آرشیو سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹، شماره ۱۹۸۱۹
مدرسه
۹

گل خشک شب یلدا

زهرا گودرزی

توی این قالب قلبم

توچه قصه هایی چیدی

تو که رد می شدی از شب

شب یلدا رو ندیدی؟

تو نگفتی شب یلدا

کی واسم قصه بخونه

کی واسه این که بخوابم

تا سحر بیدار بمونه

بی حضور آبی تو

شبا سرد و سوت و کوره

نمی یاد آخر پاییز

شب یلدا خیلی دوره

بی تو اما شب یلدا

قصه ی قشنگ نداره

شب یلدا همه خوابن

الاچشمام که بیداره!

آخه از روزی که رفتی

قصه ها قشنگ نبودن

دیوای شبای قصه

خواب رو از چشمام ربودن

من دلم می خواد بخوابم

تا تو خواب تو رو ببینم

تو واسم قصه بخونی

من کنار تو بشینم

من دلم می خواد بخوابم

می زنم تو قصه فریاد

تا که تو بیدار بمونی

دل من لالایی می خواد

تو گلارو کاشتی اما

قصه ها شو برنداشتی

هر چی گل بود بی تو خشکید

کاش از اول نمی کاشتی!

می ریزم گلای پرپر

روی قبر تو همیشه

تو از این جا رفتی، اما

چرا باورم نمی شه؟!

حالامن شبای یلدا

دیگه قصه نمی خونم

گلای خشک رو می بینم

قول می دم یادت بمونم

گل خشک شب یلدا

تو رو یادمن می یاره

می شینه اشک توی چشمام

(آسمون) یه دم می باره!