رمضانی صفحات 1190-1202
    مقدمه
    زعفران دارای اثرات فارماکولوژیک متعدد است و نانوذرات طلا نیز در عملکرد و تمایز سلولی نقش دارند. در این مطالعه اثرات عصاره ی زعفران و نانوذره ی طلای سنتز شده با استفاده از برگ آویشن شیرازی در تمایز سلول های بنیادی مزانشیمی مشتق شده از مغز استخوان موش صحرایی به استئوبلاست مورد بررسی قرار گرفت.
    مواد و روش ها
    در این پژوهش تجربی، سلول های مغز استخوان موش صحرایی نژاد ویستار جمع آوری و شناسایی شدند. سپس با روش فلوسایتومتری این سلول ها شناسایی شدند. سمیت نانوذرات طلا و عصاره ی زعفران با روش MTT (نمک تترازولیوم برماید) اندازه گیری شد. نمونه ها به گروه های تجربی تیمار با زعفران (400 میکروگرم بر میلی لیتر)، نانوذره ی طلا (20 میکروگرم بر میلی لیتر) و تیمار توام با نانوذره ی طلا و زعفران (به ترتیب 400 و 20 میکروگرم بر میلی لیتر) تقسیم شدند. اثرات تمایزی با رنگ آلیزارین قرمز پس از 21 روز و فعالیت آل کالین فسفاتاز پس از 14 روز بررسی گردید.
    یافته ها
    بررسی مارکرهای سطحی با روش فلوسایتومتری، بنیادی بودن سلول ها را تایید کرد. مطابق نتایج حاصل از آزمون p=6/0) MTT)غلظت های هم افزایی اثری بر زیست پذیری سلول ها نداشتند. رنگ آمیزی آلیزارین قرمز نشان داد عصاره ی آبی زعفران و نانوذره ی طلا منجر به افزایش تمایز استئوژنیکی این سلول ها می شود. این اثرات در گروه هم افزایی بیشتر بود. فعالیت آل کالین فسفاتاز در گروه های هم افزایی در مقایسه با کاربرد هر یک به تنهایی افزایش داشت.
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج مطالعه ی حاضر، استفاده ی توام از عصاره ی آبی زعفران و نانوذره ی طلا تمایز استخوانی را در سلول های بنیادی مزانشیمی مشتق از مغز استخوان افزایش می دهد.
    کلیدواژگان: سلول های بنیادی مزانشیمی، زعفران، نانوذره ی طلا، استئوبلاست
  • فاطمه امیدعلی * صفحات 1203-1213
    مقدمه
    بسیاری از زنان، سندرم پیش از قاعدگی (PMS) را در سنین باروری تجربه می کنند. این سندرم یک رخداد دوره ای است و ترکیبی از تغییرات فیزیکی، روانی و رفتاری را شامل می شود. هدف از این مطالعه، بررسی تاثیر تمرین پیلاتس و مصرف گیاه رازیانه بر علائم سندرم پیش از قاعدگی در دختران غیر ورزشکار است.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه ی نیمه تجربی 40 دانشجوی غیر ورزشکار با تشخیص سندرم پیش از قاعدگی شرکت داشتند. افراد مورد مطالعه پس از ارائه ی توضیحات لازم و اخذ رضایت نامه کتبی و آگاهانه، به طور تصادفی ساده در چهار گروه «پیلاتس، رازیانه، پیلاتس و رازیانه، و کنترل» قرار گرفتند. تمرینات پیلاتس به مدت 4 هفته و 3 جلسه در هفته انجام گردید و عصاره ی رازیانه به مدت یک ماه، به تعداد دو بار در روز مصرف شد. آزمودنی ها با استفاده از پرسش نامه ی غربالگری علائم قبل از قاعدگی (گونه ی ایرانی)، در دوره ی پیش و پس آزمون مورد بررسی قرار گرفتند. از آزمون تحلیل واریانس و تی وابسته به منظور تحلیل داده ها استفاده شد(p ≤ 0/05).
    یافته ها
    نتایج نشان داد که قبل از مداخله تفاوت معناداری بین 4 گروه نبود اما یک ماه بعد از تمرین پیلاتس و مصرف عصاره ی رازیانه شدت علائم خلقی(0/001=p)، جسمی(0/0001=p) و تاثیر این علائم بر زندگی فرد(0/0001=p) کاهش معناداری را نسبت به گروه کنترل داشت.
