آرشیو سه‌شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۱، شماره ۱۵۷۹
صفحه آخر
۲۰

به دور از هیاهوی این روزها، برای استاد «حمید سمندریان»

حقیقت بزرگوار انسان بودن

رضا حداد

هر خانواده ای بزرگی دارد و بزرگ تئاتر ما «حمید سمندریان» بود. خیلی ها، این روزها از شکوه و بزرگی او و آثارش سخن می گویند. اما بگذارید در ورای این «بزرگی»، از «بزرگواری» و انسانیت این مرد سخن بگویم. آن هم در روزگار کاسب کاری که «انسان» بودن دیگر ارزش نیست و انسانیت و آدم بودن، به فراموشی سپرده شده است. حمید سمندریان در میان این تاریکی، همچون نوری پاک و مومن درخشید؛ شریف، مهربان و با اخلاق. و همین ویژگی های فردی اش بود که حضور تئاتری او را به اصلی ترین داشته ما بدل می کرد. حمید سمندریان انسان را رعایت می کرد. این همان حلقه مفقوده تئاتر امروز ایران است. او همواره از بیماری های تئاتر ما، از گردونه بی اخلاقی، قضاوت های بی بنیاد، غرض ورزی و در یک جمله، تنازع برای بقا، به دور بود. چه بسا او از همان باغچه پربار آموزشگاهش در خیابان «اندیشه» – چه نام پر مسمایی- می کوشید «حقیقت بزرگوار انسان بودن» را همچون پدری دلسوز و دلشکسته به شاگردانش بیاموزد. حمید سمندریان کوتاه نبود. با وسعت نظرش به افق های دور، به دشت های باز تعلق داشت. مهم تر از تئاتر خودش، دلش برای تئاتر این سرزمین می تپید. اگر فرصتی برای حرف زدن پیدا می کرد، همچون بیشمار لحظات پایان اجراهایی که مشتاقانه به دیدارشان می شتافت، حتی برای تحسین از تجربه ای نو در عرصه تئاتر کشور، برای کارگردان آن اثر، هورا نمی کشید؛ خرسندی حقیقی او برای جریان تئاتر بود. این ویژگی بی مانند او را باید همچون چراغی در تئاترمان به دست بگیریم: حمید سمندریان هرگز انحصارطلب نبود. زیر هیچ پرچمی سینه نمی زد، خود را به باند یا گروهی وصل نمی کرد. حمید سمندریان خود تئاتر بود. نه حاشیه و افزوده ای به آن که برای دیگران تعیین تکلیف کند و برچسب بزند! منش شریف و انسانی او به دور از دغل بازی و تفرقه افکنی بود و تمام اینها را اضافه کنید به نگاه نوجو و مدرنش به ذات تئاتر که هیچ گاه از جستن و یادگرفتن بازنایستاد. حمید سمندریان آبروی تئاتر ما بود. ای کاش نه تنها در عرصه آفرینش تئاتر، که شاگردان وظیفه شناس کلاس انسانیت و بزرگواری این جاودان مرد باشیم. روحش شاد.