آرشیو پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۱، شماره ۲۳۶۲
صفحه آخر
۱۶
زمان از دست رفته

توماس هابز 424 ساله شد

آیا انسان هنوز هم گرگ انسان است؟

منوچهر دین پرست

جمله معروف هابز (1676-1588) که «انسان گرگ انسان است» سرنوشت عجیبی در گستره فلسفه داشته است. بسیاری از فیلسوفان نقدهایی بر آن داشتند که بعدها ثمرات آن را در حوزه فلسفه سیاسی معطوف به مباحث عدالت بسیار دیده ایم. هابز برخلاف بسیاری از فلاسفه انسان را یک موجود اجتماعی نمی شمارد و آن را خلاف حالت طبیعی زندگی انسان می داند. در آن زمان هر فردی خوبی و خوشبختی را برای خود می خواهد و میل به تسلط بر دیگران دارد. رقابت همان تجاوز و خشونت می شود و همه علیه هم می شوند. در این صورت مهم ترین غریزه هر انسان که حفظ نفس و نیاز به امنیت فردی است، از بین می رود. انسان برای تامین امنیت خود و فرار از بدی های زندگی فردی، به زندگی اجتماعی روی آورده است و در این راه قوی ترین امیال خود را وانهاده و تن به پیمان های زندگی اجتماعی داده است. اما به علت تمایلات غیراجتماعی افراد نمی توان انتظار داشت خودشان حقوق یکدیگر را رعایت کنند و امنیت را برقرار سازند. پس باید هیات حاکمه یی با قدرت مطلق را بسازند تا قوانین را با زور و قدرت اعمال کند و به جنگ پایان بخشد. «قوانین موضوعه بدون شمشیر چیزی جز کلمات نبوده و به هیچ وجه نیرویی برای امنیت یک فرد ندارد» اما چرا انسان ها به نظر هابز نمی توانند بدون انتخاب حاکم و دولت مانند بسیاری از دسته های دیگر جانوران در گله ها همکارانه زندگی کنند؟ جامعه یک جسد مصنوع است «جامعه صرفا یک افسانه است. فریب و خیال است.» او اضافه می کند که: «به عقیده من در طبیعت تمام افراد بشر یک تمایل عمومی موجود است و آن عبارت است از میل دائمی و استمراری و بی آرام به تحصیل قدرت مافوق قدرت که تنها با مرگ خاتمه می پذیرد و بس و سبب این علاقه همیشه آن نیست که انسان امیدوار است لذات و مسراتی را که به دست آورده و در تملک خویش دارد، افزون سازد و لذت را به منتهای درجه شدت رساند و نیز سبب آن نیست که انسان نمی تواند قانع به قدرتی در حد اعتدال شود بلکه سبب آن است که انسان نمی تواند مطمئن شود قدرت و وسایلی را که برای زندگی خوش و مسرت بخش تحصیل کرده و در تملک دارد، بدون تحصیل قدرت بیشتری می تواند حفظ کند.»