    نتیجه گیری
    تمرینات پیلاتس همراه با مصرف عصاره ی رازیانه موجب کاهش شدت علائم سندرم پیش قاعدگی در افراد شرکت کننده در این تحقیق شده است.
    کلیدواژگان: سندرم پیش قاعدگی، پیلاتس، غیر ورزشکار، عصاره ی گیاه رازیانه
|
  • Mehri Jamilian *, Davood Hekmatpou, Hamidreza Jamilian Pages 1123-1132
    Introduction
    Nausea and vomiting are among the most common complications of Caesarean section and may cause suture dehiscence, esophageal perforation, gastric aspiration, and delay in hospital discharge. The aim of this study was to compare the antiemetic effect of Ginger, Gabapentin, and Ondansetron for prevention of nausea and vomiting after cesarean section by spinal anesthesia.
    Methods
    This randomized, double-blind placebo controlled clinical trial was done on 208 women undergoing elective cesarean section. After taking written informed consents, they were divided into four equal groups. 300 mg Gabapentin, 8 mg Ondansetron, 1 gr Ginger, and placebo were administered to each group. Before performing spinal anesthesia and after the operation in recovery, and also in 2, 4, and 6 hours intervals after the surgery, nausea and vomiting were recorded based on a four point scale. Data was analyzed by SPSS 19 using one way ANOVA, independent t-test and Chi square.
    Results
    There were no significant differences among the four groups according to age, gravidity; mothers` mean atrial pressure and heart rate before and during surgery, newborns` APGAR score and mothers` consciousness. Nausea and vomiting in Gabapentin (0.28±0.34), Ondansetron (0.28±0.25), and Ginger (0.27±0.85) groups were significantly less than placebo group (1±0.22) (p=0.01), whereas there were no significant differences among the three groups (p=0.05).
    Conclusion
    Using Gabapentin, Ondansetron and Ginger with the same antiemetic effect are appropriate for women undergoing cesarean section.
    Keywords: Cesarean section, Spinal anesthesia, Nausea, Vomiting, Gabapentin, Ginger, Ondansetron.
  • Masoomeh Fouladvandi, Mansoore Azizzade Foroozi, Gholamreza Fouladvandi, Hajar Sadeghi, Leila Malekian Pages 1133-1145
    Introduction
    Chronic kidney diseaseis associatedwithmental and emotional healthproblemsfromthe beginning ofthe diagnosis. Since spirituality, spiritualattitudeandspiritual carehavea significantroleina person’smental and emotional health, they canbe consideredasimportantresourcesfor coping withstressful lifeevents.Therefore this studywas designedto investigate therelationship between spiritual healthwhit attitude tospiritualityandspiritual careinhemodialysis patients.
    Methods
    This is a descriptive analytical study. 50hemodialysis patients from Pasteurhospitalin Bam city were selected by census method and participated in the study after obtaining informed consents. Data was collected by spiritual attitude and spiritual care, and spiritual health questionnaires. Data analysis was done using Pearson correlation coefficient, one way ANOVA and t-test.
    Result
    The total score of spiritual attitude and spiritual care was 74.4 ± 7.08 and total score of spiritual health was 76.22 ± 5.91. There was a significant correlation between the total spiritual attitude and spiritual care with the total score of spiritual health (r=0.54, p=0.001).Also there was asignificant relationship between spiritual attitude and spiritual care, and spiritual health with demographic variables in terms of participating in religious ceremonies (p=0.03), charity contribution (p=0.006), and Quran recitation (p=0.02).
    Conclusion
    Regarding the high spiritual attitude and spiritual care, and medium spiritual health in participants, providingeducational courses with emphasis on religious patterns and religious practice to improve patients` self-care and quality of life can be recommended.
    Keywords: Spiritual Attitude, Spiritual care, Spiritual health, Patient, Hemodialysis
  • Pages 1146-1154
    Introduction
    Symptoms and complications of menopause affect menopausal women’s quality of life. In order to control these symptoms and improving their quality of life, this study was done to evaluate the effect of Glycyrriza glabra on quality of life in postmenopausal women.
