آرشیو یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۰، شماره ۴۹۵۵
قاب کوچک
۱۶

غم غربت

پشت پنجره تنهایی چشم انتظار او هستم.

در سوسوی امید به دنبال روزنه ای می گردم. دفتر خاطراتم پر از فریاد تنهایی است.

کوله بارم را بسته ام شاید در کویر تنهایی ردپایی از تو بیابم. ناله ها و دل مویه ها هنوز به گوش می رسد و دلم زبانه می کشد.

در جاده زندگی ردپایی می یابم و اشعه ای به پنجره تنهایی ام می تابد می دانم که لحظه پیوند است.

سال هاست که منتظر این لحظه بوده ام، لحظه ای که دلم را گره کنم به ضریح تو و همراه شوم.

کاش می شد بال بگشایم تا آن روزهای سخت، کاش می شد بارانی شوم بر تمام آن غربت بزرگ و بوسه زنم بر شانه های بزرگ تو.

کاش می شد در غم این غربت گم شوم.