آرشیو شنبه ۹ مهر ۱۳۹۰، شماره ۳۲۳۹
سینما
۸
نگاه

گودزیلادر مکزیک

سید احمد نادمی

شعر آخرالزمانی «گودزیلادر مکزیک» که از کتاب «سگ های رمانتیک» ترجمه انگلیسی لورا هیلی انتخاب شده، نمونه ای از شعرهای روبرتو بولانیوی شیلیایی است که می خواست به «شاعری» شناخته شود، اما شهرت رمان هایش، بویژه رمان «کارآگاه های سفاک»، نقاب (پرسونای) داستان نویس را برای او تثبیت کرد.

البته او در این رمان ها، شاعران را شخصیت داستان قرار داد و فضای شعری آمریکای لاتین را بستر وقایع اصلی و فرعی رمان گذاشت.

بولانیو متولد 1953 در سانتیاگوی شیلی که تحت نفوذ شدید خورخه لوئیس بورخس، نویسنده نامدار آرژانتینی بود از بنیانگذاران جریان «اینفرا رئالیسم» در آمریکای لاتین است که در تقابل با جریان نیرومند «رئالیسم جادویی» قد علم کرد. او و جوانان پرشور و معترض گروه اینفرا رئالیست ها در انتقاد از چهره های شاخصی چون گابریل گارسیا مارکز کم نمی گذاشتند و در برابر شاعری چون اکتاویو پاز زبان گزنده ای داشتند. ایزابل آلنده نویسنده هموطن بولانیو که از حملات گزنده او در امان نبود گفته است که حتی مرگ هم او (بولانیو) را قابل تحمل نمی کند.

بولانیو در 10 سال آخر عمرش 14 کتاب منتشر کرد: 8 رمان، 3 مجموعه داستان، 2 مجموعه شعر و یک جنگ ادبی. در این میان، رمان های «کارآگاه های سفاک» و «2666» و «به شب در شیلی» و مجموعه داستان «آخرین غروب های زمین» (که این آخری، به فارسی هم ترجمه شده) شهرتی بسزا دارند. او سال 2005 و در 50 سالگی، به علت نارسایی کبد در شهر بارسلونا درگذشت.

خوب گوش کن، پسرم:

بمب ها روی مکزیکوسیتی می افتادند،

اما کسی توجهی نداشت.

هوای مسموم در خیابان ها و از پنجره های باز

می گذشت.

تو که تازه غذایت را تمام کرده بودی

در تلویزیون کارتون می دیدی.

من در اتاق خواب مطالعه می کردم

وقتی فهمیدم که داریم می میریم.

با سرگیجه، با تهوع، کشان کشان به آشپزخانه آمدم

و تو را افتاده روی زمین دیدم.

در آغوشت گرفتم.

پرسیدی چه خبر شده؟

و من نگفتم که در برنامه ای که مرگ دارد

ما هم هستیم؛

در عوض گفتم می خواهیم یکبار دیگر

با هم به سفر برویم.

کارمان که سر آمد، مرگ

حتی چشم هایمان را نبست.

یک هفته بعد یا یک سال بعد، چه بودیم ما؟

مورچه؟ زنبور؟

رقم های نادرستی در گردونه بزرگ و کثیف شانس؟

آدمی بودیم ما، پسرم! پرنده بودیم شاید،

قهرمان های ملی بودیم شاید،

راز بودیم شاید.