فهرست مطالب

پژوهش های هستی شناختی - پیاپی 1 (بهار و تابستان 1391)

نشریه پژوهش های هستی شناختی
پیاپی 1 (بهار و تابستان 1391)

  • تاریخ انتشار: 1391/10/06
  • تعداد عناوین: 6
|
  • اسحاق طاهری سرتشنیزی صفحات 1-16
    ارسطو ساختاری را که برای عالم وجود معرفی می کند بر پایه مفاهیم اوسیا، ماده نخستین، صورت، قوه، فعل و کمال استوار است. به رغم کوشش هایی که او در معرفی اوسیا، به عنوان مساله کانونی فلسفه اولی، به عمل آورد؛ این مفهوم در معرض ایراد و اشکال است؛ ارسطو گاهی صورت، و گاهی نیز تک فرد مرکب از ماده، صورت و اعراض را اوسیا خوانده و با این وجود، ماده را سبب و موجب فردیت موجودات طبیعی می داند. هر یک از این سه باور ارسطو در معرض اشکال است. اما وی در امتداد تبیین تکون طبیعت و دگرگونی های آن به اوسیای غیر متحرک نخستین رهنمون می گردد و آن را فعلیت یا کمال محض معرفی می کند. در این موضع نیز سخنان وی دستخوش نقصان است. این مقال برخی اشکالات در این زمینه را نشان می دهد و در پایان به برخی عوامل نقصان آرای ارسطو اشاره می کند.
    کلیدواژگان: هستی شناسی ارسطو، اوسیا، ماده نخستین، صورت، قوه و فعل، کمال، محرک نخستین
  • عین الله خادمی، کبری عباسی کیا صفحات 17-44
    ملاصدرا به عنوان یکی از حکمیان متاله در سنت فلسفه اسلامی و پلانتینگا به عنوان فیلسوف خداباور در ساحت تفکر فلسفه غربی، هر کدام با مبانی و تئوری های خاصی به تحقیق و تدقیق ژرف درباره مساله بسیار مهم شرور پرداخته اند. ملاصدرا با استفاده از مبانی اصالت و خیر بودن وجود، عالم، قادر و حکیم بودن خدا و احسن بودن نظام هستی و راه حل های عدمی بودن شر و تبیین شر ادراکی و مجعول بودن شرور و غلبه خیرات بر شرور و طرد نگرش اومانیستی در مساله شر، مشکل شرور را حل می کند. پلانتینگا بر اساس معرفت شناسی اصلاح شده و برخی مبانی الهیاتی و انسان شناسی مسیحی و با استفاده از توصیف جهان ممکن مورد نظر و نسبت میان اختیار انسان و قدرت مطلق خداوند، اثبات می کند که مساله منطقی شر با وجود خدا تناقض ندارد. و هم چنین پلانتینگا بر این نکته توافق دارد که قدرت خداوند شامل فرض جی ال -مکی نمی شود، این دو متفکر در اصل اعتقاد به خدا، عالم، قادر و خیر بودن خدا و مرید آفریدن انسان مشابهت، اما در نوع مواجهه و تفسیر ذاتی و ناظر بودن پاسخ به شرور اخلاقی یا طبیعی و دفاع از عدل الهی و احسن بودن نظام هستی و غلبه نگاه منطقی با یکدیگر تفاوت دارند.
