آرشیو چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۸۸، شماره ۲۱۱۲
صفحه آخر
۱۲

در سوگ شهرام شیدایی

به آن ساعت آخر که نزدیک شویم ساعت عقربه ها و اعدادش را به درون خواهد کشید. (از مجموعه شعر خندیدن در خانه یی که می سوخت، ص64) انگار همین دیروز بود که شهرام با جدیت ترجمه می کرد و شعر می گفت و داستان می نوشت. از پیشقراولان شعر دهه 70 شمرده می شود و شاعری تثبیت شده. اهل جلسه، گردهمایی و لابی های ادبی نبود. گرچه با هر کس که ذوق ادبی داشت اخت می شد و سریع برای کاری مشترک برنامه ریزی می کرد: همکاری اش با «مارک اسموژنسکی» و «چوکا چکاد» به خاطر ترجمه از شعرهای خانم «شیمبورسکا» که با نام «آدم ها روی پل» چاپ شد، همکاری اش با خانم «بافکر» برای ترجمه از شاعران اروپایی از جمله «والاس استیونس». همکاری با خانم «توپکایا» که نتیجه اش کتاب «خواننده کور» از «اوغوز دمیرآلپ» بود و خانم «روحی افسر» به عنوان ویراستار حرفه یی و یک دوست که تا همین ساعت های آخر در کنار شهرام بود.

همه آنها می آیند از زبان ما سخن بگویند / ما غایبیم / آنها غایب / و سخن آغاز نمی شود (همان، ص22) ترجمه مفصلی از شعرها و مقالات و داستان هایی از «اورهان ولی» به نام «رنگ قایق ها مال شما». ترجمه هایی به همین منوال از «ملیح جودت آندای» و «تامپینار» رمان نویس که هنوز به چاپ نرسیده اند... شهرام شیدایی دو بعدازظهر دوم آذر 88 رفته است. جایش خالی است. من منکر آنهایی نیستم که می گویند شهرام با آثارش زنده و در کنار ماست. اما ما با مرگ نابهنگام شهرام روبه رو هستیم. حضور جسمانی اش را همچنان می خواستیم و روزمر گی اش را. رفت و خلایی بزرگ به جا گذاشت. رفت و ساعت، عقربه ها و اعدادش را...