آرشیو یکشنبه ۲۷‌شهریور ۱۳۹۰، شماره ۲۲۶۳
صفحه آخر
۱۶
پشت صفحه

ساعت سرخ

ایمان پاکنهاد

روزنامه نگارانی که فوتبالی هم هستند معمولابازی استقلال- پرسپولیس (اگرچه پریروز پرسپولیس میزبان بود، عمدا استقلال را اول نوشتم: استقلال تیم اول و آخر من است) را در تحریریه می بینند. و البته با توجه به کمبود امکانات در روزنامه هایی که ما کار می کنیم و کرده ایم، میزبانی این بازی به اتاق سردبیری می رسد. بهروز بهزادی سردبیر ما فوتبالی نیست اما روز جمعه فوتبالی های روزنامه را تحمل کرد. بازی داشت تمام می شد. اکثریت اتاق قرمز بودند. خب، طبیعتا همیشه حق با اکثریت نبوده است: مثل جمعه. داخلی سردبیری زنگ خورد. مدیر مسوول بود. ما که نمی شنیدیم چی می گفت اما ظاهرا پرسید که این فوتبال شما کی تمام می شود؟ گفتیم پنج دقیقه بیشتر نمانده است. سردبیر هم همین را پشت تلفن گفت، با این توضیح که بیشتر صفحه ها امضا و به تصحیح فرستاده شده است. ساعت اتاق سردبیری شش و ربع را نشان می داد اما ساعت استادیوم نزدیک به هشت و نیم بود. این اختلاف ساعت از کجا ناشی می شد؟ توی آن هیر و ویر همه داشتند تز می دادند. یکی برای آنکه خیال همه راحت شود می گفت ساعت اتاق درست است و ساعت استادیوم مثل اکثر جاهای اداری در ایران، درست کار نمی کند. یکی می گفت «من در تو گم شده ام یا تو در من گم شده یی ای زمان». در آن ثانیه های نفس گیر یاد حسین پناهی فقید هم کردیم. آخر سر معلوم شد باتری ساعت اتاق سردبیری که همین تازگی ها عوض شده بود، تمام شده. ساعت هشت و نیم بود. استقلال مثل رفت و برگشت پارسال، پرسپولیس را برد. خوشحال شدیم. آنها ناراحت بودند. صفحه ها یکی یکی امضا می شدند و می رفتند برای تصحیح. می بینید کار ما چقدر استرس دارد؟ باید سختی کار بدهند. یکی از بدترین لحظه های روزنامه نگاری و روزنامه نگاران همین است: زمانی که ساعت سرخ از تپش باز می ایستد...