    کلیدواژگان: خیر و شر، نظام احسن، ملاصدرا، پلانتینگا
  • عبدالرسول کشفی، محمد بنیانی صفحات 45-56
    ملاصدرا در آثار خویش اصالت وجود، و، به تبع، اعتباریت ماهیت، را در دو معنا به کار می برد: 1. مفهوم وجود در عالم خارج از ذهن دارای مصداق است، اما ماهیت مصداق خارجی و بیرونی ندارد. 2. هر دو دارای مصداق خارجی اند با این تفاوت که وجود تحقق بالذات، و ماهیت به عرض و به واسطه وجود تحقق خارجی دارد. بنابر معنای اول، عالم خارج صرفا عالم وجود است و بر اساس معنای دوم، عالم خارج عالم وجود و ماهیت، هر دو، است. نظریه های مبتنی بر اصالت وجود برخی مبتنی بر معنای اول از اصالت وجود و بعضی مبتنی بر معنای دوم است. از آنجا که این دو معنا با یکدیگر ناسازگارند (زیرا یکی تحقق خارجی ماهیت را نفی و دیگری اثبات می کند)، نظام صدرایی دستخوش نوعی ناسازگاری درونی است. برای رفع این ناسازگاری لازم است یکی از دو معنا و نظریه های مبتنی بر آن از نظام صدرایی حذف گردد. مقاله حاضر می کوشد این ناسازگاری را در سخنان، ادله و لوازم معرفتی نظام اصالت وجود صدرایی نشان دهد.
    کلیدواژگان: ملاصدرا، حکمت متعالیه، اصالت وجود، اعتباریت ماهیت
  • نصرالله حکمت صفحات 57-70
    نخستین گام در معرفت شناسی عرفانی، نقادی عقل است و هیچ عارفی نیست که در عرصه عرفان نظری، پیش از نقد عقل و قوای ادراکی انسان، بتواند سخن از معرفت فراعقلی، و تفکر عرفانی بگوید. ابن عربی به عنوان موسس عرفان نظری نیز در طرح معرفت شناسی خود، نخست به نقد عقل فلسفی و تفکر منطقی پرداخته و نشان داده است که اگر شناخت آدمی صرفا متکی به قوای ادراکی او، و مبتنی بر روش تفکر فلسفی باشد، حاصلی جز شناخت غیرذاتی، که شناختی تقلیدی است ندارد و درستی چنین شناختی کاملا اتفاقی است و هیچ تضمینی ندارد. اکنون ما می توانیم با «تقلید از خدا» به شناختی ذاتی و معرفتی درست هم درباره خدا و هم در اشیا و امور دست یابیم.
    کلیدواژگان: عقل، نقد عقل، شناخت تقلیدی، شناخت ذاتی، تقلید از خدا
  • شهناز شایان فر صفحات 71-86
    تاکید بر تعالی و تنزیه خدا و محدودیت های معرفتی و زبانی نوع خاصی از الهیات به نام الهیات سلبی را شکل داده است؛ الهیاتی که در آن حدود و اوصاف امکانی از خدا سلب گشته و زبان سلب، تنها زبان درخور ساحت ربوبی است. برخی صاحب نظران، افلوطین، ابن میمون، قاضی سعید قمی، ملارجب علی تبریزی و ابن عربی را از طرفداران الهیات سلبی معرفی کرده اند. در این جستار به آرای دو متفکر، یعنی افلوطین و ابن عربی در باب احد و ذات الهی اشاره می شود؛ احد افلوطین نه به زبان می آید و نه اندیشه به او راه می یابد و هیچ اسمی حتی نام «او» شایسته احد نیست. در عین حال افلوطین خویش را ناگزیر به نامگذاری احد می بیند و «احد» و «واحد» را بهترین نام برای او تلقی می کند و در مواضعی به مصحح برخی نام های احد اشاره کرده است. در عرفان ابن عربی نیز، اصطلاح اسم، همان ذات الهی به اعتبار صفت، تجلی و تعین است، بنابراین در تعریف اسم، خروج از مقام ذات و تنزل از آن مطرح است و ذات به حسب ذات هیچ اسمی نخواهد داشت؛ از این رو نزد ابن عربی ذات الهی، مقام لا اسم و لا رسم تلقی گشته و متعلق هیچ گونه شناختی نیست، اما در مواضعی، ابن عربی آن ذات بی نشان را با اوصاف و احکام سلبی توصیف کرده و در مواردی با عناوینی از جمله مطلق، واجب و وجود مطلق از آن یاد نموده است که در تبیین آن می توان به تمایز اسمای حقیقی و غیر حقیقی و اسمای محدود کننده و غیر محدود کننده اشاره کرد، نکته شایان توجه در این مقاله نشان دادن این مطلب است که افلوطین و ابن عربی از سه بعد الهیات سلبی، یعنی بعد وجود شناختی، معرفت شناختی و زبانی، حداقل در محور زبان، فاصله گرفته و نوعی زبان ایجابی را در ساحت سخن گفتن از خدا در پیش می گیرند؛ از اینرو بخشی از جستار حاضر به تبیین نامگذاری حقیقتی بی نام از سوی افلوطین و ابن عربی می پردازد.
