آرشیو پنجشنبه ۲‌شهریور ۱۳۸۵، شماره ۴۰۶۷
سخنگاه
۱۲

دردنامه زنی که تا می توانست بخشید

مرز اعتبار و بی اعتباری عقدنامه

ازدواج و زندگی مشترک در عین سادگی هزارتویی است که با کوچک ترین حادثه، مثل دریا توفانی می شود و همه چیز را به کام خود می کشد. در موقعیت توفانی گاهی ابتدایی ترین اخلاق و منش انسانی زیر پا گذاشته می شود و همسرانی که در روزهای نخست زندگی مشترک، از همه دار و ندارشان می گذشتند تا زندگی آهنگ شیرینی داشته باشد، در شرایط بحرانی، کوچک ترین گذشتی به خرج نمی دهند و انگار آدم دیگری می شوند. زنی هستم 54 ساله که در سن 45 سالگی با مردی که بزرگتر بود و از من فاصله سنی بیشتری داشت، به انتخاب خودم و به خاطر ظاهر متین، آراسته و اخلاق وارسته ای که از خود بروز داده بود، ازدواج کردم. در شرایطی که همسر قبلی وی به علت بیماری فوت کرده بود و سه فرزندش از همان دوران طفولیت به آمریکا نزد اقوامشان رفته بودند. در طول 8 سال زندگی مشترک که اینک به آستانه جدایی کشیده شده است، نهایت تلاش و فداکاری را به خرج دادم تا همسرم احساس خوشبختی کند، اما با مداخلات بستگانش و در وهله اول خواهر و همسر خواهرش، مناسبات ما به تیرگی گرایید. به طوری که تا به حال 5 بار با مراجعه به دادگاه علیه من تقاضای طلاق کرده است. آنچه را که می خواستم مطرح کنم، ابراز دردنامه یک زن نیست، بلکه یادآوری این نکته مهم است که چرا در محاکم قضایی، به هنگام مطرح شدن طلاق توسط شوهران، به مفاد عقدنامه توجه نمی شود، در آنجا که صراحت دارد، اگر شوهر پس از ازدواج، مالی را تحصیل کند، در صورت وقوع طلاق باید سهم همسرش را از محل آن مال بپردازد.

یا حقوق زن بابت زحماتی که در طول زندگی مشترک با شوهرش متحمل می شود و متاسفانه در جایی هم ثبت نمی گردد، چگونه قابل تادیه خواهد بود. من برای نگهداری همسرم ناچار شدم از شغلم که حرفه مقدس پرستاری بود، کناره گیری کنم، در حالی که از آن بابت حقوق می گرفتم. اما حالا پس از طلاق، امثال من چگونه باید زندگی شان را بگذرانند؟ یقین دارم قانونگذاران محترم، حفظ حقوق زنان را در چنین شرایطی ملحوظ داشته اند، اما این برعهده دادگاه هاست که اجازه ندهند بعضی شوهران به طرق گوناگون از پرداخت چنین حقوقی فرار کنند.

«نام محفوظ»

سخنگاه: به تقاضای نویسنده نامه، از درج نام وی اجتناب شده است.