آرشیو دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵، شماره ۱۱۰۷
پرونده روز
۷

پرونده روز: تجدد و سنت

خاستگاه تجدد؛تخریب شکل های کلیشه یی افکار

داوود نادمی

واژه مدرنیته که معادل فارسی آن «تجدد» است، نخستین بار در سال 1863 میلادی توسط «بودلر» در معنای تخریب شکل های کلیشه یی که مانع تحول افکار و آداب هستند، به کار رفته است. به نظر «هابرماس» واژه «مدرنوس» ابتدا در اواخر قرن پنجم میلادی برای مجزا کردن عصر جاری مسیحی از عصر گذشته کفر (دوره رومی) به کار رفت. از همان زمان این اصطلاح محتوایی به خودش گرفت که از جداکردن دوره جدید و دوره قدیم، حکایت می کرد.

«برمن» تاریخ مدرنیته را به سه مرحله تقسیم می کند: به نظر او مرحله اول از آغاز قرن شانزدهم تا پایان قرن هجدهم ادامه می یابد. مرحله دوم با موج یا خیزش انقلابی دهه 1790 میلادی آغاز می شود و مرحله سوم از قرن بیستم به بعد است که فرآیند نوسازی چنان گسترش می یابد که عملا کل جهان را در بر می گیرد. سالهای پیروزی مدرنیته سالهای بزرگترین بحران های عقلانی و اجتماعی آن بود. در اندیشه «گیدنز» تجدد در بردارنده نهادها و شیوه های رفتاری خاصی است که نخست در اروپای پس از دوران ملوک الطوایفی استقرار یافتند ولی در قرن بیستم آثار و عوارض آنها با سرعتی روزافزون جهانی و تاریخی شد. تجدد را می توان بطور خام معادل دنیای صنعتی دانست مشروط بر آنکه توسعه صنعتی را بعد منحصربه فرد دنیای متجدد ندانیم.

«کومار» خاستگاه جامعه مدرن را در دو زمینه جست و می کند. دو زمینه یی که خود بخشی از تغییرات بزرگتری بودند که از زمان رنسانس و نهضت اصلاح دین آغاز شده بودند. این دو زمینه یکی فردگرایی و دیگری عرفی شدن بود. «اولی به ظهور انقلابهای سیاسی در امریکا و فرانسه کمک کرد و دومی با به وجود آوردن جو مناسب برای نوآوری فناورانه یکی از عناصر عمده در ظهور انقلاب صنعتی در بریتانیای کبیر بود.»