آرشیو چهارشنبه ۱۳‌شهریور ۱۳۹۲، شماره ۲۷۶۸
کتاب
۱۱

نقد و معرفی مجموعه داستان رنگ لثه ببر

محمدرضا سالاری

رنگ لثه ببر را احتمالافقط آهوان دشت و صحرا دیده اند. هر چند به لطف انسان امروزی نه از ببر نشانی مانده نه از آهویی که رنگ لثه ببر را ببیند. در این مجموعه داستان هم ما نشانی از هیچ ببری نمی بینیم چه برسد به لثه اش. راستی لثه ببر چه رنگی است. هرچه باشد من خود از این ترکیب اسم خوشم آمد. درست مانند شاش گرم پلنگ در شعر های منوچهر آتشی. در این مجموعه داستان ما رگه هایی از داستان تخیلی را داشتیم که باز هم جای کار داشت. داستان ها مهجور مانده اند. شاید تنها کسی که توانست مجموعه یی در زمینه علمی و تخیلی روی زمین بگذارد زنده یاد بهروز توکلی بود با «چشمان تیله یی من». روباتی که عاشق می شود در اثر بهروزخان بهترین بود. داستان های علمی و تخیلی که در ادبیات داستانی ما به کل عقب رانده شده اند و انگار ما باید از آن ور آبی ها تغذیه کنیم. بروم سر وقت بلند ترین داستان مجموعه رنگ لثه ببر که ای کاش رنگ لثه پلنگ بود. داستان به صورت ایمیل و نامه روایت شده است. «تانگو در مه های اهواز» داستان نامه های اسفندیار و گیسو است که مشخص نیست خاستگاه نامه یی بودن داستان چیست. قبلاهم دوست طنز نویسی اثر داستانی با همین فرم خلق کرده است. داستان باید بطلبد که فرمش را نامه نگاری انتخاب کنیم. بطلبد هم منظور الهام و این چیز ها نیست. بلکه باید نشود داستان را در فرم دیگری روایت کنیم. اینجا هم همین نامه های الکترونیکی خودش نه تنها گرهی باز نمی کند که گرهی هم در ذهن خواننده می افکند و داستان را به پیش نمی برد. در نامه نگاری دو زاویه دید دارند با هم صحبت می کنند و ما هم داریم داستان را بیرون از ماجرا می خوانیم. اینجاست که آگاهانه باید شخص خواننده را در نظر بگیریم. باید کمی به داستان رنگ و بو بدهیم، کمی تصویر بدهیم، باید حس نامه را القا کنیم، حس دوری، حس غربت که متاسفانه این گونه نشده است. به نظر می رسد که نویسنده توسط ایده هایش اغوا شده است. بیش از حد تامل کرده روی موضوع ایده اش و از اصل المان ها یا همان ساختار داستانی اش غافل مانده است. اما باز هم صد آفرین دارد که از داستان های آپارتمانی لوس خودش را بر حذر داشته است، نویسنده را می گویم.