آرشیو پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵، شماره ۱۱۱۰
هفت و نیم
۵

باغستان...

ترابری

اکبر اکسیر

این روزها خیلی نجیب شده ام

می گویند در نجابت به پدرم رفته ام

ناخنم چه زود بلند می شود

کمرم چه تند خمیده می شود

فارسی اول که یادتان هست

آن مرد با اسب آمد،

آن اسب،

من بودم!

سفارشات

ملیحه می داند

من اگر بمیرم مریض خواهم شد

پس قبل از دفن

شربت و قرص و یک لیوان آب

و ساعت زنگ دار برای هر 8 ساعت یک عدد

فراموش نشود

ضمنا به مرده شور بسپارید

این مرده را قبل از مصرف بتکانید

امکان دارد نمرده باشد

مگر نمی دانید در مجلات ما

شاعران بعد از مرگ، زنده می شوند؟!

مفقودالاثر

شهرام پوررستم

کبوتران چاهی

در مرزهای شادی و اندوه

جفت می جویند

و شاعر در تقابل غروب و باد

گون های رهسپار را

به بدرقه نشست...

پشت همین خاکریزها

سال 66

تبخیر شدم

و تو هنوز پلاکم را نیافتی...

بی پالان

با مرگ گیلگمش

عطاری سر کوچه

تعطیل شد...

و معجزه گیاهان

برای انسداد شعرم

بی ثمر بود

من سال ها پیش از تولد

با عرعر بی خیال

علف و عرفان سبز را

چریدم.

تعاونی 11

ترمینال هاج و واج و هراسان

در هیاهو و همبرگر

مرا از یاد برده است

و ساعت مچی ام بی خیال جاده

خواب می رود

از کجا می آیم؟ گجرات...بنگلور

کانتون یا سیدنی

بلیت یا بوفه چه فرقی دارد؟

سال های نور از من گذشت

8 ساعت که چیزی نیست