آرشیو سه‌شنبه ۱۲ امرداد ۱۳۸۹، شماره ۱۰۲۷
صفحه آخر
۲۰

اتاق نویسنده: آپارتمانی که برای نوشتن پا به آن می گذارم

من و دفترچه هایی با جلد رنگی

پل استر

نوشتن برای من پروژه پیچیده ای نیست، یعنی چندان لازم نیست که خود را در موقعیت عجیب و غریبی قرار بدهم تا نوشتن برای من مقدور باشد. دلیل اصلی اش هم روشن است، شغل من نوشتن است و به عنوان یک نویسنده باید دیگر بعد از این همه سال برای نوشتن مجبور نباشم که جان بکنم. با این حال چند سالی است که برای نوشتن خلوتی پیدا کرده ام؛ آپارتمان کوچکی در همان بروکلین محبوبم. این آپارتمان کوچک اتاق نوشتن من است؛ آپارتمانی که تنها سه خیابان با خانه ام فاصله دارد، جایی که با همسرم در آن زندگی می کنم. میز بزرگم وسط این اتاق و پشت به پنجره های سراسری آن قرار دارد. صبح زود، حول و حوش ساعت هشت یا 9 از خانه تا این آپارتمان کوچک را پیاده راه می افتم و بعد از یک نفس تازه کردن کار را شروع می کنم. خوشبختانه شماره تلفن این آپارتمان را تنها سه نفر دارند؛ همسرم، دخترم و ویراستارم. در نتیجه کسی نمی تواند با تلفن کردن مزاحمم بشود. در ضمن این سه نفر هم تا می توانند مراعات می کنند که زنگ نزنند. آپارتمان کوچکی که در این سال ها تبدیل به محل کار من شده است، پرنور و سرشار از رنگ های آرامی همچون سفید و آبی است. سعی کرده ام در و دیوار محل کارم را شلوغ نکنم، اما یکی دو عکس و تابلو هست که نمی توانم از آویزان کردن شان بگذرم. از جمله آنها چند قاب بزرگ است که تصویرهایی از یک مجله شعر نیویورکی را در آنها گذاشته ام و قاب کرده ام. درست دو ماه پیش از 11 سپتامبر 2001 دوستی برایم این مجله را فرستاده بود و بالای صفحات این مجله نوشته بودند: «امریکا بدون نیویورک». این جمله و این تصاویر انگار یک جور پیشگویی بود. پشت میز بزرگم ساعت ها بی وقفه می نویسم. پشت این میز با خودکارهای رنگی روی کاغذهای خط دار یک دفترچه می نویسم، دفترچه هایی که برای نوشتن واقعا لازم شان دارم. همیشه با خودم فکر می کنم اگر این دفترچه های رنگی همراهم باشند، حالاهر جایی که باشم، می توانم نوشتن را ادامه دهم. اول با خودکار می نویسم، بعدازظهر به بعد شروع می کنم پاراگراف به پاراگراف تصحیح کردن. این کار را را آنقدر ادامه می دهم تا از چیزی که نوشته ام خوشم بیاید.