آرشیو شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹، شماره ۱۹۶۳۹
اجتماعی
۷

چند خاطره از روز معلم

محمد عزیزی

به من آموختی اول

بگویم آب، بابا، نان

نوشتم، خواندم آن ها را

شدم مثل گلی خندان...

¤ کادوی خط خطی

وارد کلاس که شدم، دیدم روی تخته نوشته شده است: «روز معلم مبارک باد» دور این جمله پربود از گل های رنگارنگی که بچه ها با گچ کشیده بودند.

خواستم درسم را شروع کنم که یکی از بچه ها از جایش بلند شد، اجازه گرفت و با هدیه ای کادو شده به طرف میز من آمد. او مقابل من ایستاد و هدیه را روی میزم گذاشت و گفت:

¤ «آقا روزتون مبارک!»

نگاه بچه ها به دوست شان و کادویی بود که آورده بود. یکی از بچه های کنار پنجره رفته بود توی فکر و نگاهش را از روی کادو برنمی داشت.

او را می شناختم. دانش آموزی مهربان با وضعیت اقتصادی ضعیف. زنگ تفریح که خورد دیدم او در شلوغی رفت و آمد بچه ها، رفته سراغ میز من.

بچه ها که رفتند. هدیه ام را برداشتم دیدم اسم هدیه دهنده خط خطی شده و به جای آن اسم همان دانش آموز کنار پنجره نوشته شده بود!

(خاطره ای از مدرسه راهنمایی شهید ادب دوست)

¤تقدیر نامه ی جالب

یک سال که مربی تربیتی دبستان شهید علی نوری بودم. یکی دو روزمانده به روز معلم، از معلم ها خواستم بهترین دانش آموز کلاسشان را از نظر درسی و اخلاقی معرفی کنند.

وقتی اسامی بهترین های کلاس ها را گرفتم، صدایشان کردم و یک برگه ی سفید را مقابلشان گذاشتم تا یک جمله محبت آمیز برای معلمشان بنویسند.

تمام جمله ها در یک برگه نوشته شده بود، برگه ای که با گل های قشنگ و دست خط بچه ها تزیین شده بود به عنوان تقدیرنامه در دفترآموزگاران دبستان نصب شد.

آن زنگ تفریح همه آموزگاران از خدا قوت ساده اما صمیمی بچه ها لذت بردند.

¤ آقای رضوی

روز معلم بود. درجلسه تقدیر از معلم ها، یکی از معلمان دوره راهنمایی ام را دیدم. آقای رضوی معلم حرفه و فن ما بود.

نوبت صحبت به من که رسید گفتم: «من از آقای رضوی، معلم اول راهنمایی ام تشکر می کنم که به من درس راستگویی را داد.

روزی که برگه های امتحانی را بین ما پخش کرد تا نمره هایمان را بشماریم، من متوجه شدم که 25 صدم اضافه گرفته ام. اجازه گرفتم و گفتم. آقای رضوی با لبخند خوشحالی به من گفت: «آن 25 صدم، به خاطر صداقتت، برای خودت باشد».