آرشیو سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹، شماره ۱۹۸۱۹
مدرسه
۹

کوچه های غروب

سپیده عسگری

باز غروب است

غروب تلخی است دلم می گیرد

دوباره دفتر روزهایم را ورق می زنم

دوباره به شعر تازه ای می رسم

بوی خنکی از آن می وزد

بوی نذری مادر بزرگ

رنگ کوچه های خلوت

کوچه های غروب پنج شنبه

مثل دلتنگی مادربزرگ

که رنگ طلایی می پاشد

به تنهایی قاب عکس پدربزرگ

باز غروب است دلم می گیرد

وقتی صورت خسته مادر بزرگ

از پشت پنجره مرا می نگرد

وقتی صدایش در گوشم می پیچد

مثل غروب است

دلم می گیرد