آرشیو چهارشنبه ۲۶ امرداد ۱۳۹۰، شماره ۱۳۲۲
صفحه آخر
۲۰

مضرات روزنامه نگاری و بستنی گل یخ

بهاره رهنما

یکی از بیشترین چیزهایی که موقع سفر دلتنگش می شوم همین چند سطر هفتگی یکی، دو جایی است که می نویسم، نظم ناخودآگاهی که سال هاست با وجود اسباب کشی مرتب از یک نشریه به نشریه دیگر به ذهن بی نظمم راه پیدا کرده با وجود همه مضراتی که می گویند کار روزنامه نگاری بر کار ادبی دارد برای من به شخصه و اتفاقا در کنار داستان نویسی تبدیل به یک عادت نظم آور و دلنشین شده است. خلاصه اینکه همه اینها را گفتم تا بگویم، ننوشتن هفته پیشم دلیلش جابه جایی ناگهانی در برنامه سفرم بود و عدم دسترسی به فضای مجازی و شاید به دلیل کثرت اتفاق در فضای حقیقی. این مقدمه طولانی به اجبار فضای معرفی کتابم را کوتاه تر می کند اگرچه کتاب «خواب با چشمان باز»، «ندا کاووسی فر» چنان مجموعه داستان غریب و بی نظیری است که ترجیح می دهم فقط اصرار کنم، بخوانیدش. زمانی که عاشق بازیگری بودم فیلم هایی بود که دوبار می دیدم یک بار به خاطر توجه صرف به بازی و معمولابار دوم به خاطر دیدن خود فیلم. وقتی هم که در توقف یک پرواز خسته کننده شروع کردم برای بار دوم در دو هفته متوالی به خواندن این کتاب و تازه وقتی غافلگیری داستان ها کمتر شده بود، متوجه شدم که چرا گاهی نوشته ای ادبیات است و نوشته ای با همه قواعد و خصایص حرفه ای ادبی ادبیات نیست، داستان های این زن هم نسل من فضایی بسیار بکر و متفاوت از دیگر نویسندگان نزدیک به او دارند، توصیه می کنم شما هم، بیش از یک بار در فضای عجیب این داستان ها قرار بگیرید.

چند خط زیر از داستان محبوب من «بستنی گل یخ» از این کتاب است که به گمانم می تواند با رای بالاو بدون هیچ تقلبی در فهرست یکی از 10 داستان کوتاه برتر ایرانی در چند سال اخیر قرار بگیرد:

فرار اولین قدمش ترس دارد، نه ترس ندارد فقط پشت اولین قدمش تاریکی است، اما پشت تاریکی اش روشن، انگار مردن، مهتاج و پدر هم فرار می کردند، اما نه آنجایی که تو دخترک خیال بافم دوست داری رفته باشند....