    کلیدواژگان: احد، ذات، افلوطین، ابن عربی، نام، تعبیر پذیری، اسمای حقیقی، اسمای غیر حقیقی
  • عبدالله صلواتی صفحات 87-100
    وحدت نوعی انسان نزد برخی از فیلسوفان مسلمان اصلی مسلم بوده است، بدون آنکه دلیلی بر این مدعا ارائه نمایند. گروهی نیز درصدد اقامه برهان بر وحدت نوعی برآمدند. در مقابل برخی از فیلسوفان، براهینی بر کثرت نوعی انسان عرضه نموده اند، اما دو نقص در کارشان وجود داشت: نخست آنکه مبانی و مبادی مناسب را برای تبیین کثرت نوعی انسان در اختیار نداشتند و دوم آنکه دیگر مسائل مرتبط با انسان را از جمله حدوث نفس، سازوکار اخلاقی انسان و اتحاد عاقل ومعقول را فارغ از کثرت نوعی انسان مطرح می کردند. با ظهور ملاصدرا و تاسیس حکمت متعالیه، دو نقیصه فوق برطرف شد، اما همچنان به لحاظ روشی و محتوایی می توان ایده کثرت نوعی را توسعه و تعمیق بخشید؛ فیض کاشانی نیز با رویکرد جدی تر به آیات و روایات توانسته فلسفه ملاصدرا را در باب کثرت نوعی انسان توسعه دهد. گفتنی است هرچند فیض کاشانی، در طرح کثرت نوعی انسان از آیات و روایات مدد می گیرد، اما این به منزله تقدم مشی فلسفی بر نگاه روایی نیست؛ بنابرآنکه فیض در بیشینه اقوالش مشی روایی را مقدم بر نگاه فلسفی می دارد و بر اساس آن، در مباحث فلسفی و عرفانی خویش، درصد تبیین دلالت های پنهان فلسفی و عرفانی روایات و آیات برمی آید. در این جستار نخست امکان طرح ایده کثرت نوعی انسان نزد فیض بر پایه مبانی حکمت متعالیه عرضه می شود و در گام بعدی تصریحات فیض بر کثرت نوعی انسان مطرح می گردد.
    کلیدواژگان: وحدت نوعی انسان، کثرت نوعی انسان، وحدت سعی، حرکت وجودی
|
  • Eshaq Taheri Sarteshnizi Pages 1-16
    Aristotle’s view on the structure of being is based upon ousia, first matter, form, potentiality, actuality and entelecha. In spite of his detailed studies for introducing ousia, as the most fundamental problem in first philosophy, the concept has failed to be well introduced and remained ambiguous. Aristotle is not certain when introducing the cases of ousia. In some cases, he has known form, and in others the thing compounded of form, matter and accidentals as real ousia. Nevertheless, he has known matter as the cause for singularity and determination of natural beings. All three beliefs has been criticized. Aristotle, however, relying on such weak concepts, has been led to an unmoved ousia and described it as pure entelechia. This view is not correctly based either. In the paper some failures of his thought have been described
    Keywords: Aristotle, ontology, ousia, first matter, form, potentiality, actuality, entelechia, first mover
  • Einollah Khademi, Kobra Abbasi Kia Pages 17-44
    Molla Sadra and Plantinga, the former from Islamic philosophy tradition and the latter from the western tradition, each has studied the important problem of evils on his own principles and views. Relying on principality and goodness of existence, God`s attributes of omnipotence, omniscience and wisdom and the world order`s state of being the best, evil`s state of being non-existential, explaining cognitive evil, non-truthfulness of evils, superiority of goodness over evil and rejecting humanistic tendency in the field, Sadra has solved the problem. However, centering on reformed epistemology, some Christian theological and humanistic principles, describing the possible world and the relationship between human will and Divine Omnipotence, Plantinga has proved that reasonable problem of evil never contradicts the existence of God. Moreover, Plantinga has agreed that Divine omnipotence does not include J. L. Mackie; the two scholars think the same with belief in God, His being omnipotent, omniscient and goodness, though they differs in such fields as facing the problem, essential commenting and designation of the answer in the fields of ethics, nature and in defending Divine Justice, bestness of the world of existence and superiority of logical view.