    Methods
    This Randomized clinical trial was carried out between Octobers to March 2014 at Arastoo clinic in Arak. Samples were 60 postmenopausal women which were selected by convenient method and after obtaining informed consent were randomly allocated into two groups. The first group received three Glycyrriza glabra tablets (containing 380 mg extract) three times daily for one month at morning, noon and night. The second group received placebo. Quality of life was investigated by Menopause Quality of Life Questionnaire (MENQOL) before and one month after the intervention. Data was analyzed under SPSS V.16 using Chi-square, ANOVA, and Mann-Whitney tests.
    Results
    Both groups were similar in terms of demographic characteristics. Results indicated that before the intervention there was no significant difference among the two groups in total quality of life (p=0.001), and vasomotor (p=0.181), psychosocial (p=0.145), physical (p=0.711) and sexual (p=0.51) dimensions. But one month after the intervention there was significant difference among the two groups in total quality of life (p=0.001), and vasomotor (p=0.001), psychosocial (p=0.001) and physical (p=0.001) dimensions.
    Conclusion
    According to the results, consuming Glycyrriza glabra was effective in improving quality of life in menopausal women.
    Keywords: Menopause, Quality of Life, Glycyrriza glabra
  • Sahra Rezaei, Korosh Rezaei Pages 1155-1166
    Introduction
    One of the most important nursing care of critically ill patients is maintaining oral health. This study was conducted to compare the effect of two mouthwashes (Miswak/Aloe Vera and chlorhexidine) on the gingival index of patients in intensive care units.
    Material And Method
    This randomized clinical trial performed on 76 patients admitted in critical care unit. Oral care and mouth washes in intervention group done by Miswak/Aloe Vera solution and in control group by chlorhexidine solution.To collecting the data (baseline and after 4 days) MGI gingival index were used.
    Results
    In this study, the mean age of patients was 62/1±12/3. Most subjects were male, smokers, with neurological disorders. There were no significant differences between groups in terms of demographics and risk factors. Results showed, although the MGI was significantly decreased in both groups after intervention, But the decline was greater in the intervention group, so that MGI after the intervention was significantly lower than the control group.
    Conclusions
    Herbal mouthwashes of Miswak/Aloe Vera is more effective than chlorhexidine in improving MGI. However, further studies should be performed to investigate the possible effect of this herbal mouthwash on microbial load and respiratory infections in critically ill patients.
    Keywords: Miswak, Aloe Vera, Chlorhexidine, Gingival Indax, Intubated patien
  • Seyedahmad Bathaei *, Hamid Asayesh, Faeze Razavian, Kiana Vafaee, Marzie Raesi Pages 1167-1178
    Introduction
    Hemodialysis patients are often concerned about the unpredictable future of their illness and often develop emotional problems such as depression. New researches suggest that strong religious beliefs can bring positive psychological effects. This study is conducted to determine the relationship between resorting to pray and depression in hemodialysis patients admitted to Kamkar-Arabnia Hospital of Qom University of Medical Sciences.
    Methods
    In this cross sectional-analytical, single-group, single-phase study 200 hemodialysis patients were selected purposively in dialysis unit of Kamkar-Arabnia hospital affiliated to Qom University of Medical Sciences. After obtaining written consent, data was collected by prayer Meraviglia frequency questionnaire, consisting of four parts; demographic characteristics, prayer frequency, past experience of praying and attitude towards praying, and also beck depression questionnaire. Data was analyzed with Pearson test.
    Results
    Patient's mean score of depression and resorting to prayer was 22.27±9.64 (range of 0 to 63) and 174.81±21.67 (range of 32 to 224) respectively. There was a significant indirect relationship between prayer frequency (r = -0.30, p = 0.0001) and resorting to prayer (r = -0.15, p = 0.02) with patient's depression.
    Conclusions
    By increasing the resort to prayer, depression was decreased in hemodialysis patients. So religious beliefs can be used to improve hemodialysis patients’ health.
    Keywords: Patient, Prayer, Depression, Hemodialysis
  • Pages 1179-1189
    Introduction
    Oxidative stress is considered as one of the factors that can damage tissues. The aim of this study was to investigate the effect of short term dark chocolate supplementation pre-incremental exercise on vascular lipid peroxidation in active young girls.
