آرشیو شنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۹، شماره ۴۶۶۶
درخشش
۱۷

ازدواج بی آلایش

محمدرضا خطیبی کوشا

اوایل سال 89 بود آن روز وقتی مشغول انجام کار بودم که متوجه حضور دختر و پسر جوانی در دفترخانه شدم.

آنها تحصیلکرده بودند و از لابه لای سخنان شان متوجه شدم، مقیم یکی از کشورهای اروپایی هستند اما برای ازدواج تصمیم گرفته اند که در ایران مراسم عقدشان را برگزار کنند.

روز عقد فرا رسید و آنها به اتفاق بزرگان فامیل در دفترخانه حاضر شدند، دختر و پسر جوان با اینکه تحصیلکرده و مقیم خارج از کشور بودند بسیار ساده و بی آلایش به نظر می رسیدند.

سفره عقد زیبایی کنار آنها پهن بود و زوج جوان برای شروع مراسم عقد پای سفره عقد نشستند.

مشغول خواندن صیغه عقد شدم و در همین هنگام میزان مهریه عروس را پرسیدم، عروس و داماد جوان، میزان مهریه برایشان مهم نبود اما طبق شرع و قانون باید یک مقدار حتی اندک در دفتر ازدواج ثبت شود.

آنها پذیرفتند و با یکدیگر به توافق رسیدند که مهریه را یک عدد سکه بهار آزادی و یک جلد کلام الله مجید تعیین کنند.

آن روز خطبه عقدشان در کمال شادی و خوشحالی خوانده شد و من از اینکه زوج جوان اهل منطق و درایت بودند خوشحال بودم و برایشان آرزوی خوشبختی کردم.