آرشیو چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۸، شماره ۶۹۳۶
شعر و ادب
۱۹

بهار محمد(ص)

عباس فرات

پرده بر افتاد از عذار محمد

گشت جهان خرم از بهار محمد

تا که شود از رخش منیر جهانی

بود جهانی در انتظار محمد

گشت جمالش پدید و دیده گردون

روشن و تابان شد از عذار محمد

قیصر و کسری شدند یکسره مغلوب

گشت نمایان چو اقتدار محمد

چون به خدا بود کار او به زمانه

هر دم بالاگرفت کار محمد

شد ز میان کفر و پایدار شد ایمان

بر اثر عزم پایدار محمد

نیست گر او صاحب اختیار، چرا هشت

حق، دو جهان را در اختیار محمد

جان جهان بود و گشت جان جهانی

از ره صدق و صفا، نثار محمد

پایه دین شد بلند در همه آفاق

گشت یدالله به جان چو یار محمد

فارق اندر میان باطل و حق گشت

فرقان، آن بحر بی کنار محمد

گشت به عزت عرب قرین و عجم نیز

از مدد فیض کردگار محمد

نعمت دور از شمار، گشت بشر را

حاصل، ز الطاف بی شمار محمد

یافت ز نفس شرور، امان به زمانه

آن که درآمد به زینهار محمد

خواهی اگر بینی اقتدار خدا را

بنگر به جاه و اقتدار محمد

قرآن برهان آشکار وی آمد

بنگر برهان آشکار محمد

یادش از خاطر جهان نرود هیچ

ماند چون قرآن به یادگار محمد

برق حقیقت بجست و سوخت به یکبار

بر سر ره بود، هر که خار محمد

بگذرد از نه فلک، مقام بلندش

هر که شود خاک رهگذار محمد

کی بودش اعتنا «فرات» به دشمن؟

هر که به جان گشت دوستدار محمد