آرشیو سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹، شماره ۱۹۸۱۹
مدرسه
۹

کربلایی ها

قنبر یوسفی

یک قافله با درد و غم و تب می رفت

یک سر، سر بی تن آیه بر لب می رفت

با کوه غم و درد، رسالت بر دوش

با هیبت یک رسول، زینب می رفت

روزی که حسین محرم سینه شود

با گریه بر او نگاه آیینه شود

تنها به حسین اگر قناعت بکنی

ای دوست دل تو هم حسینیه شود

دنباله ی درد کربلایی، غزه

سنگ محک غیرت مایی، غزه

از عهد عتیق در دل ما ماندی

ای درد چقدر آشنایی، غزه

ای دوست بیا فرصت ما کوتاه است

از غزه به کربلای خونین راه است

این معرکه ی دیدن و اشک و آه است؟

یا فرصت خون خواهی ثارالله است؟!