آرشیو سه‌شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶، شماره ۳۷۵۲
ماجرا
۱۴
جویندگان عاطفه

ای کاش های 2 کودک بی هویت

شقایق آرمان

امروز هم مانند همه روزهای گذشته، بود و نبودشان در ذغال خیره کننده ای کاش هایشان سوخت.

آه! عجب سوختنی است؛ سوختن خاکستر.

اما ای کاش خاکستر و پوسیدگی و آه نبود. ای کاش هیچ کودکی در دل صبح به تاریکی شب نمی رسید.

کودکانی چون این 2 دخترک تنها.

آنها که نه می دانند اسمشان چیست و نه از بابا و مامانشان ردی دارند.

به چشمان نگران این دختر 3 ساله بنگر.

هویتی ندارد. یا گمشده و یا گمش کرده اند.

مامورهای کلانتری 119 مهرآبادجنوبی در دومین روز اردیبهشت امسال در تهران پیدایش کردند.

آن روز دخترک سر به زیر انداخته بود.

داشت با بلوز یقه اسکی سفیدش بازی می کرد.

شلوار نارنجی بچه گانه روی کفش های آبی اش تلوتلو می خورد.

نگاه پردردش دل آسمان را می شکافت.

حالااو در بهزیستی استان تهران ای کاش هایش را مرور می کند، ای کاش پیدا شود.

آن یکی هم گم شده. در پرونده اش نوشته اند مجهول الهویه.

4 سال دارد.

مدام لب می گزد.

دلش می خواهد یادش بیاید که دوم خرداد امسال چه بر او گذشت.

اما نمی داند.

فقط دندان هایش را به هم می فشرد.

نمی داند آن روز که مامورهای کلانتری 161 ابوذر پیدایش کردند کجا بابا و مامانش را جا گذاشت.

بلوز زرد راه راه دخترک در آن لحظه های بهاری به پوستش رنگ پائیزی می داد. روسری به سر و شلوار شیری و کفش صورتی به پا داشت.

حالااینها تمام نشانی های این 2گمشده اند.

بیا و امروز به ای کاش هایشان رنگی دوباره بزن. حسرت باید از دل آنان زدوده شود.

اگر از هویت بچه ها خبری داری باجویندگان عاطفه روزنامه ایران 88761620 تماس بگیر.