آرشیو سه‌شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۸، شماره ۱۹۳۳۵
مدرسه
۹

بهار، نو عروس فصل ها

جلال فیروزی

... و بهار می آید و باری دیگر به گیتی جان می دهد. گویی تن عریان درختان را جامه سبز برگها می پوشاند.

گویی درختان با شکوفه هاشان، لباس عروس به تن می کنند و آن هنگام که نسیم برای آنان می نوازد، رقصان رقصان، زلف خویش را بدان می سپارند. و چه زیباست آن هنگام که گلبرگهای سپید و صورتی شکوفه های بادام، روان در باد می شوند و با دستان لطیف خود چشم هر بیننده ای را نوازش می کنند و روحی تازه بر اندام او می گذارند. انگار که آنان نیز می خواهند بهاری را به ما هدیه نمایند.

و جویبارهای بی زبان و رودهای خروشان که گویی شیهه کشان دل خاک را می شکافتند و راه خویش را به جلو می گشایند. گویی که آبها غلطان غلطان از روی یکدیگر سر می خورند و گوش جان را نوازش می دهند. چه زیباست که چشم ها خیره به مارپیچ این رودها و نهرها می گردند و باری مسیر این رودها را-تا آنجا که دو دیده یارا رسانند- طی می کنند. و اگر مهربانی طبیعت پادر میانی نماید و خروش رودها به خطه ای کرنش کند، گامها نیز از خنکای آب- که گویی هنوز هم در هوای زمستان است- کام می گیرند.

زمین باری دیگر سبز می شود و طبیعت به کمال خود می رسد. آنگاه که ترک ترک زمین را انبوه چمن ها پر می کنند و قمری و قناری و دیگر وحوش، به تحسین خداوندگار می نشینند و هر یک به کمال خود آوازی زسرمستی سر می دهند.

کم کم تن سخت درختان را پیچکهای ظریف می گیرد. گویی قصد تلافی عریان بودنشان را دارد. رنگین کمان صدای طراوت باری دیگر طنین انداز جنگل تازه چشم گشوده می شود.

و بهار به زمین می آید و جامه زیبایش را به تن عریان زمین

می پوشاند و با هر زیبایی که خداوندگار به آن هدیه می نماید، هزاران فخر به دو دیده می فروشد و انگشت حیرت بر دهان آدمی می گذارد.

و ای کاش با هر بهار، بهاری دیگر از شکفتن و جمالات و کمالات بر دل کنیم.

شهرستان ساوه