    Keywords: good, evil, the best created world, Molla Sadra, Plantinga
  • Abdorasool Kashfi, Mohammad Bonyani Pages 45-56
    Molla Sadra has used the expressions of principality of existence and abstractedness of quiddity in two meanings: 1- existence is objective while quiddity is not; 2- both are objective but one essentially and the other secondarily by it. With regard to the first, the world is only existence and taken the second, it is the world of existence and quiddity. The theories in the field can be divided in the two. As is understood in the first meaning, there can be no place for quiddity to be real but in the second it would be a real object. In this way, the meanings are not in agreement. It finally can be said that Sadra`s system is opposed to a kind of contradiction and it is necessary for it to be based only upon one of the two meanings mentioned. This paper has explained the contradictions of Sadra`s system.
    Keywords: Molla Sadra, transcendent philosophy, principality of existence, abstractedness of quiddity
  • Nasrollah Hekmat Pages 57-70
    The first step in mystical epistemology is known as criticizing reason. There cannot, therefore, be found any mystic being able to speak of mystical thought. Ibn Arabi as the founder of theoretical mysticism in his system of epistemology has first sought to criticize philosophical reasoning and shown that pure perceptual knowledge is but a non essential concept, an imitative mode of knowledge. In this way the product is not of any certainty and, therefore, cannot be reliable. For him, one may arrive at essential and true knowledge on God and creatures with imitating God.
    Keywords: Reason, critique of reason, imitative knowledge, essential knowledge, imitating God
  • Shahnaz Shayanfar Pages 71-86
    The paper has studied Plotinus and Ibn Arabis`s view on The One and Divine Essence; the former`s The One neither may be spoken of nor be thought. No name, can be found for calling The One, nor can the name He. At the same time, he sees himself in need for naming it as The One as the best name and in some cases explains the reason why. In the latter, the term name refers to Divine essence being qualified, manifested and modified. When defining name an exit of Essence would occur; Essence in itself has no name and may not be known at all. Ibn Arabi, nevertheless, in some cases refers to the nameless Essence with negative terms and in others uses those terms as Absolute, Necessary and Absolute Being. Focusing on these names, distinguishing true names from untrue and modifying names from non-modifyings, one can explain the problem. It is considerable to know that Plotinus and Ibn Arabi both have stood in a distance from negative theology and have spoken of God positively. It is the reason why this paper has sought to explain the problem of calling a nameless truth by the two
    Keywords: The One, Essence, Plotinus, Ibn Arabi, name, definability, true names, untrue names
  • Abdollah Salavati Pages 87-100
    Paying special attention to Quranic verses and traditions, Feiz Kashani developed Sadra`s philosophy regarding the multiplicity of human being in species. When treating the multiplicity of human being in species, he uses Quranic verses and tradition; it, however, does not mean the priority of philosophical way to traditional one. For, giving priority to traditional way in the background of his treatment, he seeks to explain hidden philosophical and mystical designations. The paper has put forth a possibility for treating the multiplicity of human being in species in Feiz` on the principles of transcendent philosophy, first and then, the clear statements of Feiz have been referred to. This approach has been based upon the interaction of religion and philosophy.
    Keywords: human unity in species, human multiplicity in species, extended unity, existential motion