    Methods
    This is a semi-experimental study. 16 active girls in two groups of experimental (dark chocolate supplementation) and control (avoiding the use of chocolate) participated in this study after completing consent forms. Experimental group consumed dark chocolate (80 grams per day) three days before exercise. After that, the two groups participated in a session of incremental exercise. Venous blood samples were taken in three stages for measurement of H2O2 and MDA concentration; prior to exercise test, immediately and 1 hour after exercise.
    Results
    MDA and H2O2 concentration in both groups had no significant changes after incremental exercise and recovery in comparing to basal state (intra group comparison) (p≥0.05). But experimental group compared to control group had a lower H2O2 level in three stages of basal state (experimental: 1.25±0.45, control: 2.08±0.42) (p=0.004), after exercise (experimental: 1.68±0.30, control: 2.16±0.52) (p=0.05) and recovery (experimental: 1.51±0.30, control: 2.18±0.44) (p=0.006).
    Conclusion
    Short term dark chocolate supplementation maybe effective in controlling the upward trend of the lipid peroxidation during incremental exercise in young active girls.
    Keywords: Exercise, Dark chocolate, Girls
  • Javad Baharara *, Safa Moshtagh, Tayebe Ramezani Pages 1190-1202
    Introduction
    Saffron (Crocus Sativus L) has various pharmacological effects. Gold nanoparticle (GNPs) is involved in cell function and differentiation. In this study the osteogenic effects of Saffron extract and biogenic synthesis gold nanoparticles (GNPs) using Shirazi Thyme (Zataria multiflora) leaves was investigated on differentiation of bone marrow mesenchymal stem cells (BMSCs).
    Methods
    In this exoerimental study, Wistar rat bone marrow cells were collected and identified. Then these cells were detected by flow cytometry.Cytotoxicity of GNPs and Saffron extract was measured by MTT assay(. Samples were divided to 3 experimental groups and were treated with GNPs (20 µg/ml), Saffron extract (400 µg/ml), and a combination of Saffron extract and GNPs (400 and 20 µg/ml respectively). Differentiation effects were investigated by alizarin red staining after 21 days and alkaline phosphates (ALP) activity after 14 days.
    Results
    Flow cytometry analysis of surface specific marker confirmed the presence of stem cells. According to the results of MTT assay (P<0.05), the concentrations chosen for combination had not affect cell viability. Alizarin red staining showed Saffron extract and GNPs alone increased osteogenic differentiation. This effect on synergic group was higher. Alkaline phosphates activity in the combined Saffron and GNPs group showed a significant increase compared to the other groups.
    Conclusion
    According to the findings of this study, synergic used of Saffron extract and GNPs effectively enhance BMSCs differentiation.
    Keywords: Mesenchymal stem cells, Osteoblast, Saffron, Gold nanoparticle
  • Fatemeh Omidali Pages 1203-1213
    Introduction
    Most women experience premenstrual syndrome (PMS) in their reproductive age. This syndrome is a combination of periodic occurrence of physical, psychological and behavioral symptoms. The purpose of this study was to investigate the effect of Pilates exercise and Fennel on pre-menstrual syndrome symptoms in non-athletic girls.
    Methods
    This quasi-experimental study was conducted on 40 non-athlete female students who had been diagnosed with premenstrual syndrome. After necessary explanations, they were assigned into four experimental groups (Pilates, Fennel, Fennel and Pilates, and a control group). Pilates exercise was performed 3 sessions a week for 4 weeks. Fennel extract was used 2 times a day for a Month. Participants were investigated pre and post-intervention, using a premenstrual symptoms screening tool (Iranian species). One way ANOVA and dependent t- test were used to compare the obtained data (p≤0.05).
    Results
    Data showed that there were no significant differences between the 4 groups before intervention, but 1 month after doing Pilates exercise and consuming Fennel extract, the severity of physical(p=0.001), mood symptoms(p=0.0001) and impact on life(p=0.0001) in the 3 intervention groups was significantly lower than control group.
    Conclusion
    Pilates exercise with consumption Fennel extract decreases the severity of premenstrual syndrome.
    Keywords: Premenstrual Syndrome, Pilates, Non, athletes, Fennel